اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

رهگذارِ عشق بندد توشه را اینبار مست 

پیش رو بگرفت راهِ کوفهء خونبار مست 

میرود تا جامِ جانِ کوفیان پُر مِی کند 

تا که رو آرند شاید جانب گلزار مست 

میهمان بیدلان آن دلبر نیکو سرشت 

گشت از راهِ وفا بر امر آن دلدار مست 

دست بیعت داد کوفی گر به آن سردار عشق 

نیمه شب تنها نهد سر بر سرِ دیوار مست 

ناگهان آمد زنی گفتا که هستی ای غریب 

گفت من مسلم ز جامِ حیدر کرار مست 

گفت زن جانم فدایت ای سفیرِ مرد عشق 

پای در ویرانه ام گر میشود بگذار مست 

رفت و شب سرکرد کوفی صبح از راه جفا 

دست بسته برد سوی کوچه و بازار مست 

شد پذیرایش دو صد دشنام و سنگِ میزبان 

جان او میشد ز ضربِ سنگِ این کفار مست 

او به جرم عاشقی آنجا به روی دار گشت 

گفت بر بادِ صبا جسمش به روی دار مست 

ای صبا رو بر حسین آن ساقیِ سرمست گو 

رو به هند اما گذر از کوفه ای سردار مست 

داریوش جعفری

بیا که عمه بگویم چه خواب می دیدم

 کنار غنچه و بلبل رباب می دیدم

  به پیش چشم پدر غرق ناز بود اصغر

 میان دست عمو مشک آب می دیدم  

داریوش جعفری

باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا

باز دلتنگ هوای خوش شبهای حرم 

همهء داروندارم همه سرمایهء من  

جملگی نذر تو و صحبت سودای حرم 

کاش میشد که شبی زائر شش گوشه شوم 

پربگیرم برسم خدمت بابای حرم 

تشنه لب جان بسپارم وسطِ روضه واشک 

یاد لبهای علی اکبر لیلای حرم 

چه کنم دست خودم نیست ترا مجنونم 

شده صحرای سرم گنبد زیبای حرم 

کار من نیست به جز گریه به پای غم تو 

و نشستن به عزای تو و سقای حرم 

چون نگنجد به غزل وصف تو و فهم حقیر 

شده ام شاعر درمانده به رویای حرم 

داریوش جعفری

ذکر تعقیب نمازم و دعای سحرم

یاد طفلان حسین وای عمو آب حرم  

جگرم سوخت بر آن لحظه که میگفت رباب 

سفت بر نیزه نشین تا که نیفتی پسرم 

داریوش جعفری


شب جمعه شب قدر و حرم و روضهء آب 

فاطمه کنج حرم با دلِ خون حال خراب 

بر سرش مصحف و ذکرش بعلیٍ بعلی 

میزند بر سر خود یاد غم طفل رباب

داریوش جعفری

چه کنم نیست توانم که بگویم سخنی 

از تو گفتن نبود کار هزاران چو منی 

هرکه خواهد زتو گوید به دو صد سوز جگر

بایدش حق بدهد کوثر و قرآن دگر 

چه کنم مرغ دلم میل تو دارد چه کنم 

خون اگر از دل و از دیده نبارد چه کنم 

تو ولی هستی و اعلاست مقام تو علی 

جن و انس و ملک و چرخ غلام تو علی 

دارم از عمق دلم آه به یاد سر تو

هم که سوزانده مرا یاد سر و همسر تو 

از تو گفتن به همین نکته کفایت که خدا 

گفتگو کرده ز صوتت به رسول دو سرا 

کوفیانی که ز نان و کرمت سیر شدند 

روبه نامت همگی دست به شمشیر شدند 

نانتان خورده و بغض تو به دل کاشته اند 

روی لب ناله و نفرین به تو را داشته اند 

بخدا جز نبی ات واقف اسرار تو نیست 

گمره و خار شود هرکه گرفتار تو نیست

من که دانم ز همه خلق گنهکارترم

به شب قدر زنم ضجه و قرآن به سرم 

میزنم دم ز علی نزد خداوند جلی 

به علیٍ به علیٍ به علیٍ به علی

آنقدَر ناله زنم تا که زمینگیر شوم

یا درِ خانهء اولاد علی پیر شوم 

داریوش جعفری 

ناله به دل شد گره تا که براتم دهی

 اشک فشاندم که خود آب فراتم دهی

 بند به بندم شده بند به چشمت حسین

 هان نکند شاهم از بند نجاتم دهی

 محو نگاهت شدم یوسف چاهت شدم 

کشتهء راهت شدم تاکه حیاتم دهی 

دربدر یارم و بی سروسامان حسین

 کاش که بر درگهت شاه ثباتم دهی 

در تف عصیان ببین روز و شبم شد یکی

 شمس هدی کی نجات از ظلماتم دهی

داریوش جعفری

این جامهءسیاهِ تنم  این دو قطره اشک

 سرمایهء من است و عطای تو یاحسین 

این طبع نرم و بغض و کمی آه و سوزدل

 دارم به سینه ام ز سخای تو یاحسین 

شکر خدا که با توام و مبتلای تو

دارم به جانِ خسته بلای تو یاحسین

 تو مهررهنمایی و تو کشتی نجات

 من معتکف به صحن و سرای تو یاحسین

 زیباترین سرود دلم در تمام عمر

 در بین روضه بوده  نوای تو یاحسین 

داریوش جعفری 

ای آنکه به دیدگان ما چون قمری

 دریایی و از کویر لب تشنه تری

 ای ابر کرم ببار بر دیدهء ما

 ای ماه به شام تیره ام کن گذری

 محتاج عطای تونه من  کل بشر

 چون غنچه و بلبل به نسیم سحری

 اینگونه که پیداست تو با دست جدا

 شافع به جنان و دستگیر بشری

  آنروز که آمد به سرت حضرت عشق

 باقامت خم کرد چنین نوحه گری

 از بسکه نشست بر تنت نیزه و تیر

 مانند کبوتران شدی   پُر ز پَری

 حیرت زده ام ز دیدن مرقدتان

 این است سوال من زِ هر رهگذری

  از قامت سرو تو چرا مانده فقط

 جسمی که شده به مدفن مختصری

داریوش جعفری

شب جمعه شب قدر و حرم و روضهء آب 

فاطمه کنج حرم با دلِ خون حال خراب 

بر سرش مصحف و ذکرش بعلیٍ بعلی 

میزند بر سر خود یاد غم طفل رباب

داریوش جعفری 


چه صیامی بشود بر من و یاران که سحر 

با دم و صوت اذان تو روم سوی صلات


یا که افطار منادی زند این نغمه ز عرش

 رونمای رخ مهدی همه یاران صلوات 

داریوش جعفری

بارالها کن مدد در این صیام

  زخم زهرا را ببخشا التیام

  هم که بستان انتقام کربلا

 باظهور آخرین مرد قیام

داریوش جعفری 

اللهم عجل لولیک الفرج

ذکر تعقیب نمازم و دعای سحرم

یاد طفلان حسین وای عمو آب حرم  

جگرم سوخت بر آن لحظه که میگفت رباب 

سفت بر نیزه نشین تا که نیفتی پسرم 

داریوش جعفری


یارب تو بری ساز زِ عصیان ما را

تطهیر نما دیده و این دلها را

مهمان حریم کربلا کن یک شب 

دلسوختگان حضرت زهرا را

داریوش جعفری

ذکر سحرم تا دم افطار حسین راعشق است  

حرف نبی و حیدر کرار حسین را عشق است 

یک آیه گمانم به در عرش نوشته است 

بادست خود حضرت دادار حسین را عشق است

داریوش جعفری

چه کنم نیست توانم که بگویم سخنی 

از تو گفتن نبود کار هزاران چو منی 

هرکه خواهد زتو گوید به دو صد سوز جگر

بایدش حق بدهد کوثر و قرآن دگر 

چه کنم مرغ دلم میل تو دارد چه کنم 

خون اگر از دل و از دیده نبارد چه کنم 

تو ولی هستی و اعلاست مقام تو علی 

جن و انس و ملک و چرخ غلام تو علی 

دارم از عمق دلم آه به یاد سر تو

هم که سوزانده مرا یاد سر و همسر تو 

از تو گفتن به همین نکته کفایت که خدا 

گفتگو کرده ز صوتت به رسول دو سرا 

کوفیانی که ز نان و کرمت سیر شدند 

روبه نامت همگی دست به شمشیر شدند 

نانتان خورده و بغض تو به دل کاشته اند 

روی لب ناله و نفرین به تو را داشته اند 

بخدا جز نبی ات واقف اسرار تو نیست 

گمره و خار شود هرکه گرفتار تو نیست

من که دانم ز همه خلق گنهکارترم

به شب قدر زنم ضجه و قرآن به سرم 

میزنم دم ز علی نزد خداوند جلی 

بعلیٍ بعلیٍ بعلیٍ بعلی

آنقدَر ناله زنم تا که زمینگیر شوم

یا درِ خانهء اولاد علی پیر شوم 

داریوش جعفری

ذکر تعقیب نمازم و دعای سحرم

یاد طفلان حسین وای عمو آب حرم  

جگرم سوخت بر آن لحظه که میگفت رباب 

سفت بر نیزه نشین تا که نیفتی پسرم 

داریوش جعفری


بارالها کن مدد در این صیام

  زخم زهرا را ببخشا التیام

  هم که بستان انتقام کربلا

 باظهور آخرین مرد قیام

داریوش جعفری 

اللهم عجل لولیک الفرج