اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

متفرقه

ای آن که مرا جانی و جانی و تو جانی

هر چند نشستم که به دارم بکشانی


ننگ است برایم که به میزان خلایق

من را بکشانی بنشانی به نشانی


داریوش جعفری

متفرقه

فرق  است میان  نقش من  تا دگران

غم با من و می همی خوری با دگران


حالا  که  شکسته  شانه ام  از  غم  تو

بر  موی  تو  شانه  من  زنم  یا دگران


#داریوش_جعفری

زیر علمت امن ترین جای جهان است

کنج حرمت قبلهء دل کهف امان است



سودای تو ما را به جنون برده ، نظر کن

حال دل دیوانه ز رخساره عیان است



با ما سخن از نهر عسل گفت ، ندانست

در صحن تو صد باغ جنان در جریان است



با مهر تو در زمرهء اشراف جهانیم

بس گوهر نایاب از این دیده روان است 



چندیست گذشته است و ندیدیم حریمت

بر جمع محبان تو این امر زیان است



هر کس که نشان خواست ز درگاه تو گفتیم

آنجا نه زمین است و نه بالاست ، جنان است



عبد تو به امید برات آمده ، رحمی

نوکر نرود کرببلا دل نگران است


داریوش جعفری

امام حسن ع

سوی تو دست گرفتم ثمرم بخشیدی

جای درهم ز کرم کوه زرم بخشیدی


جز درِ خانه تان نیست پناهی دگرم

دیده ای بی کسم و در بدرم بخشیدی


ذره ای بودم و با مهر بلندم کردی

نوکرم خواندی و تاجی به سرم بخشیدی


گوهر مهر تو شد مایهء آرامش من

شعله از داغ ، به آه سحرم بخشیدی


تا نگاهم به سر تربتت افتاد حسن

از ره لطف دو تا چشم ترم بخشیدی


راستی نیست تو را شمع و چراغ و حرمی

بس کریمی تو عجب نیست حرم بخشیدی


چون به قاتل رهِ رفتن تو گشودی ز نگاه

نگرانم که هم او را ز کرم بخشیدی


کوچه و مادر و سیلی ، تن و تابوت ، عطش

چقدر غم به دل شعله ورم بخشیدی


داریوش جعفری

حضرت زینب س

سنگ از سر بام روز و هم شب میخورد

از رهگذر و سوار مرکب میخورد

هر کس که به اشک و آه میگفت حسین

کعب نی و تازیانه زینب میخورد

داریوش جعفری

امام حسین ع

ای تربتت شفای همه دردها حسین

بزم عزات مامن و دارالشفا حسین



از کودکی تو بوده ای و تا ابد تویی

قبله نمای قلب منِ مبتلا حسین



میل بهشت بی رخ تو در دلم نرفت

شوق جهان نبوده به دل بی شما حسین



دارم هوای جنت خاکی و در زمین

راهی نمیروم به جز از کربلا حسین



بردار سر زخاک ستم غیرت خدا

افتاده راه حرمله بر خیمه ها حسین



ای آشنای دختر زهرا ببین به اشک

زینب به ناله گفت که بی من کجا حسین



پیراهنی که دوخت برای تو مادرم

صد پاره از تنت به کجا رفته یا حسین



بشنو نوای دخترکان عفیفه را

در زیر پای قوم بدِ بی حیا حسین



عریان ترین شهید همه عصر ها تویی

مستور اشک فاطمه و بوریا حسین



ای ساکن بهشت سر دوش مصطفی

از چه نشسته ای به سر نیزه ها حسین


داریوش جعفری

طفلان حضرت زینب س

بیا بنگر که زینب با خودش دو اختر آورده

دو خورشید جهان آرا دو ماهِ انور آورده


به اینان نان عصمت شیر با مهر علی داده

دو سرباز از تبار آستان جعفر آورده


خداوندا پذیرا باش از من همچنان هاجر

که سویت زینب اسماعیل های دیگر آورده


اگر هاجر یکی گل هدیه کرده در ره داور

عزیز حیدر و زهرا دو از گل بهتر آورده


الا ای آسمان بنگر که وقت خیبر ثانی

یکی مادر ز اولاد علی ، دو حیدر آورده


بیا لیلا ببین اینجا دو جان بر کف در این صحرا

برای یاریِ خون خدا و اکبر آورده


عجب بازار سرخی پا گرفته بر سر این خاک

به پیش پای اصغر لاله های احمر آورده


خزان کربلا گر چه رسیده بر بنی هاشم

ز باغ جان زینب دو اقاقی سر در آورده


یکی از شوق جانبازی چو بازی پر در آورده

یکی با رعد شمشیرش شکوه محشر آورده 


میان خنده میگریند و میگریند با خنده

تو گویی تیغ ، پیغام وصال دلبر آورده

 

ببین زینب برایت هدیه از بازار جانبازی

حسین فاطمه دو سرو ، اما بی سر آورده


عجب داغی به دل مانده از این تصویر جانفرسا

شهیدان را حسین با خجلت و چشم تر آورده


داریوش جعفری

امام حسین ع

فی سبیل الله بر هر عضو تو خنجر زدند

نیزه با الله اکبر بر تن اکبر زدند


قاریان مصحف حق از نبی گفتند و بعد

تیغها بر پاره های جان پیغمبر زدند


هر کسی ردّ و نشانی از علی همراه داشت

تیغ یا تیری بر او با عقدهء حیدر زدند


اکبر و عباس جنگ آور ، حسینم مرد رزم

آه نامردان چرا بر حنجر اصغر زدند


غارت پیراهن و خاتم ز جسمش کم‌ نبود

پیش چشم مادرش از پیکر او سر زدند


روضه ی ناموس دین سخت است اما در غروب

با شرار شعله و سیلی به خیمه سر زدند


داریوش جعفری 

امیرالمومنین ع

دستی که نبی گرفته بر بالا دست

یک عمر به او سپرده دل حالا دست


تنها نه ابوتراب ، میدانم او

دارد به طلوع مهر و بر دریا دست


در شوکت او همین کفایت ، به خدا

چشم است به جایی و شود یکجا دست


از دامن این دست مکش دست که او

دارد به امور عالم بالا دست


ثقلین برای اوست ، از بعد نبی

بستند به بند گردنش ، اما دست


بنشست به صورت گلی در کوچه

تا این که دری شکست از زهرا دست


داریوش جعفری

حضرت مسلم ع

بر مشامم گر چه عطر آشنایی میرسد

بر دلم حس غریبی و جدایی میرسد


از دل عهد و وفای کوفیان بد سرشت

بوی ننگین جفا و بیوفایی میرسد


از نوا افتاده ام اما به گوشم هر زمان

از نی این کوفیان شور و نوایی میرسد


هر دم آهنگی جدا دارند با صد هلهله 

کز مسیر کعبه بانگی نینوایی میرسد 


در هوای هر که میبینم برای اصغر و

اکبر و عباس تو فکر خطایی میرسد


گوش کردم پیر مردی گفت با مشکل گشا

دخترم ، بابا به نونی و نوایی میرسد


گفت یا خلخال و زیور یا به من سر میرسد

سر اگر قسمت نشد کهنه قبایی میرسد


ای عزیز فاطمه برگرد . جان زینبت

گر چه می آیی ولی بوی جدایی میرسد


داریوش جعفری

امیرالمومنین ع

نه من دارم نه تو داری نه که پیغمبری دارد

جلال و جایگاهی که امیر خیبری دارد



شهنشاهان عالم خیره بر جای غلام او

به حسرت مانده که مولا چه والا قنبری دارد



غدیر خم به بالا برد دستش را نبی یعنی

برآرد دست ، هر کس که نظیرش رهبری دارد



بشارت داده بر خلق جهان پیغمبر خاتم

محبش مستی دائم ز جام کوثری دارد



علی بالاست آنجا که خدای قادر منان

بساط کرسی و میزان برای داوری دارد



علی میزان حق و باطل و سنگ محک باشد

از این میزان خدا در روز محشر محشری دارد



خوشا آن کس که در کنج خراب آباد دل قدری

محبت از صفای ایل و آل حیدری دارد



سری دارم که سودایش تراب بوتراب است و

از این سودا میان سروران بالا ، سری دارد



تمام عشق افسانه است غیر از پهنه ی دامش

چه خوش دامی فتاده ، آن که چون او دلبری دارد



به یوم الحسرتی که در سری حتی کلاهی نیست

یقین دارم در آنجا شیعه اش تاج سری دارد



محیط سینه ی ما مخزن گنج الهی شد

خدا داند دل شاهد ، چه والا گوهری دارد


داریوش جعفری 

امام صادق ع

باز هم گلخانه ای در شعله سوخت

با کبوتر لانه ای در شعله سوخت


باز در شهر مدینه برملا

شد بنای ظلم بر آل عبا


باز از کین شعله ها افروختند

خانهء اهل ولا را سوختند


ای مدینه ظلم بر صادق چرا

جور بی حد بر بنی عاشق چرا


ای مدینه قصهء زنجیر چیست

ماجرای بند و دست پیر چیست


کاش میشد شیخ بردارد عبا

پیر ما ای کاش بردارد عصا


تا میان راه با صد شور و شین

غرق خاک و خون نگردد چون حسین


این عشیره ظلم بی حد دیده اند

.ناسزا و حرف بد بشنیده اند


این قبیله قلبشان خون است خون

ظلم ها دیدند از قوم زبون


روزگاری دست بابا بسته شد

روز دیگر سینه ای بشکسته شد


هر چه بودند این جماعت اهل دین

بیشتر بودند در آزار کین


گاه غربت بود بین خانه هم

رنجها دیدند در کاشانه هم


وای از آن روزی که امواج بلا

خیمه زد در رزمگاه کربلا


از جفا اصلا فرو مگذاشتند

داغ بر قلب نبی بگذاشتند


آب را بستند بر آل علی

شد جسارتها به اولاد و ولی


بین گودال بلا خون ریختند

سر بریدند و به نی آویختند


نطق قرآن روی نیزه باز شد

ناله ی طفلان طنین انداز شد


که ای خداوند وقار و دلبری

روی نی هم از همه عالم سری


ای همه عالم ترا در زیر دین

کن نظر بر حال طفلانت حسین


گر چه زیر دست و پا افتاده ایم

سرو ماندیم و هنوز آزاده ایم


داریوش جعفری

امام جواد ع

دستم گرفته ای نکنی یک نفس رها

ای با غم من و دل بیچاره آشنا


ابن الرضا ، محمدی و شهرتت جواد

باب علی تویی و علی اکبرِ رضا


تکدانه ای به خوشه ی انگور اهل بیت

دردانه ای میان تمامیِ اوصیا


باب کرامتی و ز جودت جهان پر است

فرصت نداده ای که بخواند تو را گدا


آه ای علیِ اکبر آقای ملک طوس

ای کشته ی جفای زنی پست و بی حیا


لب تشنه مثل جدِّ غریبت فتاده ای

ای مادری ترینِ تمامیِ اولیا


شکر خدا که وقت عطش نیزه ای نبود

شکر خدا نرفته تنت زیر دست و پا


شکر خدا که لعل لبت خیزران نخورد

شکر خدا که در کفنی حیف کربلا


داریوش جعفری

امام حسین ع

ای ماه جمال یا اباعبدالله

خورشید خصال یا اباعبدالله


گفتند حسین کیست به عالم گفتیم

مستیِ حلال یا اباعبدالله


تا مقصد عاقبت به خیری از تو

خواهیم مجال یا اباعبدالله 


تو طعم خوش سعادتی و برسان

ما را به کمال یا اباعبدالله


دستی که به دامنت رسیده نرسد

هرگز به زوال یا اباعبدالله


هرگز نرود محب تو در جمعِ

اصحاب شمال یا اباعبدالله


جز داغ تو در سینهء ما راه نیافت

اندوه و ملال یا اباعبدالله


سخت است فراق کربلایت ، مگذار

مانَد به خیال یا اباعبدالله


دریایی و مانده لعل خشکت محتاج

بر آب زلال یا اباعبدالله


داریوش جعفری

امام زمان ع

هر کجا باشد نشان از دوست ، با سر می رویم

با همه مستی به سوی جام و ساغر می رویم


از ازل همزاد هجرانیم و با سودای وصل

لحظه لحظه تا به صبح روز محشر می رویم


ما کویر خشک را بحر خروشان کرده ایم

بس که هر جا با خروش دیده ی تر می رویم


ای سحرها این مناجات جدایی تا به کی

تا کجا با داغ با درد مکرّر می رویم


روزه میگیریم از دیدار هر کس غیر دوست

پای افطارش یقین با مشک و عنبر می رویم


لحظه ی افطار شیرین است پای لعل یار

ای بسا برتر ، که پای شیر و شکّر می رویم


شیخ میگردد ببیند تا هلال ماه نو

ما پی قرص جمال ماه دلبر میرویم


داریوش جعفری

امام حسین ع


ز رنج این سفر با روح خسته

زنم بر سینه با دستان بسته

بمیرم من که از بس سنگ خوردی

سر و دندان و ابرویت شکسته


نکردم ناله گر کارم عزا شد

ندارم شکوه گر قدّم دو تا شد

بمیرم من پس از دروازه ی شام

به پیشانیت زخم تازه وا شد


تمام قامتم از غم خمیده

غمی دیدم که یک دنیا ندیده

دو دستم بسته بود و دید چشمم

هجوم سنگ بر راس بریده


جهان در غم نشست و آسمان هم

به گل بنشت زینب کاروان هم

چنان بر لعل تو با چوب کوبید

دو دندانت شکست و خیزران هم


#داریوش_جعفری

امیرالمومنین ع

چون خضاب خون کشیدند آن گل گلزار را

جلوه همرنگ خزان دادند آن رخسار را


تیغ عصیان شد عمود و بر سر حیدر نشست

برد تا پیش خدا آن حجت دادار را


در میان درد و زخمِ تیغ با خود یاد کرد

همسری پهلو شکسته ، زخمی مسمار را


گفت زهرا جان سپردم در همان روزی که من

دید چشمم خون رنگین تو بر دیوار را


میشود هر درد را از یاد و خاطر پاک کرد

جز به درد جانگداز هجر روی یار را


فاطمه شمشیر ها بر پیکرم کاری نبود

داغ تو از پای افکند حیدر کرار را


هر بلا با جان خریدم از ازل یا فاطمه

تا بلا هرگز نگیرد دامن ابرار را


کاش میشد درد عالم را به جان گیرم ولی

دیده ی زینب نبیند کوچه و بازار را


#داریوش_جعفری

امیرالمومنین ع

یا فاطمه س

سینه سپر کردی جفایی منجلی را

نه سال باریدی فقط درد ولی را

یا مستجاب الدعوه ممنونم گرفتی

با ربّنایت حاجت قلب علی را

داریوش جعفری

امام حسین ع

اشک بر داغ تو آتش را گلستان داشته

حبّ تو در سینه ها اعجازِ پنهان داشته


آدم از ذکر تو آدم شد وگر نه تا کنون

داغ دل چشمان تر حال پریشان داشته


در میان عرشه ی کشتی گمان دارم که نوح

از تو می خواندست وقتی چرخ توفان داشته


ما کویری تشنه بودیم از قضا عاشق شدیم

عشق تو در سینه ی ما حکم باران داشته


مِهر تو مُهر نجات است و وهب تمثال آن

چون نه در ظاهر به دل ذات مسلمان داشته


روز محشر در شفاعت دست دارد هر کسی

در میان روضه هایت چشم گریان داشته


ای بمیرم روضه خوان میگفت در میدان حسین

لعل عطشان چشم گریان جسم عریان داشته


لعل عطشان،چشم گریان ،جسم عریان،وای من

با چنین حالت در آن گودال مهمان داشته


باید از داغی چنین آتش بگیرد جان خلق

دخترش وقت غروب آتش به دامان داشته


#داریوش_جعفری


امام حسن ع

حضرت باران

نان میخوریم ما به حساب کریم ها 


سائل شدیم ز عهد و زمان قدیم ها 


ایل و تبارتان همگی مونس من اند 


همدم گرفته ام ز تبار ندیم ها 


دستی بکش به روی سر ما که در جهان 


چشم انتظار دست تو مانده یتیم ها 


راهی به جز شما به هدایت نمیرسد 


ای معنی کمال همه مستقیم ها 


نوح و مسیح پیرو راه شما شدند 


اعجاز کرده با مدد از تو کلیم ها 


اذن نزول حضرت باران نگاه توست 


دارد طراوت از تو تمام نسیم ها 


تو آمدی و حُسن جهان شد فقط حسن 


افتاد نرخ کار تمام کریم ها 


هر گوشه گوشه خاک زمین یادگارها 


داریم از تو قاسم و عبدالعظیم ها 


داریوش جعفری 



حضرت علی اکبر ع

دشت گلزار است و پر از لاله ی احمر شده

یا گل لیلا علیِ اکبرم پرپر شده


یک علی از خیمه رفته سوی میدان ، هر طرف

این زمین آغشته با عطر گل حیدر شده


این چه اعجاز است یارب در زمین کربلا

هر طرف پیدا نشان از جسم پیغمبر شده


خوب شد لیلا نبود اینجا ببیند ، اکبرش

پاره های پیکرش قدّ علی اصغر شده


گوییا رسم است اینجا خنده بر حال کسی

کز غم مرگ عزیزی ناتوان ، مضطر شده


بس که هر سو ریخته اجزاء جسمش چاک چاک

در نظر اصلا نیامد ماه من بی سر شده


کاش زینب پیکر او را نبیند ، اکبرم

سینه اش از نیزه مثل سینه ی مادر شده


#داریوش_جعفری

امام حسین ع

گر چه یک دنیا فراق افتاده از ما تا حسین

نشنود گوش کسی از ما به غیر از یا حسین


ما غلام حلقه در گوشیم و با سر می رویم

ذکر لبهای بنی آدم بود هر جا حسین



از محبت چون که بگرفته است ما را زیر پر

روز محشر هم ز رافت میخرد ما را حسین


در سر ما نیّت عاقل شدن هرگز نرفت

بس که شیرین بود این دیوانگی ها با حسین


گوش کردم هم نوا با خواهرش در قتلگاه

ناله زد مریم کنار حضرت زهرا حسین


ای فدای کام خشک تو تمام آبها

ای که عطشان جان سپردی بین دو دریا حسین


ای شهید اشک ای بی پیرهن ای بی کفن

نیست جای پیکر تو زیر دست و پا حسین


داریوش جعفری

درس وفا

وای از آن روزی که حال روضه تکراری شود

یا فقط این گریه ها معیار دینداری شود


وای از آن روزی که سودای من و تو با حسین

مثل دکان داریِ تجّار  بازاری شود


مدح باید کرد ارباب دو عالم را به عشق

جز به راه عشق صد مداح ، دوزاری شود


گر نباشد شیوه ی مدّاح و من روشنگری

خنجر شمر زمانه بر گلو کاری شود


گر نیاموزم مرام شاه را زین روضه ها

آخوری جو سهم من چون اسب عصاری شود


کربلا درس وفا دارد برای هر مقام

روضه باید مکتب عشق و وفاداری شود


کربلا را گر نیاموزیم ابن الفاطمه

مثل عاشورا دچار بی کس و کاری شود


داریوش جعفری

حضرت رقیه س

شب شب عشق است و جهان خرم است

مهر به دامان بنی آدم است

چشمهء چشم همگان زمزم است

بر لب اهل دو سرا این دم است

دیده گشوده به جهان کوثری

زینبی و فاطمهء دیگری



قلب و زبان و شریان از تو گفت

شاعر خوش لهجه روان از تو گفت

ماذنه در وقت اذان از تو گفت

خون خدا ، جان جهان از تو گفت

گفت که چشمم به تو روشن شده

خانهء من با تو چو گلشن شده


چرخ ، منیر از رخ تابنده ات

شاه و گدا خادمه و بنده ات

واژهء خاتون شده زیبنده ات

خون خدا محو یکی خنده ات

اکبرِ لیلا شده سرمست تو

ام بنین بوسه زند دست تو


ای که به هر حیث ز عالم سری

ماه جمالی و نکو منظری

قطره ای از کوثری و کوثری

زینبی و فاطمه ای دیگری

مدح تو باید بکند جبرئیل

ای شرف عرش خدا الدخیل


بانوی عشقی و دلم خانه ات

لیلیِ لیلا شده دیوانه ات

ماه دخیل درِ کاشانه ات

قبلهء جان گوشهء ویرانه ات

سوی شما دست دعا میبرم

خاک درت را به شفا میبرم


ای حرمت ملجاء ما السّلام

ای ثمر خون خدا السّلام

فاطمهء کرببلا السّلام

منزل تو شام بلا السّلام

روضهء تو روضهء رضوان من

نوکری ات فخر دل و جان من


از غم تو چشم ترم سوخته

آب نخوردی جگرم سوخته

سوخته ای بال و پرم سوخته

 زین دم‌ جانسوز حرم سوخته

"عمه بیا گمشده پیدا شده

کنج خرابه شب یلدا شده"


داریوش جعفری

امام زمان عج نوروز

نوروز نداریم مگر روز ظهورت

نوری به جهان نیست مگر نور حضورت


عمریست که اشکت شده جاری به هوایم

عمریست شدم مانع لبخند و سرورت


گمگشته در این ظلمت محضم مددی کن

یک صبح شوم راهیِ سر منزل نورت


ای کاش سعادت ببرم با تو نشینم

یا خاک شوم بوسه زنم جای عبورت


ای بکرترین معجزهء عشق ، بخوانم

پروانه صفت طوف کنم خیمهء دورت


ای شمس ولایت به شب تیره اسیریم

ما روز نداریم مگر روز ظهورت


داریوش جعفری

امام حسین ع

نو سروده


امشب نوید مرغ حق آید به گوشم

امشب کشیده پر ز دامن عقل و هوشم

امشب دخیل خوان پیر می فروشم

امشب شراب ناب دارم در خروشم

جام از تولا بر لب نوکر رسیده

ای باده نوشان باده از کوثر رسیده


امشب دوباره بیقرار بیقرارم

امشب دوباره مست مست مست یارم

بستم دخیل اشک بر زلف نگارم

شورم شرارم شوقم و ابر بهارم

بار دگر حق باب رحمت را گشوده

تا بوده این مولود نامش عشق بوده


این معنی و مفهوم ناب نام عشق است

ز آغاز او بوده است و هم انجام عشق است

هر کس اسیرش شد یقین در دام عشق است

آری حسین ابن علی بر بام عشق است

عالم همه مجنون این عنوان و نامند

شاهان غلامان سرایش را غلامند


آمد به ساحل برد ما را با نگاهی

شد ناجیِ افتادهء گم کرده راهی

هر چند کمتر بوده ایم از پرّ کاهی

با مهر خود بخشید ما را تاج شاهی

عزّت سعادت نقل بازار حسین است

ارباب ما باب النجات عالمین است


آدم بدون ذکر او آدم نمی شد

بی روضه اش از سینه رفع غم نمی شد

گر رشتهء پیوند ما محکم نمی شد

شاید سر ما پیش خالق خم نمی شد

آری مسلمان امیری حق سرشتیم

با او یقیناً ساکن باغ بهشتیم


با یک نظر اهل رهایی کرد ما را

رفت و فدایی شد فدایی کرد ما را

خون خدا بود و خدایی کرد ما را

با خون خود کرببلایی کرد ما را

یک نیم روزی خاک عطشان را منا کرد

بی کعبه ما را حاجی کرببلا کرد


آزاده بود آزادگی کرد و رها رفت

در پای عهدش با خدا تا انتها رفت

با جسم عریان غرق در خون تا خدا رفت

گرم تماشا بود تا بر نیزه ها رفت

او رفت اما قصهء ویرانه باقیست

او سوخت اما قصهء پروانه باقیست


#داریوش_جعفری


https://chat.whatsapp.com/IpNlHnhFNXf2m5uHcOCGvF

حضرت علی اکبر ع

ای رخت ملجا خورشید دو چشمت دریا

صورتت قرص قمر زلف سیاهت یلدا

نور باران شده از یمن قدومت دنیا

جای دارد که پس از روءیت رویت فردا

نزند سر رخ خورشید به دنیا پسرم


گل عالم بسرشتند ز پیمانه ی تو

همه ی خلق به طوف تو و پروانه تو

عقل مجنون تو مجنون شده دیوانه تو 

چشم وا کردی و شد عمق دلم خانه ی تو

بی سبب نیست شدی لیلیِ لیلا پسرم


طاق ابروی تو چون قرص قمر میبینم

زلف تو در کف ارباب هنر میبینم

لعل شیرین تو برتر ز شکر میبینم

حسن و زیبایی تو از همه سر میبینم

محو سیمای توام یوسف زهرا پسرم


نیست در کون و مکان مثل تو زیبا پسری

روز خورشید و شب از قرص قمر ماه تری

وقت میلاد تو سر داد خروس سحری

با چنین جلوه دل از حور و ملک هم ببری

چشم بد دور از این صورت زیبا پسرم


نفست معجزه گر چون دم عیساست علی

دست تو دست الهی ید بیضاست علی

قد تو صورتی از گلشن طاهاست علی

این همه حسن که داری تو معماست علی

تو خلیلی و کلیمی و مسیحا پسرم


باش تا در دل شب جلوهء ماهم بشوی

باش تا در همه جا نور نگاهم بشوی

باش در روز بلا پشت و پناهم بشوی

تو علی باش که سردار سپاهم بشوی

تیغ عدلی که رسیدی تو ز بالا پسرم


در تو هر پنج تن آل عبا را دیدم

وقت رفتن ز قفا شیر خدا را دیدم

یک حرم پشت سرت دست دعا را دیدم

دشت تا دشت تو را کرببلا را دیدم

وجناتت شده بر خلق معما پسرم


میبرد از همه دل شبه پیمبر شدنت

جذبه ی عشق شده این علی اکبر شدنت

چه جلالی ست علی هیبت و حیدر شدنت

چه شکوهی ست امیر و یل لشگر شدنت

برده ای هوش همه اهل حرم را پسرم


کام تو خشک تر از خاک بلا میبینم

مرکبت را وسط خصم رها میبینم

هر کجا مینگرم جسم تو را میبینم

ارباً اربا بدنت در همه جا میبینم

شده ام مایه ی خندیدن اعدا پسرم


داریوش جعفری

حضرت زینب س

گر چه با درد نوک خار مغیلان میروم

دفتر غم بسته شد با لعل خندان میروم


خنده بر لب گر چه دارم از وصال دلبرم

با مرور خاطراتم دیده گریان میروم


یک جهان غم قسمتم شد کربلا تا شام غم

راه جانان زنده شد ، هر چند بی جان میروم


هر چه کردم جز برای حفظ دین حق نبود

حق به گردن داشتم ، پس پای پیمان میروم


چون خزان در اوج بی آبی به باغم رخنه کرد

نخل خشکی گشتم و زار و پریشان میروم


آتشی انداخت بر جانم اگر چه کربلا

با جگر سوزیِ زخم شام ویران میروم


روزگاری اکبر و عباس و قاسم داشتم

قسمتم غربت شده مثل غریبان میروم



آسمان چون تیره شد بعد از طلوع نیزه ها

در غروب عمر خود چون شمع سوزان میروم


داریوش جعفری

امام حسین ع شب جمعه

هر کسی دارد به دل حال و هوای دیگری

هر کسی در نای خود دارد نوای دیگری


ما اسیرا‌ن بلاییم و فقیران توایم

دیگری هر چند باشد مبتلای دیگری


نیت اعمال ما جز عشق چیزی نیست ، نیست

در سرِ ما غیر وصل تو هوای دیگری


هدیه آوردیم جان با شوق در کویت ولی

کاش میدادیم بیش از این بهای دیگری


یوسف مصر بقایی ما خریدار توایم

این کلاف خام را نسپار جای دیگری


پای روضه جان گرفتیم ای مسیحای همه

پس نمی سائیم سر بر جای پای دیگری


سائلانیم و غریبانه پناه آورده ایم

نیست ما را غیر تو درد آشنای دیگری


هر چه ریزد خون پاک از عالم و آدم به خاک

حتم دارم پا نگیرد کربلای دیگری


زینب و عباس و اکبر داری و طفل رباب

در کجا یابیم ما مشکل گشای دیگری


دوری از کرببلایت شد بلای جان ما

یک شب جمعه بده کرب و بلای دیگری

امام جواد ع حضرت علی اصغر ع

امروز دو قبله شد عیان در عتبات

کز هر دو گرفته ایم ما راه نجات

بر مادر هر دو قبله گه باد سلام

بر باب گرامشان درود و صلوات

داریوش جعفری