اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امام عسکری ع

ای که بر کعبه نشد تا که بیافتد گذرت

قائم آل نبی طوف کند گرد سرت


گوشهء حجرهء تنگی و به خود میپیچی

می‌دهی جان و سرت هست به پای پسرت


جگرت سوخته از زهر و تنت میلرزد

نیست مرهم که نشیند به دل شعله ورت


گریه بر روضهء تو روزی اجداد من است

گریه بر روضهء تو گریه برای پدرت


سوختی از شرر زهر و دم آخر تو

آمده روضهء جانسوز حسن در نظرت


گوشهء حجرهء خود خفتی و گفتم با اشک

شکر در پشت سرت نیست کسی دربدرت


نگرفته است کسی جا به سر سینهء تو

نبریده است کس انگشت نبرده سپرت


دست و پا میزنی و آب به دستت دادند

قاتلت دست نیانداخته بر موی سرت 


گر چه از زهر شرربار جگر پاره شدی

پسرت هست ولی نیست سنان دور و برت

۲/۷/۱۴۰۲

داریوش جعفری

#امام_عسکری

اربعین

سر برآر ای سر جدا زینب رسیده در برت

آمده از شام غم سوی مزار اطهرت


صبر کردم در عزای لاله های پرپرم 

پرچمت برداشتم آری شدم پیغمبرت 


خاطرت آسوده حفظ شان معجر کرده ام 

خاطرت آسوده کردم حفظ شان مادرت 


یاد دارم تشنه افتادی و سنگت میزدند 

یاد دارم بوسه دادم بر بریده حنجرت


یاد دارم زیر نیزه میزدی تو دست و پا 

یاد دارم رفت با پا شمر روی پیکرت 


یاد داری زینب پرده نشینت را حسین 

حال برخیز و ببین احوال زار خواهرت


خیز از جا تا بگویم مو به مو شرح فراق

از سرت در طشت گویم یا سر آب آورت 


هر چه می‌خواهی بپرس از من ولی جان حسین 

بر دلم آتش نزن چیزی نپرس از دخترت

داریوش جعفری 

۱۴/۶/۱۴۰۲

اربعین

اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم

ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم


حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت

به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم


خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم 

به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم


چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت

چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم


اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان

ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم


اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت

گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم


نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی

سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم


#داریوش_جعفری


۱۰/۶/۱۴۰۲

حضرت زینب س اسارت

درد خود با خار گفتم خار با من گریه کرد

خسته با دیوار گفتم زار با من گریه کرد


این چهل منزل حماسه این چهل منزل فراق

لحظه لحظه عابد بیمار با من گریه کرد


تو سر نی بودی و من پای نی در سلسله

نی به درد غربتم بسیار با من گریه کرد


بر سرم سنگ از در و دیوار می آمد حسین

با تو من ، خار سر دیوار با من گریه کرد


هر کجا دستم سپر شد پیش جسم کودکان

چشم سقا در بر انظار با من گریه کرد


هر که گفت این کیست روی نیزه گفتم با سرشک

مصطفی را دلبر و دلدار با من گریه کرد


دید چون چشم علمدار عزیزم روی نی 

خواهرت را بر سر بازار با من گریه کرد


آنزمان که خیزران میخورد بر لعل لبت

خون تازه بر لبت انگار با من گریه کرد


دخترت جا ماند در خاک خرابه جان تو

بس که بعد از مجلس اغیار با من گریه کرد


چون شکست از ضربه پا دست و پهلویش حسین

بعد از آن با روضه مسمار با من گریه کرد


سر برآر از خاک و جانی بر من بی جان بده

جان سپردم چون سرت هر بار با من گریه کرد


مینویسم بر مزارت این مزار آن کسی است

که از سرِ نی با سری خونبار با من گریه کرد

داریوش جعفری

۶/۶/۱۴۰۲

امام حسین ع

قبله ای را دل نمی‌جوید به غیر از روی تو

سر به جایی خم نخواهد شد به غیر از کوی تو


کیمیایی نیست در عالم مگر یاد غمت

ای بنازم یاد و نام و قدرت جادوی تو


زلف را بر باد دادی تا که بر بادم دهی 

رفته ام بر باد با اعجاز خلق و خوی تو


تیغها کاری نگردد بر سرای سینه ام

تیغ برّآنی ندیدم جز خم ابروی تو


سینه را صد چاک میخواهم که حتی بعد مرگ 

از دل هر چاک ، دل راهی بگیرد سوی تو

 

می تپد دل در درون سینه با یاد غمت

از کجا یابیم غیر از روضه هایت بوی تو


خاک دشت از خون لاله نرم بود اما چرا

رد شدند آن اسب‌های نانجیب از روی تو


خاک عالم بر سرم زینب هراسان آمد و

دید افتاده میان دست قاتل موی تو

داریوش جعفری 

۵/۶/۱۴۰۲

حضرت رقیه س

آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا

آمدی تنهای تنها بی برادرها چرا


کو حبیب و جعفر و عون و بریر و کو وهب

آمدی بی اکبر و بی اصغر و سقا چرا


گفته بودی بالش نرمی برایم میخری

بالش خوابم شده خار کف صحرا چرا


هر کجا نام تو را بردیم ما را می‌زدند

شام سنگین تر شده از روز عاشورا چرا


تهمت و زخم زبان بود و  غل و زنجیر و سنگ

خنده شد سهمم به هر جا خواندمت بابا، چرا


گونه و پیشانی و لعل لبت درهم شده

صورتت دیگر ندارد آن طراوت را چرا


دست هر جا میکشم زخم است ای سر خود بگو

سنگ و چوب خیزران خورده بر این لبها چرا


من که یک عمری زدم بوسه گلویت را پدر

جا گرفته لعل من بر سرخی رگها چرا


۱/۶/۱۴۰۲

حضرت رقیه س

دل را از این جدایی ، پر از شراره کردم

درد درون خود را ، با گریه چاره کردم


بابا تو روی نیزه ، ماهِ مسیر بودی

من هم مسیر نی را ، پر از ستاره کردم


هی گریه پشت گریه ، هی ناله پشت ناله

میزد که ناله کم کن ، ناله دوباره کردم


گاهی نگاه بر تو ، گاهی سر عمویم

گاهی زمین که افتاد ، بر شیرخواره کردم


تو روی نیزه بودی ، من پای نیزه بودم

تو گریه بر من و من ، بر گاهواره کردم


بابا ببخش اگر که ، از ضرب دست کوفی

تو سنگ خوردی و من ، تنها نظاره کردم


آن گوشوار زیبا ، آنشب که رفت از دست

 تا صبح اشک و ناله ، بر گوش پاره کردم


خون لخته کندم از گوش ، هر بار با مشقّت

خون لخته را دوباره ، یک گوشواره کردم


رفته عدد ز دستم ، با دست پر ز تاول 

زخم سر و لبت را ، از بس شماره کردم


من را ببر پدر جان ، از این خرابه غم

خوب آمده به هر بار ، تا استخاره کردم


#داریوش_جعفری

۲۹/۵/۱۴۰۲

حضرت رقیه س

پرستو وار بابا جان به هر جا لانه میکردم

بپا بزم فراق و ماتم جانانه میکردم


چهل منزل پریشان کو به کو پشت سرت بودم

به هر جا نیزه ات میرفت آنجا خانه میکردم


پدر جان چند جایی که سرت روی زمین افتاد

به گرد شمع رویت طوف چون پروانه میکردم


عمویم بود اگر بر دوش او تا ماه میرفتم

اگر بودی پدر ، کی خانه در ویرانه میکردم


اگر قاصد خبر می داد می آیی به دیدارم

 پدر بزم ملاقات تو را شاهانه میکردم


نمی‌دانستم ای دور از بدن ویرانه می آیی

وگرنه سوخته موی سرم را شانه میکردم


تمام قامتم خم گشته چشمم هم نمی‌بیند

وگرنه آب می آوردم و بهر لبت پیمانه میکردم


توانم نیست تا گیرم سرت را بین آغوشم

و اِلّا بوسه از لعل تو بر شکرانه میکردم


(اگر چه تشنه ای اما لبت انگار نم دارد

دهانت چند تا دندان پدر انگار کم دارد)

داریوش جعفری 

۲۶/۵/۱۴۰۲

حضرت زینب س کوفه

راهمان افتاد بر شام بلا کاری بکن

باز شد دروازه های ناسزا کاری بکن


پیکرم زخمی شده ،  اما فدای پیکرت

می‌کُشد زخم زبان ، ای سر جدا کاری بکن


سنگها میبارد از دیوار و در اما حسین

بر نگاه شامیان بی حیا کاری بکن


سایه من را مدینه هیچ همسایه ندید

حال گشتم سایبان بچه ها کاری بکن


بی وفایی رسم ما هرگز نبوده ای عزیز

بهر تسکین غمم ای با وفا کاری بکن


آشنایی نیست اینجا غیر سنگ و کعب نی

مرحم دردم بیا ، ای آشنا کاری بکن


خارجی خواندند ما را جان تو یک مشت مست

ای زلال کوثر و آل عبا کاری بکن


پشت پرده همسران شامیان ، من مانده ام

بین این نامحرمان ، خون خدا کاری بکن


چوب و لعل پاره و نامحرم و ناموس دین

غیرت الله حرم مشکل گشا کاری بکن

داریوش جعفری 

۲۵/۵/۱۴۰۲

متفرقه

سرو شیراز خم نخواهد شد 

جز به پاس حفاظت از ایران

روبهان را بگو که جای شما

نیست در خاک و عرصه شیران


راه ما هست راه سرخ حسین

شیعه جز راه او نمی پوید

پیر هم اگر ز ما بکشید

یک جوان رشید می‌روید 


زن ما پیرو ره زینب

مرد ما مانده پای کار علی

زن ما با در حجاب می‌جنگد

 مرد ما هم به ذوالفقار علی


پای کار حسین میمانیم

پای کارش حبیب یا وهبیم

یک جهان تیر اگر شما دارید

به شهادت همیشه تشنه لبیم


سینه هامان هنوز مانده سپر

دست خالی هنوز اتم داریم

ما به حفظ حریم شاه چراغ

دلِ گرمی به ماه قم داریم


روبهان حقارت و نیرنگ

شهر ما پر ز مرد میدان است

حاج قاسم یکی از آن همه مرد

شخص فرمانروا خراسان است


دست خالی به زیر آوردیم

ازرق شامیان و مرحب را

ما همیشه به سینه ها داریم

خطبه های فصیح زینب را


همه مردان ما علمدارند

از امان نامه سخت بیزارند

در حفاظت ز خیمه علوی

همه تا صبح حشر بیدارند


#داریوش_جعفری 

#شاهچراغ 

#شهید

۲۳/۵/۱۴۰۲

متفرقه

شهادت هنر مردان خداست


سوی معشوق هر آنکس که ارادت نبرد

پا به سر منزل مقصود سعادت نبرد

بر در خانه معشوق به سر باید رفت

ورنه هر بی هنری فیض شهادت نبرد


#داریوش_جعفری 

#شاهچراغ

#شهید

حضرت زینب س اسارت

میروی ای سر به روی نیزه بی پیکر کجا

در کجا افتاده جسمت میروی ای سر کجا


بوسه گاه لعل پیغمبر کجا و تیغ شمر

صفحه ی قرآن کجا و مرکب لشکر کجا


روی نی قاری شدی ، در پای نی طفلان تو

پا به پای نیزه با این لشکر کافر کجا


صحبت از پرده نشینان حریم قدس تو

تا اسیران میان بند بی معجر کجا


آن سری که شانه میشد با وضو با آب و تاب

این سر کنج تنور و غرق خاکستر کجا


یک مسلمان کو بگوید سنگ و خاکستر کجا

روی نیزه آیه آیه سوره ی کوثر کجا


بخت یارش گشت راهب با سپاه شام گفت

دست و بند و تازیانه پیکر دختر کجا


هستی اش را داد بر شمر و به آه و شکوه گفت

سر کجا نیزه کجا نور دل حیدر کجا


مثل زهرا شانه زد بر موی تو راهب ولی

شانه ی راهب کجا و شانه ی مادر کجا


خواهر خون خدا و آن لب قاری به نی

بزم نامحرم کجا و چوب و طشت زر کجا

داریوش جعفری 

۱۹/۵/۱۴۰۲

امام حسین ع

چه میشد مثل حر گردد سرانجام پشیمانی

چه میشد بیشتر چشمان عاشق را بگریانی


به نام نامی نام بلندت دیده ام ابریست

تمنا میکنم مولا بفرما حکم طوفانی


سرا پا ماتم و رنجم سرا پا زخمم و دردم 

تویی دارالشفای من به درد من تو درمانی


*پشیمان می‌شود هر کس برای تو نمی‌میرد*

پشیمانم مخواه ای کشته که زخمی و عریانی


دعا کن تا بمیرم در غمت آقای مظلومم 

الهی بر غمت جانم شود ارباب ، ارزانی


امید و آرزو دارم که از هر سفره ای من را

به دست خویش برداری به پای خویش بنشانی


به خاک کربلا با دست پر رفتی بیاموزی

به خلق میزبان خود کمی آداب مهمانی


هنوزم تشنه ای آری هنوزم غرق خون هستی

هنوزم از سر نیزه به فکر ما یتیمانی


به روی نی که بودی مردم کوفه همه دیدند

به لحن مصطفی خواندی همه آیات قرآنی


چه گفتی با سه ساله دختر خود گوشه ی ویران

که لب را نیمه ی شب بست و جان را داد پنهانی


#داریوش_جعفری

۲/۵/۱۴۰۲

حضرت عبدالله بن الحسن

آمدم تا عشق خود عنوان کنم در محضرت

تا که نامم حک شود مولای من در دفترت


تو امیر عشقی و عباس تو مرد ادب

شاه عشق من تویی پیر ادب آب آورت


در تمنای جنان هر چیز دارم میدهم

روضهء رضوان من ای ماه ماهِ منظرت


چون قرار ما نبوده بی تو باشم ای عمو

پیش مرگت میشوم بعد از علیِ اصغرت


دیدمت افتاده ای تنها میان قتلگاه

کودکانه آمدم اینجا به جای لشگرت


مورم و بهر سلیمان دست خود آورده ام

آمدم شاید شوم قطع الیمین دیگرت


بردم از بابای خود ارث سخاوت را ،ببین

مجتبای کربلا گشتم که گردم یاورت


از کنار خیمه دیدم پیر و کوچک می‌زدند

آمدم تا که سپر گردم به جسم اطهرت


هر کسی با هر چه دستش بود میزد ، وای من

با سنان و سنگ ، حتی با لگد بر پیکرت


عمه ام ای کاش اینجا را نبیند ، یکنفر

چشم دارد بر لباست آن یکی انگشترت


غارت انگشتر و پیراهنت در جای خود

دست آن نامرد میبینم چرا موی سرت


کاش قطعه قطعه گردی ای عمو جانم ، ولی

حرمتت را نشکند اینجا بی پیش مادرت

داریوش جعفری

#عبدالله_حسن

۲۸/۴/۱۴۰۲

امام حسین ع

بلند مرتبه شاهی و بی هوا زدنت

به روی خاک فتادی و با عصا زدنت


*بلند مرتبه بودی و پیکرت افتاد*

به قصد غارت پیراهن و عبا زدنت


همین که هلهله شد روی خاک افتادی

برای راه رضای خودِ خدا زدنت


مگر نه این که فاطمه میدید از سر گودال

حیا نکرده و این قوم بی حیا زدنت


برای درهم ناچیز درهمت کردند

سرت به نیزه شد و روی نیزه ها زدنت


هزار شکر سرت را برید و با خود برد

ندید زینب کبری که از قفا زدنت


بلند مرتبه شه را ندید وقت نزول

ندید با چه عبارات ناروا زدنت

#داریوش_جعفری

۲۵/۴/۱۴۰۲

حضرت عباس ع

برخیز ز جا یار جوانم برخیز

برخیز ببین قد کمانم برخیز


بعد از تو سپرده ام به زینب ، گیرد

از گوشه ی گودال نشانم مرا


#داریوش_جعفری

حضرت عباس ع

دیده وا کن یا اخا مشک و علم غارت شده

هستی و سرمایه ام آب آورم غارت شده


دیده وا کن ای علمدار رشید لشکرم

پرچم این خاندان محترم غارت شده


تو به خاک افتاده ای من هم ز پا افتاده ام

قوت جانم توان لشکرم غارت شده


تو تمام لشکرم بودی و تنها یاورم

لشکرم از دست رفته یاورم غارت شده


بودنت امنیت خاطر برای زینب است

 رفتی و امن و امان خواهرم غارت شده


زینت ام البنینی زیور نام حسین

زینت ام البنین و زیورم غارت شده


گر نخیزی می‌شود فریاد در صحرا بلند

پیرهن ،  انگشت با انگشترم غارت شده

#داریوش_جعفری

۲۵/۴/۱۴۰۲

حضرت عباس ع

سرو نسل حیدرم اما ز پا افتاده ام

از جفای کوفیان بی وفا افتاده ام

 

در دفاع از اهل بیت مرتضی و فاطمه

تا ابد فریادم اما از صدا افتاده ام


مسجد کوفه گواهی می‌دهد بر زخم من

بر زمین از زخم قومی بی حیا افتاده ام


دستهایم هر یکی در یک طرف روی زمین

غرق خون از دستهای خود جدا افتاده ام


من علمدارم به کشتی نجات اما ز کین

پاره پیکر زیر تیغ و نیزه ها افتاده ام


پاسبان خیمه ها بودم ولی شرمنده ام

غرق خاک و خون جدا از خیمه ها افتاده ام


ای برادر عفو کن گر با همین فرق دو تا

پیش پای حضرت خیرالنسا افتاده ام

#داریوش_جعفری

۲۴/۴/۱۴۰۲

حضرت زینب س

از کنار خیمه میدیدم سنان و تیر را

زیر تیغ و نیزه ها طفل و جوان و پیر را


تشنگان را روی خاک افتاده میدیدم ولی

آب نه ، بر حلق آنها دیده ام شمشیر را


چون ز هر سو پاره ای از پیکر اکبر رسید

تار و پودم یافت آنجا معنی تکثیر را


پشت هم انداختم بر بند معجرها گره

چون نداد عباس پاسخ نعره ی تکبیر را


حرمله نامرد بود انداخت سوی بلبلی

تیر برانی که می انداخت از پا شیر را


ای عزیز بی سرم این رسم مهمانی نیود

از سنان و نیزه بردم منت تقدیر را


ای برادر خیز از جا اهل بیتت را ببین

پای تا سر زخمی از خار و غل و زنجیر را


گر چه در چشم جماعت لشکرم در خون نشست

میدهم تغییر مفهوم چنین تصویر را

#داریوش_جعفری

۲۴/۴/۱۴۰۲

امیرالمؤمنین ع

نانوشته ها:

چون شوکت تو رفت ز حد بالاتر

از فکر بشر حد تو زد بالاتر

این شد که بشر نیافت در پهنه عشق

از گفتن یا علی مدد بالاتر

    #داریوش_جعفری


۱۰/۴/۱۴۰۲


فضل ات ز شماره و عدد بالاتر

حسن تو به معیار ز حد بالاتر

جز اسم خدا دوا نگردد پیدا

از نسخه یا علی مدد بالاتر


    #داریوش_جعفری

حضرت مسلم ع

گفتم به صبا به بغض و لب لب برگرد

پا تا به سرم نشسته در تب برگرد

بازار سه شعبه داغ داغ است نیا

بر جان رباب جان زینب برگرد

       


تا چشم سه ساله گرم خواب است برو

تا مشک علمدار پر آب است برو

این مردک پست با سه شعبه اینجا

حرف و هدفش طفل رباب است برو

         #داریوش_جعفری


۴/۴/۱۴۰۲

امام جواد ع

من  را مرید حضرت باران صدا کنید

در پیش بحر ریگ بیابان صدا کنید


نانم چو میرسد ز تنورش مرا به فخر

روزی خورِ همیشه این خوان صدا کنید


ابن الرضاست چون به دو عالم پناه من

من را گدای حضرت سلطان صدا کنید


جان رضاست جای رضا جای فاطمه

جان رضا و فاطمه را جان صدا کنید


سوزد ز زهر چون جگرش بین روضه ها

او را به آه و ناله سوزان صدا کنید


آبی به لب نزد مگر این که سلام داد

او را همیشه با لب عطشان صدا کنید


هر جا که روضه هست و توسل به هر امام

نام شهید تشنه و عریان صدا کنید

#داریوش_جعفری

#امام_جواد

۲۹/۳/۱۴۰۲

امام حسین ع

از همان روزی که حق آغاز کرد

کارگاه خلقتش را باز کرد


رفت تا جایی که انسان آفرید

روح داد و بهر تن جان آفرید


هر کسی را داد خوی و خصلتی

این یکی را جاه و آن را مکنتی


زین میانه چون مقام آمد پدید

از وجود خود ، خدا عشق آفرید


عشق را در این میان تقسیم کرد

شکل آن را با علی ترسیم کرد


این چنین گفت از همان روز ازل

حب حیدر می‌شود خیرالعمل


بعد از آهنگ می را ساز کرد

با همین می عشق را آغاز کرد


زد منادی این ندا در آسمان

باز شد میخانه ، می تا بیکران


هر که می‌خواهد بجوشد با علی

جام بردارد بنوشد ، یا علی


هر کسی یک جرعه مِی نوشید و رفت

بر تن خود جامه ای پوشید و رفت


ظرفهای اهل عالم پر که شد

جام جان اهل معنا دُر که شد


ماند یک دریا از این می بر زمین

حامل امر خدا گفت اینچنین


ای که هستی طالب مستی بگو

پای کارِ عشق گر هستی بگو


ناگهان در کارگاه نشاتین

شد طنین انداز آوای حسین


گفت که ای مامور حکم کردگار

ای که جاری شد ز لعلت  امر یار


آن که میجویی در این وادی منم

مرد این بانگی که سر دادی منم


هر چه داری می به جام من بریز

میخرم با قیمت جان عزیز


گفت زین می صد بلا باید بری

اهل خود را کربلا باید بری


بایدت سر تا به پا مجنون کنی

هر چه در دل جز خدا بیرون کنی


اهل بیتت را دهی در این مسیر

هم غلام و هم کنیز و هم امیر


اوفتد عریان به صحرا پیکرت

می‌شود زیب سرِ نی ها سرت


میرود تیر سه شعبه در گلو

خواهرت گردد به دونان روبرو


گفت داری هر چه جام از پی بیار

جام رنگین جام تلخ و خوشگوار


گر چه قابل پیش ساقی نیستم

پای این پیمان می می ایستم


هر چه را او گفت این با جان خرید

هر چه را آورد در پیمان ، خرید


رین سبب در کارگاه عالمین

خورد بر یک سردری باب الحسین


بعد از آن خون خدا شد نام او

مرغ جانم شد اسیر دام او


ناله هایم شد فقط نام حسین

دانه خوردم از سر بام حسین


آب و نانم داد مدیونش شدم

یک نگاهم کرد مجنونش شدم


من شدم مجنون و حیران در غمش 

من شدم گریان درد و ماتمش 


کرد اشکم کار صدها جام را

باد دادم محنت ایام را


کام من شیرین شد از اشک عزاش

قبله ام دینم دلم شد کربلاش


مهر او چون در دل من خانه کرد

باغ آباد دلم ویرانه کرد


تا ابد آباد از این ویرانی ام

تا ابد گریان یار جانی ام


گر بمانم‌ پای پیمان حسین

گر نشینم بر سر خوان حسین


گر به راه او کنندم در گلم

خیر میگردد سرانجام دلم


یا حسین ای تشنه کام کربلا

دستگیری کن ز ما روز جزا

۲۲/۳/۱۴۰۲

#داریوش_جعفری

متفرقه


میخواهمت چنان که زمین قرص ماه را

میخواهمت چنان که گدا لطف شاه را


یوسف منم که پیرهنم پاره پاره شد

آه ای نگاه محض ببین قعر چاه را


میرقصم و ترانه شادی رقم زنم

گر قسمتم کنی به عطایی نگاه را


از من بگیر هر چه به غیر از حلاوتِ

دست نوازشِ من و زلف سیاه را


با خود مرا ببر به همان اوج خلوتت

از من بگیر این همه عمر تباه را


با بوسه ای ز لعل تو بر باد میدهم

با بوسه ای تمامیِ جرم و گناه را

#داریوش_جعفری

۳/۳/۱۴۰۲

حضرت علی اکبر ع

خودم:

ای مرد که مثل ماه تابیده شدی

از جور زمانه سخت رنجیده شدی

تو ماه منی و چون ستاره در دشت

میتابی و پاره پاره پاشیده شدی


شکل بدنت وای بهم ریخت علی

ترتیب تنت وای بهم ریخت علی

با نیزه چنان زد به دهانت پسرم

نظم دهنت وای بهم ریخت علی


۲۹/۲/۱۴۰۲

حضرت علی اکبر ع

مثل ماهِ تمام وقت طلوع

می‌درخشی و نور میباری

اینهمه حسن را علی جانم

ز پیمبر ز مادرم داری


میروی میبری دل از حرمم

چشم زنها همه به پشت سرت

نه فقط میبری دل از حرمم

میبری روح از تن پدرت


دل اهل حرم پر از آشوب

دل اهل حرم پر از غوغاست

بین میدان که دیدمت گفتم

تازه آغاز راه کرب و بلاست


وسط معرکه علی دیدم

حیدر و مصطفی و زهرا را

یا علی هات یا علی پر کرد

گوش تا گوش کل صحرا را


سجده می‌کرد نیزه و شمشیر

بر تنت سجده های پی در پی

ذکر تکبیرشان بلند که شد

شد مسیر سرت به جانب نی


ماه رفتی ستاره برگشتی

بی عدد بی شماره برگشتی

تو منظم ز پیش من رفتی

چقدر پاره پاره برگشتی


تن تو دفتر و قلم نیزه

چِقَدَر خون ز دفترت ریزد

میکشم پیکرت میان عبا

از عبا حیف پیکرت ریزد


همه دیدند تشنه افتادی

همه دیدند بی هوا زدنت

خیز از جا ببین که می‌خندند

به من و قطعه قطعهء بدنت


گوش کن تو صدای زنها را

گوش کن تو صدای زینب را

عمه ات آمده کند احیا

من و جان رسیده بر لب را


خیز از جا که بی تو میمیرم

خیز از جا که بی تو غم دارم

جمع کردم دو صد علی از دشت

دو سه تا قطعه باز کم دارم

#داریوش_جعفری

۱/۳/۱۴۰۲

امیرالمؤمنین ع

نوری که شد روشنگر این کوره راهم

نور علی و نور زهرا بود با هم


خورشید عالم شد علی و روز تابید

بر ظلمت شب فاطمه گردید ماهم


من بیقرار مهر و ماهی اینچنینم

این اشک لرزان سینه سوزان گواهم


من مست و گر گفتند این مستی گناه است

فریاد خواهم زد که من غرق گناهم


تنها نه من دادم قرار خویش از دست

بردند اینان دل ز دست انبیا هم


وقتی گل آدم در آن بالا سرشتند

مجذوب اینان گشت در بالا خدا هم


شاه و ملیکه همنشین با عالمین اند

با من شما با شاه حتی با گدا هم


ما هر چه داریم از نگاه یار داریم

داریم نان و آب را درد و دوا هم


هر داده را از ما بگیرید و نگیرید

مکه مدینه قم نجف را کربلا هم

۱۸/۱۲/۱۴۰۱

#داریوش_جعفری

امام حسین ع

چشم خود واکن ببین ما را پریشان یا حسین

در میان آتش این شام هجران یا حسین


سوختن در پای تو رسم من است اما بگو

در چه آیین رسم باشد خیمه سوزان یا حسین


چشم خود واکن ببین در این غروب جانگداز

کودکان را خسته و سر در گریبان یا حسین


سر نداری تا ببینی ، خیز مادر آمده

در کنار جسم زیر نیزه پنهان یا حسین


پا به پای قافله باید از اینجا تا به شام

سر کنم با دختران مو پریشان یا حسین


پیکرت در بین گودال و سر نورانیت

میشود کنج تنور و دیر مهمان یا حسین


یک زن تنها چه سازد بعد از این با هجمهء

تازیانه کعب نی خار مغیلان یا حسین


گر به روی نیزه ها قرآن بخوانی ، میکنم

من به لحن حیدری تفسیر قرآن یا حسین


گر بمانی دیر نصرانی برایت بهتر است

ماجراها هست بین چوب و دندان یا حسین


غم مخور تا هست زینب ، هست پرچم بر فراز 

میکنم شامات را چون شام ویران یا حسین

#داریوش_جعفری

۱۶/۲/۱۴۰۲

امام زمان

دل ندارد طاقت این رنج هجران بیش از این

طاقت خشکی ندارد این بیابان بیش از این


یا ببار و جان ببخش ای عیسی جان آفرین

یا بکش ، اما دل ما را مسوزان بیش از این


ای بهار آرزوهای بلند اهل دل

نیست این رنجور را تاب زمستان بیش از این


باغ طوفان خورده با تو می‌شود باغ بهار

باغ را مگذار در امواج طوفان بیش از این


ما ندیدیم آن رخ و حیران و سرگردان شدیم

ای هلال ابرو مکن دل را پریشان بیش از این


چون پریشان خاطر از آن روی پنهانیم ما

نیست دل را طاقت این درد پنهان بیش از این


جان عشاقت بیا و آب بر آتش بریز

نیست در جان تاب این هجران سوزان بیش از این

#داریوش_جعفری

۵/۲/۱۴۰۲

حضرت زهرا س

آشنایان آشنایم آشنای فاطمه

من گدایم بر سر خوان گدای فاطمه


نیست هرگز در خیالم خواهشی از غیر او

در دو دنیا چشم دارم بر عطای فاطمه


فخر بالاتر از این هرگز کسی با خود نداشت

گفت پیغمبر که جان من فدای فاطمه


غرق ماتم می‌نشیند روز حسرت در بلا 

هر که سودایش نشد درد و بلای فاطمه


روز محشر پر ز حسرت دست خالی میرود 

هر که در دنیا نگردد مبتلای فاطمه


یا گره وا می‌شود از مشکلم با دست او

یا شود مشکل گشا مشکل گشای فاطمه


کاش میشد تا بمیرم با همین چشمان خیس

بین روضه پای منبر در هوای فاطمه


ابر می‌بارد اگر از آسمان باران که نیست

اشک میریزد ملک با ناله های فاطمه


بشکند دستی که زد بر صورتش هم آن که بست

پیش زهرا دستهای مرتضای فاطمه


داغ ما هرگز نمیگردد دوا الّا که صبح

پرده بردارد ز رخ صاحب عزای فاطمه

#داریوش_جعفری

۲۹/۱/۱۴۰۲