چقدر سخت شده با تو آشنا بودن
ولی به درد و غمت سخت مبتلا بودن
تو پاره ی تن من هستی و نمیدانند
عذاب بی تو نشستن غم جدا بودن
پس از تو لشگر غم خیمه زد به پیکر من
پس از تو انس گرفتم به بینوا بودن
بیا ببین که ز مادر به ارث سهمم شد
غریب در وسط دود و شعله ها بودن
نبوده ای که ببینی شکستن من را
ندیده ای تن عریان به زیر پا بودن
بیا ببین که شده سهم من در این غوغا
به روی نی سر و من خسته در قفا بودن
حسین از غم تو جان گدازتر این است
پیاده همسفر قوم بی حیا بودن
شراره آتش و سیلی خرابه کوفه و شام
نکشت و میکشدم از توام جدا بودن
داریوش جعفری