اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امام زمان عج یلدا

خاک زمین بسیار سالی در شب یلداست

بسیار سالی در شبیم و فصل ما سرماست


یک عمر در این شب گرفتاریم بی خورشید

خورشید تابانی که نامش یوسف زهراست


آموختم از دیده ی یعقوب ، در هجران

دور است از انصاف چشمانم اگر بیناست


مجنون شدن را شیوه باید کرد چون عمریست

در انتظار چند مجنون دیده ی لیلاست


بعد از گذشت سالهای دور میبینم

بسیار عاشق دارد و بسیار هم تنهاست


وقتی که نشناسی امامت را پر از کفری

صوم و صلات تو یقین بیهوده و بیجاست


چشم دلت را باز کن تا خوب دریابی

هر جا که باشی کربلا هر روز عاشوراست


هر روز دارد برلبش هل من معین ، اما 

در حسرت لبیک ما چشمان او دریاست


داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.