اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

رباعی

پند پیر ره معنی نرود از یادت

که بسی جامه دریده ست پی امدادت


گفت افتادگی آموز وگر نه روزی

میرسد اینکه غرورت شکند بنیادت

#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

خفته دل را جان من از غفلتش بیدار...دار 

زانکه باید کرد در این صحنهء پیکار...کار 


بین بازار عمل تن پروری در کار نیست 

اینچنین باشی شوی در دست این بازار...زار


پا ز حد خود فراتر هر که بگذارد...کُنَد 

خنده ها بر جسم بی جانش به روی دار...دار


دست بر کش از دورویی سیرتت را پاک کن 

تا که بنشانی به گرد خویشتن بسیار...یار 


حاصل نیشِ بدِ زخمِ زبانت چیست...چیست 

چند خواهی پروری بد گویشِ بیمار...مار 


از شهنشاه زمینی دست خواهش را بکش

زانکه میسازد ترا شهزادهء خونخوار...خوار


در طلب باش از خدای خویش مایحتاج را 

تا که ریزد زیر پایت از همان دربار...بار


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

داغ بر دل داشتن ببیمار بودن مشکل است  

بار غم در سینه و غمخوار بودن مشکل است 


ناسزا زخم زبان سیلی همه در جای خود 

بین آتش زخمی از مسمار بودن مشکل است 


صبح تا شب همسخن با رهبری خانه نشین 

در سکوت نیمه شب بیدار بودن مشکل است 


یار حیدر بودن و ام ابیها  وای من

دست بر پهلو و بر دیوار بودن مشکل است 


هر چه آمد بر سرش سهل است اما شاهدِ

 این سکوت حیدر کرار بودن مشکل است 


درد و زخم سینه را آسان گرفتن سخت نیست

تشنه لب عریان بدن سردار بودن مشکل است


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

گر که از عمق وجودت گلِ مضمون ریزد

 مثل باران ز جگر قافیه بیرون ریزد


 جای دیوان دو سه خط از دلِ  لیلی بنویس

 تا ببینی به ورق لشکرِ مجنون ریزد


 این عجب نیست اگر صحبت فرهاد کنی

 پایِ هر بیتِ غزل از قلمت خون ریزد 


گر بفهمی چه تبی بر تنِ جام است ز می

از لبِ دفتر شعرت میِ گلگون ریزد



خواستم شعر بگویم که ز زیبایی طبع

دستی از غیب به پا ثروت قارون ریزد


نشدم شاعر خوش لهجه...چرا؟ پیری گفت

شاعر آن است سخن ساده و موزون ریزد


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

بمناسبت ولادت حضرت زینب سلام الله علیه 


بار دیگر شب عید است و به دل شور آمد 

مستی ام بیشتر از باده ی انگور آمد

 ناخودآگاه قلم بر ورقم جور آمد 

زدم این نقش که در بیت علی نور آمد  



از عنایات خدا زِینِ اَب و آب رسید

مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید  



از رهِ لطف خدا شیر به حیدر داده

گهری از صدفِ حضرت کوثر داده

قاصد کرببلا داده...پیمبر داده

این نبی نیست...بر این طایفه دختر داده



 صدف آل کسا را دُر نایاب رسید

مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید



بعد از این دست من و دامن دلدار خوش است 

بعد از این چشم من و ابر گهربار خوش است

بعد از این قلب من و تیر غم یار خوش است 

بعد از این پای من و آبله و خار خوش است



تب و تاب همه ی مردم بی تاب رسید

مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید 



آمد از ره کمرش خم شده و بی خواب است 

کربلا دیده و کوفه جگرش بی تاب است

شده کم سو بصرش چشم دگر خوناب است

بی علمدار و علی اکبر و بی ارباب است



گفت از راه سفر حضرت مهتاب رسید

مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

ما سر از خاک ره یار نخواهیم کشید

دست از دامن دلدار نخواهیم کشید 


 گر خدا حاجت ما را ندهد در همه عمر

 منت از سالک بیدار نخواهیم کشید

 

یا که مخموری ما صحبت اغیار شود

 ناز هر ساقی و خمّار نخواهیم کشید


 چون رسد صبح ظفر با مدد حضرت دوست 

بار خود را به شب تار نخواهیم کشید



 تا نگاهم به کلام تو بود...خالق گل

 بهر گل رنج لب خار نخواهیم کشید


صد و ده بار اگر مست ز پا باز افتیم

منت از ساقی هشیار نخواهیم کشید 


توبه کردیم که این جام دگر دست به دست

ز سر کوی تو اینبار...نه...خواهیم کشید


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

برق چشمانت که میتابد بهاری میشوم 

شب که میخوابی دچار بیقراری میشوم 


لحظه لحظه با خیالت بیقراری میکنم 

با همین یادت نماد سوگواری میشوم 


نیستی در آشیانم نیست آرام و قرار 

نیستی هر دم دچار زخم کاری میشوم 


کر که باشی در کنارم در کنارت دم به دم  

حاتمی جانبخش در اوج نداری میشوم 


ای جمالت ماهتاب و ماه رویت آفتاب 

یک نظر کن تا ببینی شاهکاری میشوم 


ای فروغ مهربانی بر شب تارم بتاب 

هر چه میخواهی بخواه از راه یاری میشوم 


سنگ قبری ساختم پیش از وفاتم نازنین 

زانکه دانم کشتهء چشم انتظاری میشوم


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

قمری باز رسید و به دلم نور افتاد 

ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد 

بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد

قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد 


گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد 


دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت 

نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت 

و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت 

مهر او از دل من غصهء ایام گرفت 


ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد 


عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی 

دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی 

کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی 

بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی 


دختر شیر خدا قبلهء حاجات آمد

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد 



گفت در حالت بیداری و در خواب حسین

 جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین 

شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین

 کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین 


تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

هر لحظه و هر کجا...نوشتم زینب

در حال غم و بکا...نوشتم زینب


آزادگی و عشق نوشتیم حسین

از صبر و غم و وفا...نوشتم زینب


دستان علی بسته و زهرا...ای وای

آتش...غم ماجرا...نوشتم زینب


بعد از علی و فاطمه در داغ حسن

زهر شرر و جفا...نوشتم زینب


از شهر نبی کنار عباس و حسین

تا صحنهء کربلا...نوشتم زینب


صحرا و شب و سیلی و سنگ از سر بام

هر جا سپر بلا...نوشتم زینب


قاری کلام وحی بر نیزه حسین

تفسیر ز نیزه ها...نوشتم زینب


هم بزم شراب و طعنه و زخم زبان

آواره به کوچه ها...نوشتم زینب


لحن علی و کلام حق بند به دست

در شام غم و بلا...نوشتم زینب 


ویرانه...رقیه...راس ارباب حسین 

پایانهء ماجرا...نوشتم زینب


داریوش جعفری

رباعی

ای که داری نامهای نیکِ رحمان و رحیم 

خواندمت با سوز دل بسم لله ای رب العظیم 


جای جای عالمت ارزانی شاهان شهر

اهدنا تا کربلا یارب صراط المستقیم


#داریوش_جعفری

رباعی

تقدیم به استاد شجریان 


جام تهی را باز کن آواز زیر و بم بخوان 

قدری همایون مثنوی فریاد کن...نم نم بخوان 


در این شب آوارگی ریزد به سر آوار غم 

مرغ سحر را سر کن از ویرانه های بم بخوان


#داریوش_جعفری


تک بیت

ز خیال

      رویِ

            ماهت 

                      نتوان 

                             جدا 

                                    نشینم


 مگر

     از تن  

        ضعیفم 

                  به در

                          آورند 

                                  جان را


#داریوش_جعفری


داریوش جعفری

از تاب و تب عشق تو نا آرامم

با تو سپری شود همه ایامم

با یاد تو در عیش مدامم هر شب

بی تو متوفی شده ای ناکامم


#داریوش_جعفری 

رباعی

نیمه شب بود و من و یاد خداوند و سکوت

دست بالا زدم از خویش به سوی ملکوت


که ای خدا چیست رضای تو از این دست که گفت

دست گیری نکنی  صحبت بیجاست قنوت


#داریوش_جعفری

رباعی

(واستعینو بالصبر والصلوه) 


گر بی اثر است عمر تو از برکات  

یا رنگ ندارد عملت از حسنات 


باید که به فرمودهء قرآن ببری  

دست مددت به درگه صبر و صلات


#داریوش_جعفری


داریوش جعفری

غمت داده مرا بر باد ای داد

تویی شیرین و من فرهاد ای داد 


الهی کس نگردد مبتلایت 

اگر چه با توام همزاد ای داد


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

میرسد روزی که رسم ماهرویان ناز نیست 

یا که شور عشق در عالم چنان آغاز نیست 


میرسد روزی که در گلشن نمی روید گلی 

ذوق بلبل کور گردد شهرتش آواز نیست  


حرفی از ایمان و اخلاق نکو در شهر نیست 

حرف پیغمبر نماها آیه و اعجاز نیست 


رازها در سینه دارم ای دریغا همدمی

محرمی اینجا نمیبینم کسی همراز نیست 


میرسد روزی که مخموریم و می تا عرش هست 

حیف در آن معرکه قفل دهانت باز نیست 


تا توانی کوک کن ساز دلت را با خدا 

پیشتر از آنکه بینی زخمه داری ساز نیست 


گرچه کردم سعی تا گویم چنان حافظ غزل

شعر من چون مصرعی از خواجهء شیراز نیست


#داریوش_جعفری

رباعی

یارب تو بگو که ای ابرمرد بیا 

ای مرهم سینه های پر درد بیا 


ز این سیصد و سیزده نفر چشم بپوش

همپای خودت نیست کسی مرد بیا


#داریوش_جعفری

تک بیت

تو را من چشم در راهم نمیگویم چنان نیما

که در راهت نهادم جان ناقابل که باز آیی


#داریوش_جعفری

طنز

نیمه طنز


شعر را من دوست میدارم ولی بودار...نه

شاعر هر جا که گویی میشوم دربار...نه



همسرم را دوست می دارم همیشه هر زمان

شعر دارم مینویسم این زمان اینبار...نه



در رکابت میزنم بانو قدم هر جای شهر

هر کجا گویی به فرمانم ولی بازار...نه



مستند میبینم و طنز و حیات وحش را

کیمیا میبینم و در حاشیه اخبار...نه



دوست دارم کل بازیهای تارخ را ولی

جان من حرفی نزن از بازی گلزار... نه



شاعران را دوست دارم لیک در اندازهء 

حافظ و سعدی و صایب بیدل و عطار...نه



چند بیتی گفته ام منظوم اما نیمه طنز

من نمیگویم بخندد دوستم اغیار...نه


#داریوش_جعفری

رباعی

(هرکس به هر اندازه خوبی یا بدی کند نتیجه اش را می بیند)

سوره الزلزله آیات7 و 8


 هر چه بد خواهی بکن اهل گلایه نیستم

می نشینم تا زمان وعده ی شرّاً یره


گر چه میدانم تو هم اهل تلافی نیستی

پاسخ اعمال من هم تا دمِ خیراً یره


#داریوش_جعفری


رباعی

(هرکس به هر اندازه خوبی یا بدی کند نتیجه اش را می بیند)

سوره الزلزله آیات7 و 8


 هر چه بد خواهی بکن اهل گلایه نیستم

می نشینم تا زمان وعده ی شرّاً یره


گر چه میدانم تو هم اهل تلافی نیستی

پاسخ اعمال من هم تا دمِ خیراً یره


#داریوش_جعفری


داریوش جعفری

نیمه شب چون به برم بستر خواب آوردند 

نامه ی رنج مرا بهر حساب آوردند


همه ی آنچه نمودم به عیان و به خفا

از کجا بود ندانم به شتاب آوردند 


آنچه از کرده ی خود هیچ حسابش کردم

یک به یک جمع زدند و به حساب آوردند


مو شکافانه ورق خورد همه دفتر عمر

کودکی پیری و هم عهد شباب آوردند


هر جفایی که شد از دست و سر و چشم و زبان

سرِ میزان عمل بهر عذاب آوردند


همه ی اشک غم و نوحه که کردم یکجا 

ز شفاعات حسینی به ثواب آوردند 


جرم من را همه بر آل علی بخشیدند

نامه ی زندگی ام را به صواب آوردند


هر یکی قطره ی اشکی که فرو ریخت ز چشم

همگی باده شد و جام شراب آورند


زانکه در تشنگی ام یاد نمودم ز حسین

جامها برده و ششماهه و آب آوردند


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

سماوات و زمین گوید...امیرالمومنین حیدر 

اصول و فرع دین گوید...امیرالمومنین

حیدر 


خلیل الله می گوید...کلیم الله می گوید 

و عیسی هم یقین گوید...امیرالمومنین حیدر 


نه تنها این زمین گوید...نه تنها اصل دین گوید

که ختم المرسلین گوید...امیرالمومنین حیدر 


همه آیات یزدانی...حروف رمز قرآنی

دمادم یا و سین گوید...امیرالمومنین حیدر

 

زمین و عالم بالا...نبی و حضرت زهرا 

امام راستین گوید...امیرالمومنین حیدر 


همه ذریهء زهرا...کنار زینب کبرا

و هم روح الامین گوید...امیرالمومنین حیدر 


چو جبریل امین هر دم...به همراه نبی یکدم 

پرِ حبل المتین گوید...امیرالمومنین حیدر 


اگر ویران و آبادم...اگر غمگین اگر شادم 

دلم شاد و غمین گوید...امیرالمومنین حیدر 


به دارم گر بیاویزد...و آتش گر به جان ریزد 

ز پایم تا جبین گوید...امیرالمومنین حیدر 


تمام عالم امکان...و متن سورهء انسان

خداجو با یقین گوید...امیرالمومنین حیدر

 

گمانم حضرت داور...میان صحنهء محشر 

خطابه اینچنین گوید...امیرالمومنین حیدر


#داریوش_جعفری


داریوش جعفری

صد شکر از این منصب شاهی که ندارم

 خدّام و حَشَم  تخت و کلاهی که ندارم


سردارِ سرافراز خودم...خادم خویشم

دلگرم همینم به سپاهی که ندارم 


 گرگان همه از پیکر من جامه دریدند

 صد شکر دگر...راه به چاهی که ندارم


 آمد به کلافی بخرد بردگی ام را

 نادم شد از این قدرت آهی که ندارم 


جز سجده به درگاه تو ای حضرت حاضر

 سوی که برم پای به راهی که ندارم


 تو شاهدی و ناظری و حاضرمحضی

 بر بندگی ام جز تو گواهی که ندارم


 گر دست نگیرم به درت خانه خرابم

 جز درگه لطف تو پناهی که ندارم


یارب بگذر از عملم هر چه که دیدی

جز روی سیه هیچ گناهی که ندارم


#داریوش_جعفری


داریوش جعفری

بار دیگر مطرب آمد شور مستی ساز کرد 

داستان دلبری در گوش من آغاز کرد


دست بر مضراب دل با عشوه برد از راه گوش

تا که بند و قفل اسرار دلم  را باز کرد 


شور شیرین آفرید و حالت فرهاد داشت 

صوتِ محزونیِ مجنون را طنین انداز کرد 


با همین حزنِ فراگیرِ جنون آمیزِ تلخ  داستان دلبری را کنج دل آواز کرد


آنچنان شد ساکن ویرانهء دل که عاقبت

کولیِ دیوانه را در عاشقی ممتاز کرد 


دید چون افسار دل از دست رفت آن بی وفا 

عشوه آمد ناز کرد و عشوه آمد ناز کرد 


از وفای خویشتن بال و پرش دادم ولی 

با همین بال و پری که دادمش پرواز کرد


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

سحر با باد میگفتم حدیث زندگانی را

شکایت از غم خود کردم و عیش فلانی را


که پاسخ گفت ز این شکواییه بگذر که میبخشی 

به طوفان فنا در لحظه بنیان جوانی را


ثنا گوی خدا باش و ز حال خویش شاکر شو

ندیدی سایل درمانده ای بر خرده نانی را


یکی مجنون به صحرا آن یکی مفلوک و درمانده

نظر کن تا ببینی محشری از ناتوانی را


اگر رنج است امروزت ترا گنجی ز پی آید

بنا بر عدل میریزد خدا نظم جهانی را


نه میخواهد ز تو اعمال موسای پیمبر را

نه از موسی پسندد لحن گفتارِ شبانی  را


قیاس خود مکن با شاه و درویشان به خود بنگر

که در آتش نیندازی اساس زندگانی را


نه دیروزت به یاد آید نه دانی چیست فردایت

چنین شد تا بنا سازی به عالم مهربانی را


هزاران نکته ها دارد حکایتهای این هستی

که نتوان گفت یک از اینهمه سرِّ نهانی را


داریوش جعفری 

داریوش جعفری

آرزویم بود در آغوش خود گرمم کنی

یا کشی دست نوازش بر سرم نرمم کنی


گر ندادی هیچ دلگرمی به جانم...بگذریم

لااقل با وعده ای میشد که سرگرمم کنی


داریوش جعفری 

داریوش جعفری

کاشتی هر دانه ای در بستر پندار خویش 

داشت خواهی کرد سهل و ساده با گفتار خویش 


این زراعت نیست بی حاصل که در وقت درو 

میکنی برداشت کشت خویش با کردار خویش


داریوش جعفری 

داریوش جعفری

حرفی از خود نزدم هر چه که گفتم ز تو بود

نه غزل دانم و نه شعر سپید و نه سرود


نیست شایستهء تو هیچ کلامی الا

به وضو سر ببرم تا دم محشر به سجود


داریوش جعفری