اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

به ای قبلهء عرشیان به هنگام صلات

روشن شده از وجود تو راه نجات

معیار خلوص بندگی حب شماست

بر راه و محب و آل پاکت صلوات

داریوش جعفری

حضرت زینب س

چقدر سخت شده با تو آشنا بودن

ولی به درد و غمت سخت مبتلا بودن


تو پاره ی تن من هستی و نمیدانند

عذاب بی تو نشستن غم جدا بودن


پس از تو لشگر غم خیمه زد به پیکر من

پس از تو انس گرفتم به بینوا بودن


بیا ببین که ز مادر به ارث سهمم شد

غریب در وسط دود و شعله ها بودن


نبوده ای که ببینی شکستن من را

ندیده ای تن عریان به زیر پا بودن


بیا ببین که شده سهم من در این غوغا

به روی نی سر و من خسته در قفا بودن


حسین از غم تو جان گدازتر این است

پیاده همسفر قوم بی حیا بودن


شراره آتش و سیلی خرابه کوفه و شام

نکشت و میکشدم از توام جدا بودن


داریوش جعفری

دل که بی جانان نشیند جان نمیخواهد دگر

دیده چون دریا شود باران نمیخواهد دگر


آغل این شهر جای خواب امن گرگ هاست

گلّه ی گرگ خطا چوپان نمیخواهد دگر


بار باد آورده را باد دگر خواهد که برد

برگ ریزان خزان طوفان نمیخواهد دگر


در بساط عهد ، ما استاد بشکن بشکنیم

حال و روز اینچنین پیمان نمیخواهد دگر


گر که افتادیم در پهنای گشت و خواب و خور

حتم دارم این زمین حیوان نمیخواهد دگر


ریشه ما خورد اگر آب از سر انصاف و عدل

آب و نان و خانمان عصیان نمیخواهد دگر


#داریوش_جعفری 

۲۱/۱۱/۹۹

ازدواج امیرالمؤمنین ع و حضرت زهرا س

کسی چون فاطمه معنای شوهر را نمیفهمد

کسی مثل علی معیار همسر را نمیفهمد


خلائق یا علی گویند و یا زهرا ، یقین دارم

کسی میزان کوثر قدر حیدر را نمیفهمد


به لب دارند عالم ذکر تسبیحات زهرا را

ولی غیر از علی کس لفظ کوثر را نمیفهمد


پیمبر خطبه میخوانَد علی با فاطمه تسبیح

ملک هم قدر این جمع معطر را نمیفهمد


علی کفو است با زهرا و زهرا کفو او یعنی

کسی جز این دو معنای برابر را نمیفهمد


علی چون حلقه و زهرا نگین خلقت عالم

خس و خاشاک قدر زر وَ گوهر را نمیفهمد


تمام همّ و غمّ فاطمه بر محور حق است

علی حق است و ناحق حقِّ محور را نمیفهمد


مگر زهرا بگوید شیر میدان ، مرد یعنی چه

بشر تفسیر حال مرد خیبر را نمیفهمد


علی ساقی ست آنجا که شفاعت در کف زهراست

بشارت باد شیعه خوف محشر را نمیفهمد


علی بابا و زهرا مادر یک نسل پاکی اند

حرامی رتبه ی بابا و مادر را نمیفهمد


به پیش چشم او میخورد بر ساقه تبر ای وای

تبر قد خم و زخم صنوبر را نمیفهمد


داریوش جعفری

بداهه

بر جلوه ی پر ز نور کوثر صلوات
بر آینه ی حضرت حیدر صلوات
بر مقدم مادر حسین ابن علی
تا وقت ورود او به محشر صلوات

#داریوش_جعفری

https://chat.whatsapp.com/IpNlHnhFNXf2m5uHcOCGvF

حضرت ام البنین س

از همان روزی که دق الباب کردی خانه را

مادری کردی دوباره دختری دردانه را

گرم کردی با دمت حال دل کاشانه را

گرد زینب کرده ای تفسیر تو پروانه را

خانه کردی در دل پاک امیرالمومنین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



با کنیزی آمدی تا سرور عالم شوی

مُحرم این خانه گشتی با خدا محرم شوی

آمدی تا هم قد آسیه و مریم شوی

عشق را معنا کنی و سدِّ راه غم شوی

خاک راهت سرمه ی چشم همه اهل یقین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



نور چشمت شد برای نور عالم نور عین

نیستی مادر ولی چون مادری بر زینبین

مثل مادر خانه کردی در دل و جان حسین

خانه ات آباد ای عالم ترا در زیر دین

بر چنین مادر ز سوی حضرت حق آفرین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



باز هم این خانه با عطر وجودت خانه شد

باز هم شب آب با دستان تو پیمانه شد

باز هم با تو دوباره موی زینب شانه شد

کاش بودی تا ببینی راهی ویرانه شد

گفت وقتی بسترش را دید از خاک زمین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



چار گل را کاشتی در خاک باغ آسمان

چار گل آوردی و دادی به دست باغبان

چار گل  در آسمان هم آشیان با عرشیان

باغ تو آباد ای گل پرور زهرا نشان

گشته ای در باغ رضوان با رسولان همنشین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



در وجود پاک عباست ادب اعجاز کرد

شد علمدار حسین و در عرب اعجاز کرد

برد چون نام علی بر روی لب اعجاز کرد

در رجزهایش چقدر اصل و نسب اعجاز کرد

پیشتر از وصف او باید تو را گفت اینچنین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



بیقرارِ شاه بود و بیقرارش بود مشک

اعتبار عشق بود و اعتبارش بود مشک

رفت سوی آب و تحت اختیارش بود مشک

اهل خیمه تشنه و دار و ندارش بود مشک

گفت در پشت سرش زینب به آوای حزین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



مشک را پر کرد از آب و به سوی خیمه شد

آبرویش آب بود و آرزوی خیمه شد

در خیال خویش گرم گفتگوی خیمه شد

مشک شد سوراخ و قاتل بر عموی خیمه شد

شد نشان تیر و نیزه از یسار و از یمین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



تیری آمد سوی مشک و بود و هستش را گرفت

تیر دیگر از قضا آن چشم مستش را گرفت

تیغ با بغض علی آمد دو دستش را گرفت

خود یاری کرد و آن فرق شکسته ش را گرفت

گفت بر تو فاطمه با دیدن زخم جبین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین


#داریوش_جعفری


https://chat.whatsapp.com/IpNlHnhFNXf2m5uHcOCGvF

مناجات

ای آن که به جز تو نیست فریادرسی

سخت است که دور از تو نشینم نفسی

یک کوه امید سوی تو آوردم

مسپار به غیر خود مرا دست کسی

#داریوش_جعفری

حضرت زهرا س

الا ای چاه چاه بی قرینه

به جانم آتش افکنده مدینه

دلم را سوخت زخم دست و بازو

ولی جانم گرفته زخم سینه


داریوش جعفری


صدّیقه ای و وَجیهَةً عِنْدَ اللّهِ 

تو پاکترین ، حقیقتاً عِندَ الله

دارم به درت امید ای دخت رسول

در حشر نظر کنی به من عِندَ الله


#داریوش_ جعفری



 ای نور نماز اشفعی یا زهرا

ای ماه حجاز اشفعی یا زهرا

با چشم امید سوی تو آوردیم

ما دست نیاز اشفعی یا زهرا


#داریوش_جعفری

ای کاش بیاید و از آن خانه بگوید

از حمله ی آن قوم به کاشانه بگوید


ای کاش بیاید و کمی روضه بخواند

از سوختنِ پیکر پروانه بگوید

حضرت زهرا س

ای غریب آشنا بی من مرو

ای تو دردم را دوا بی من مرو


با غم خود ناتوانم کرده ای

ای توان مرتضی بی من مرو


من ندارم پاسخ بغض حسن

جان من ، بی بچه ها ، بی من مرو


راه ناهموار و کارم مشکل است

حضرت مشکل گشا بی من مرو


خفته بر تابوت در پنهان شب

از میان کوچه ها بی من مرو


رفتنت آغاز دردی سخت بود

ای غم بی انتها بی من مرو


ای مسیحا بی تو جانم میرود

زنده کن این مرده را بی من مرو


میروی اما به جان حیدرت

پای گودال بلا بی من مرو


#داریوش_جعفری



https://chat.whatsapp.com/IpNlHnhFNXf2m5uHcOCGvF

حضرت زهرا س

بداهه


امشب شرار بغض حسن داغ گشته است

بازار حزن و درد و محن داغ گشته است

از لحظه ای که بقچه ی در بسته باز شد

بزم عزا برای کفن داغ گشته است


داریوش جعفری 

امیرالمومنین ع

ای جای جای عرش خداوند جای تو

ای برکت زمین همه از ربّنای تو


تنها نه خلق بلکه امامان هر زمان

محتاج یک نگاه تو و یک دعای تو


هر جا هوای تو نبود عین دوزخ است

جنّت به سینه ای است که دارد هوای تو


از ابتدای کار جهان بوده ای و هست

بعد از غروب روز حساب انتهای تو


تو بوتراب و عالم و آدم از آنِ توست

آدم نگشت هر که نشد خاک پای تو


کفرم مبارک است به شک مانده ام ، تو را

خوانم به سجده یا که بخوانم خدای تو


دارم یقین که کافر محض است هر کسی

دانَد خدای عزّوَجَل را جدای تو


هستی تو هستیِ همه هستی و هست خلق

ایجاد گشته تا که شود جانفدای تو


با رخصت از تو زنده کند مرده را مسیح

من زنده مانده ام که بمیرم برای تو


عالم اگر شود به فدای تو یا علی

جبران نمیشود به خدا خونبهای تو


داریوش جعفری 

حقیقت

از بهر دو لقمه نان دو صد غم خوردیم

آزرده شدیم و شهر را آزردیم


ما جز تو ندیدیم حقیقت ، ای مرگ

بشتاب که بی تو زندگی را مردیم

داریوش جعفری 

امام زمان عج یلدا

خاک زمین بسیار سالی در شب یلداست

بسیار سالی در شبیم و فصل ما سرماست


یک عمر در این شب گرفتاریم بی خورشید

خورشید تابانی که نامش یوسف زهراست


آموختم از دیده ی یعقوب ، در هجران

دور است از انصاف چشمانم اگر بیناست


مجنون شدن را شیوه باید کرد چون عمریست

در انتظار چند مجنون دیده ی لیلاست


بعد از گذشت سالهای دور میبینم

بسیار عاشق دارد و بسیار هم تنهاست


وقتی که نشناسی امامت را پر از کفری

صوم و صلات تو یقین بیهوده و بیجاست


چشم دلت را باز کن تا خوب دریابی

هر جا که باشی کربلا هر روز عاشوراست


هر روز دارد برلبش هل من معین ، اما 

در حسرت لبیک ما چشمان او دریاست


داریوش جعفری

گر چه با ما این جماعت آب جیحون میخورند

در عطش آب نجس از دست میمون میخورند

گندم ری را به حکم مکر میبخشند ، لیک 

نان خود را از میان سفره ی خون میخورند


داریوش جعفری 

کمی تا قسمتی در کنج قلبم آسمان ابریست

پراکنده است بارانی که گهگاه از بلندی های چشم تیره میبارد

زمین گونه ها سیراب از ماتم پی ماتم

در این اطراف هم دشتی پر از گلهای سرخ داغ میبینم

گلو مثل مسیل درد

لبریز است از فریاد

چه فریادی که گوش هیچ کس تاب چنین هنجار نا هنجار را در خود نمیبیند

خداوندا

خرابی از کجا آمد

که انسان تاب انسان بودنش کم شد

هوایی نیست در دلها

به جز خودخواهی و خودبینی مفرط

یقینا در میان سینه ی آدم

کسی مرده است با نام نجیب مهربانی یا

به دست آوردن دل بهر همدردی

زمین هم تشنگی دارد به خون پاک مردانی که نای عزت و آزادگی در حنجره دارند

خداوندا یقین دارم تو هم رنجور از این بیداد و آشوبی

و من در سینه ام دارم دلی

مثل گسل آماده ی لغزش

اگر بیدار گردد زلزله در جان من افتد 

یقینا میروم سوی فنا 

پس دستگیری کن 

مدد کن

تا ز جا خیزم بسازم سینه ای نو آدمی نو شیوه ی اندیشه ای نو 

نیک میدانم توانایی 

تو حیّ قادری

بر حال و روز بندگان خویش دانایی

رها کن جز خودت از هر چه بندی که به دور دست و پای دل گره خورده

جهان تشنه است بر خیر کثیر فضل تو یارب

تفضّل کن

که تو حیّ توانایی و دانایی و بر عمق درون بنده ات بسیار بینایی

تفضّل کن خداوندا

تفضّل کن



داریوش جعفری 

امام حسین ع

چاره ی خلقی و هر بیچاره ، میگوید حسین

در هوایت هر که شد آواره میگوید حسین


در ره این عشق دل در سینه ام صد پاره شد

ای خوشا بر دل که هر صد پاره میگوید حسین



هر کسی افتاده در کارش گره ، با چشم تر

بر درت بندد دخیل چاره میگوید حسین


در غمت پیری به تفسیر سرشک طفل گفت

اشک چشم طفل بر رخساره میگوید حسین


ناله ی هل من معین پیچید چون در خیمه گاه

با علیِ اصغرت گهواره میگوید حسین


در غمت تنها نه زهرای بتول و زینبش

این گمان دارم که گریان ساره میگوید حسین


من نمیگویم چه شد با تیغ بر پیکر ولی

مادری در حالت نظّاره میگوید حسین



داریوش جعفری

حاجی به طواف خانه ی لم یزلی

میخواند ز عمق دل به آوای جلی

ای صاحب خانه ده پیامی به جواب

بر جای خداوند بلی گفت علی



هر کس به خدا شد آشنا ، گفت علی

درویش به جای ربنا ، گفت علی

گفتند که قصد خالق از خلقت چیست

جز فاطمه و نبی خدا  گفت علی



حق را ز خطا علی جدا فرموده

میزان به علی خدا عطا فرموده

جبریل بود فرشته ی وحی ، ولی

هر نکته که گفت علی خدا فرموده



حاجی به طواف کعبه شد با دل خون

میخواند ز کفر خود به لحنی محزون

یارب به کدام جسم جویم رویت

ناگاه علی ز خانه آمد بیرون


داریوش جعفری

امام حسین ع

وقتی که افتادی شرر بر انس و جان افتاد

انگار عمود از زیر سقف آسمان افتاد


وقتی که افتادی غمت لرزاند آدم را

داغی به جان خاتم پیغمبران افتاد


وقتی که خنجر روی حنجر رفت ، در جنت

خون از دو چشمان امیر مومنان افتاد


بالای گودال بلا آشوب بود و خلق

دیدند زهرا با قدی مثل کمان افتاد


بیچاره زینب از حرم تا قتلگه آنروز

در هر قدم برخاست ، اما بی امان افتاد


افلاکیان دیدند از صدر فرس با سر

(افتادی و آتش به جان عرشیان افتاد)


بر جای لبهای نبی کم بود تیغ شمر

بر سینه ات جای لگدهای سنان افتاد


گفتند وقت رقص نیزه سر به خاک افتاد

از روی نیزه نه ، سرت از آسمان افتاد


طفلان همه از حال رفتند آن زمانی که

بر لعل و دندان تو جای خیزران افتاد


باید بمیرم تا بگویم بین نامحرم

زینب میان بزم عیش شامیان افتاد


#داریوش_جعفری

(افتادی و آتش به جان عرشیان افتاد) لطف استادم حاج حیدر توکلی


نام توجنون هرچه دیوانه ومست


ذکرسخن مسجدی وباده پرست


ای حضرت عشق گو چه اکسیری تو


که اینگونه گرفته ای جهان را دردست


#داریوش_جعفری


ای آشنا به درد منِ خسته جان خدا

ای دست تو توان من ناتوان خدا


باز آمدم به درگه تو با دو صد امید

این بی پناه را تو ز کویت مران خدا


جز درگه عطای تو رو بر چه کس کنم

ای مهر آشکار و عطای عیان خدا


شرح تو چون کنم که سراسر عنایتی

شکر سخاوتت نبود در توان خدا


ستار عیب هر چه خطاکار چون منی

جرمم ببخش و کن به دو عالم نهان خدا


ماه بهار رحمت قرآنی ات شده

باران ببار بر دلم ای مهربان خدا


بگشا دری به روی منِ زار و ناتوان 

ای دست گیرِ انجمن بی کسان خدا


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

روزی از خاک رهت سرمه ی تر میسازم

وز دو چشم سیَهَ ات قرص قمر میسازم


میکشم سرمه به چشمان ترم از قدمت

شب غم را ز رخت مثل سحر میسازم


خبرم گر که کنی هست مسیرت ز کجا

رنگی از شیرهء جان فرش گذر میسازم


میکشم نقش تو بادیدهء تر گونهء سرخ

 این اثر را متد اهل هنر میسازم


از تو و شرح جمالت دو غزل میبافم

آسمان را ز کمال تو خبر میسازم


بستر آذین کنم از فرمت تندیس تنت

تاب گیسوی ترا بالش سر میسازم


بت من روی ترا میکنم انگشت نشان

جلوه ات قبله ی ارباب نظر میسازم


نیستی!با غزل حُسن عسل گونه ی تو

طعم این قافیه را مثل شکر میسازم



#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

#رمضان



بار گناه آورده سویت روسیاهی 

سر در گریبان آمده غرق گناهی


آه ای غیاث المستغیثین بی پناهم

رحمی بفرما بر غریب بی پناهی 


من ناتوان تو حیِّ قادر تو رئوفی

تو بر تمام ناتوانان تکیه گاهی


هر چند عاصی تر ز من عبدی نداری

از راه رحمت بارالها کن نگاهی


با ذکر استغفار می آیم به شوقی

کز راه رٱفت زر نمایی پرِّ کاهی


العفو را صد بار گفتم در قنوتم 

تا اینکه برهانی ز بندم یا الهی


تو مهربانتر هستی از آنکه گذاری

سائل ز درگاهت رود با اشک و آهی


خانه خرابم گر نگیری دست من را

جایی ندارم جز به اعماق تباهی


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh


متبرک شده نام تو به قرآن رمضان

میچکد از سحرت چشمه ی باران رمضان



سفره ی رحمت حق در تو کند جلوه گری

نیست در ماه دگر اینهمه احسان رمضان



تو پر از راز و نیازی تو پر از حال دعا

راه قرب است کنار تو چه آسان رمضان



بس هلال تو سراسر همه نور است مباد

که شود جلوه ی تو مخفی و پنهان رمضان



تو فراخوان زده ای با کرم حضرت حق

شده هنگام وفا بر سر پیمان رمضان



رود رنگین سخاوت شده جاری از تو

شد مصفا ز تو رخسار پریشان رمضان



سحری در تو نشستند درِ خانه ی دوست

(شاهد) و ساقی و باقیِ حریفان رمضان



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

امام رضا ع

نا نوشته ها:

#امام_رضا

عرض ارادت به حضرت خورشید هشتم 

به نیت هشتمین روز ماه مبارک 




در طالعم افتاده مروارید هشتم

مهر منور مرجع تقلید هشتم


کامم در عالم بر نمی آید به غیر از 

اعجاز و لطف اسوه ی توحید هشتم



مجنون صحرا گردم و آهو سرشتم

مجنون زارِ دلبر جاوید هشتم



امشب تمنّاهای خود را میگذارم

در پیشگاه چشمه ی امّید هشتم



دست تهی را میبرم امشب به سویِ 

شاه کرم سلطان صاحب عید هشتم



(شاهد) نشیند تا که روز حشر آید

بر سینه اش مهری زند خورشید هشتم



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

آمدم   بار   دگر   تا   که  پناهم   بدهی

از کرمخانه ی خود عزت و جاهم بدهی


مرغ پر سوخته ام از تو دوا میخواهم 

جلوه  باید تو بر این عمر تباهم بدهی


ناله  در  سینه  دگر  تاب  ندارد  یارب

تو  مگر  رحم  کنی قدرت آهم  بدهی


شعله ای برق نگاهی شرری اعجازی

تا که رنگی به دل و روی سیاهم بدهی


من ازاین چاه معاصی دگرعاصی شده ام

تو رهایی مگر از گوشه ی چاهم بدهی


توبه بشکسته ام و توبه کنم بار دگر

به امیدی که گشایی در و راهم بدهی


(شاهد)م زار نشستم به شب رفته ی خویش

تا که از رٱفت خود ره به پگاهم بدهی


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh


بس که در طالع من فال خراب افتاده

قهوه در کاسه ی دل رنگ حباب افتاده



مرغ خوشخوان جوانی که ز دستم پر زد

برف پیری به سرم مثل حجاب افتاده



دو سه تا عیش زده خیمه به اطراف ولی

به سرم لشگر غم همچو عقاب افتاده



گذرم گاه به گاهی چو به میخانه رسید

پیر میخانه زده جام شراب افتاده



هر دم از دور کسی نسخه ی درمان آورد

قدمی چند که آمد به شتاب...افتاده 



در تفِ بادیه ی تن همه شب میسوزم

دود در چشم و به رخ قطره ی آب افتاده



هر چه کردم که شود دولت بختم بیدار 

هاتفم گفت که بخت تو به خواب افتاده 



سوی دریا شدم آبی بزنم بر رخ بخت 

روشنم شد که مسیرم به سراب افتاده 



قصه ی حضرت (شاهد) نه به لفظ است ببین

هر یکی واژه غمش در دو کتاب افتاده



#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

مخفی که نبوده ای هویدات کنند

گمگشته نبوده ای که پیدات کنند


از لطف و عنایتت چه باید گفتن

یارای کسی نیست که انشات کنند


#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

با خون شهید عهد و پیمان داریم

بر مسلک او هماره ایمان داریم

او زنده به باور خودش مانده و ما

هستیم بر آن عقیده تا جان داریم

#داریوش_جعفری 

نا نوشته ها:

سر به راهِ مذهبم اهل سیاست نیستم

نقطه بین و نکته سنجم بی کیاست نیستم


تابعِ دین نبی اَم شیعه ی راه علی

مادرم زهراست آری بی قداست نیستم





سر به راهِ مذهبم اهل سیاست نیستم

نقطه بین و نکته سنجم بی کیاست نیستم


تابعِ امرِ ولی اَم پیروِ راهِ شهید

شکر ایزد تابع اهل نجاست نیستم