اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امیرالمومنین ع

چون خضاب خون کشیدند آن گل گلزار را

جلوه همرنگ خزان دادند آن رخسار را


تیغ عصیان شد عمود و بر سر حیدر نشست

برد تا پیش خدا آن حجت دادار را


در میان درد و زخمِ تیغ با خود یاد کرد

همسری پهلو شکسته ، زخمی مسمار را


گفت زهرا جان سپردم در همان روزی که من

دید چشمم خون رنگین تو بر دیوار را


میشود هر درد را از یاد و خاطر پاک کرد

جز به درد جانگداز هجر روی یار را


فاطمه شمشیر ها بر پیکرم کاری نبود

داغ تو از پای افکند حیدر کرار را


هر بلا با جان خریدم از ازل یا فاطمه

تا بلا هرگز نگیرد دامن ابرار را


کاش میشد درد عالم را به جان گیرم ولی

دیده ی زینب نبیند کوچه و بازار را


#داریوش_جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.