اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امام سجاد ع

نه تنها بعد عاشورا امام متقین باشی

که تا پایان دنیا فخر و زین عابدین باشی


اگر عالم شود سجاده و مخلوق در سجده

یقین دارم که تو این حلقه را مثل نگین باشی


تو از آب و گل طاهایی  و اینگونه گل یعنی

میان بوستان اهل دل خوش گل ترین باشی


خطایی نیست گر وقت اذان بر ماذنه گویم

پس از کرببلا قطعا امیرالمؤمنین باشی


به زنجیر و میان تب شکستی کاخ ظلمت را

تو ارث از مرتضی داری و باید اینچنین باشی


نمی‌دیدند اعجاز تو را چشم حرامی ها

نباید دید ، وقتی دست حق در آستین باشی


چهل منزل سپردی کار را بر عمه ات زینب

که گرم آفرین بر خطبه های آتشین باشی


چه رنجی بیشتر از این که بعد از کربلا باید

چهل منزل کنار خولی و شمر لعین باشی


تمام زخم ها را گریه کردی تا که تسکینِ

غم و درد رباب و گریهء ام البنین باشی


مکرر دیده ای داغ و مکرر گریه ها کردی

مکرر داغدار دختری ویران نشین باشی 


تو ای اول امام زائر کرببلا ، امشب

الهی ضامن ما بهر روز اربعین باشی

داریوش جعفری

۱/۶/۱۴۰۱

امام زمان

الا که راز خدایی خدا کند که نیایی

به کوفه شهر جدایی خدا کند که نیایی

به آب دیده نوشتم به لعل پاره سرودم

صدا زدم چه صدایی خدا کند که نیایی

#داریوش_جعفری

۷/۵/۱۴۰۱

امام حسین ع

سحر آمد ندا آماده کن پیراهن غم را

بگیر از فاطمه اذن عزا و اشک ماتم را


ببر تا بیکران آه جگر سوز عزاداری

بزن در هر قدم تا آسمان با بغض پرچم را


بگیر از سینه با سینه زدن آلودگی ها را

بده با آب چشمت آبرو تسنیم و زمزم را


به یک پیراهن کهنه تمام  قدسیان از غم

به گریه می‌دهند امشب صلا بزم محرم را


الا یا اهل عالم سر ز پیکر از قفا بردند

دریدند از جفا اعضای قرآن مجسم را


یکی پیدا نشد در پیش زینب پرده ای گیرد

که چشم او نبیند غرق خون آن جسم درهم را


یکی پیدا نشد گردد عصای خواهری تنها

به وقتی که به نی میدید هجده ماه مَحرَم را


تمام کار ما شد نوحه و دم ، گریه بر این غم

مگیر از ما خدایا گریه و این نوحه و دم را

داریوش جعفری

۴ / ۵ / ۱۴۰۱

حضرت مسلم ع

حنای عید میبندم به شوق روی دلدارم

حنای سرخ میبندم به روی دار میبارم


به آیینی که پایانش سرافرازیست پابندم

به لعل پاره و دستان بسته بین بازارم


در این بازار دیدم رونق سنگ و سنان و تیر

از این بازار آقا ، جان زینب سخت بیزارم


به روی دار رفتم با لب پاره ملالی نیست

ولی پیکی که دادم شد دلیل چشم خونبارم


میا کوفه برو سوی دگر جان علی ، مولا

که من هم از قرابت با علی اینجا گرفتارم


بر آن زلفی که زهرا شانه میزد گر چه دلتنگم

برو راه دگر بگذشته ام از شوق دیدارم


تو هرگز بر سر پایت نخواهی دید اینجا را

خیال راس بر نی میدهد بسیار آزارم


میا جان سه ساله جان زینب جان عباست

میا تا از سر نیزه نبینی بر سر دارم


از این بالا فضای شهر را هر بار میبینم

به یاد زینبت ذکر میا کوفه به لب دارم

داریوش جعفری

۲۱/۴/۱۴۰۱

امام جواد ع

ای آفتاب نیمه جان افتاده برخیز

ای بلبل در آشیان افتاده برخیز


مست کلامت فرش تا عرش برین است

ای بر جگر زخم زبان افتاده برخیز


افتادنت افتادن از دست و پا نیست

نخل امید سائلان افتاده برخیز


گر چه کبوترها برایت سایبانند

از پیکر دین سایبان افتاده برخیز


تو اشهدِ مستور در بین اذانی

از ماذنه صوت اذان افتاده برخیز


آه ای جگر پاره ز جور و بی‌وفایی

اشک زمین نبض زمان افتاده برخیز


جان جوان کربلایی جان مادر

آه ای جوان ناتوان افتاده برخیز


افتاده بود از پا حسین و گفت ای جان

بابای پیرت نیمه جان افتاده برخیز

داریوش جعفری

۸/۴/۱۴۰۱

حضرت علی اکبر ع

ای جوان نیمه جانم خیز از جا اکبرم

ای به خون خفته به روی خاک صحرا اکبرم


ای توانِ ناتوانم ، ناتوانم کرده ای

گوش چشمی کن ببین احوال من را اکبرم


خاک اینجا شد شبیه لاله زار از خون تو

میرسد از ردّ خونت بوی زهرا اکبرم


گر نخیزی پیش چشمم پیش چشمت ای پسر

می‌رود بر سوی خیمه نعش بابا اکبرم


خشک بود این خاک مثل لعل لبهایت ولی

غرق میبینم تنت را بین دریا اکبرم


عضو عضو پیکرت را هر طرف بینم، شدی

شرح و تفسیر کلام اربا اربا اکبرم


ای موذن یک اذان با نام حیدر باز گو

تا نیاید ناله های وا علیا اکبرم

داریوش جعفری

۵/۴/۱۴۰۱

حضرت علی اکبر ع

ای جوان نیمه جانم خیز از جا اکبرم

نیمه جان و نا توانم خیز از جا اکبرم

ای توان و قدرت زانوی لرزان حسین

کرده ای مثل کمام  خیز از جا اکبرم

داریوش جعفری

۴/۴/۱۴۰۱

امیرالمؤمنین ع

وضوح عشق هستی و تو را پنهان نمیدانم

تو را جز مالک قلب و امیر جان نمیدانم


قدم بگذاشتی با مهر خود در خانهء قلبم

تو صاحبخانه ای مهر تو را مهمان نمیدانم


به روز هیجده ، سال دهم ، بین غدیر خم

نشستم پای عهدت غیر از این پیمان نمیدانم


تویی با حق و حق با توست پس راه و مرامت را

جدا از آیه ها و مکتب قرآن نمیدانم


الا یا اهل عالم فاش میگویم کلامش را

به غیر از نص قرآن گفتهء یزدان نمی‌دانم


نبیِ آخرین احمد ولیِ اولین حیدر

نبی جز این نمیبینم ولی جز آن نمیدانم


نبی فریاد اکملت لکم سرداد این یعنی

که نعمتهای حق را جز سر این خوان نمیدانم


اذان بی علی مثل نماز بی وضو باشد

اذان بی علی را لایق اذعان نمیدانم

داریوش جعفری

۲۸/۳/۱۴۰۱

امام رضا ع

گر چه از دست شما خواهم دوا را بیشتر

بیشتر خواهی اگر خواهم بلا را بیشتر


چون تو سلطانی در این وادی ز هر پست و مقام

دوست دارم رتبه و شان گدا را بیشتر


میکشم ناز غریبان را به حکم دین ولی

میکشم از هر کسی ناز رضا را بیشتر


هر چه کردم بیشتر گیرد دل آرام و قرار

باختم اینجا دل درد آشنا را بیشتر


من به امید شما اینجا به مشهد آمدیم

چون شفاعت میکنی اهل خطا را بیشتر


چون کریم و مهربانی دست خالی آمدم

با سه حاجت میدهم زحمت شما را بیشتر


در هوای وعدهء دیدار رویت در صراط

آرزو کردم ز هر چیزی فنا را بیشتر


چشم دارم از تو گیرم نامه اعمال خویش

اعتبارت می‌کند فضل خدا را بیشتر


دست من گیر و بِبَر تا پای میزان وَز کرم

کفّهء جرم مرا کم کن ، عطا را بیشتر


ای که روی خاک حجره مثل جد اطهرت

خفتی و کردی غم آل عبا را بیشتر


هر چه می‌خواهی بگیر از من ولی جان جواد

حکم کن در طالع ما کربلا را بیشتر


داریوش جعفری

۱۸/۲/۱۴۰۱

حضرت معصومه س

وقتی که تقویم از تو دارد روز دختر را

حیف است در خود جا دهد هر نام دیگر را


بالاترین تفسیر پاکی نام داری تو

با مقدمت دادی جلا شهر پیمبر را


تو آمدی با پرتوِ نورانیِ رویت

کردی منور خانه ی موسی بن جعفر را


تو آن عصای دست موسایی که در حسنت

داری جلال و جلوه و پاکی مادر را


تو آمدی قم را دمشق دیگری کردی

تو آمدی فهمید قم معنای زیور را


چشم تمام آسمان پشت سرت حیران

داری به طوف خویش شمس و ماه و اختر را


از آنزمان که بوسه دادم بر ضریح تو

دارد لبم عطر گلاب ناب قمصر را 


تو عالمه بودی تو بودی زینبی دیگر

تو بار دیگر زنده کردی نام خواهر را


تو زینبی بهر رضا اما در این میزان

دارد دلم حس قیاسی نابرابر را


تو زینبی اما ندیدی دشت خونین را

تو زینبی اما ندیدی حلق اصغر را


هر چند چشمت بود گریان در غم هجران

اما ندیدی روی نی گلهای پرپر را


هرگز ندیدی نعل اسب و پیکری عریان

هرگز ندیدی پاره پاره جسم اکبر را


هرگز ندیدی لعل تشنه بر لب دریا

هرگز ندیدی پیکر در خون شناور را


زینب به زیر تیغ و خنجر دید ، اما تو

هرگز ندیدی در سفر روی برادر را

داریوش جعفری

۹/۳/۱۴۰۱

متفرقه

مگیر از من دمی این های و هوی و شور مستی را

که با دنیا نخواهم کرد سودا می پرستی را


بجز درگاه تو از هیچ کس مطلب نمیخواهم

که هرگز رد نخواهی کرد خالی هیچ دستی را


هر آنکس داشت یک عنوان میان دفترش شاهد

بیارد رو کند از تو اگر دارد شکستی را


یقین دارم زمانی میرسد در بهترین حالت

خودت وا میکنی با دست خود آن در که بستی را


نشستی پای این هستی که از راه کرم دستی

بگیری و بریزی پای ما انعام هستی را


داریوش جعفری

امیرالمؤمنین ع

کار من و تمام جهان نوکری ، علی

کار تو و عشیره تو سروری ، علی


از ابتدای کار جهان بوده ای و هست

تا انتهاش کار شما رهبری علی


عالم تمام دل به تو دادند و از وفا

دل از تراب و اهل سما میبری علی


معیار بندگی خداوند هستی و

میزان تویی به مرحله داوری علی


دیوانه ام ز عشق تو یا حضرت امیر

دانم مرا ز فرط جنون میخری علی


در طالعم نوشته برای تو نوکری

از من مگیر لذت این نوکری علی


با رشته محبت تو شیعه زاده ایم

از تو شدیم مهدوی و کوثری علی


هر جا گره به کار من افتاد ناگزیر

خواندم تو را به لحن و دم حیدری علی

داریوش جعفری

۱۳/۲/۱۴۰۱

امام زمان

مست میگردم سحر تا شام گِرد کوی یار

سر به سجده میبرم هر صبح و هر شب سوی یار


دیده تاریک است ، رخ از ما تو برگردانده ای

یا که ما بستیم چشم از آفتاب روی یار


حک شود بر صفحه تاریخ رنج ما که بود

سالها ماوای ما دور از رخ دلجوی یار


این که ما چون باد میگردیم هر سو ، عیب نیست

می‌کشد ما را به سوی خویش عطر و بوی یار


ای هلال ماه نو انصاف ده این روزها

بیشتر تو میبری دل ، یا خم ابروی یار


ای خدا هر جا که می‌خواهی ببر ما را ولی

سر نبر از ما به جایی جز سر زانوی یار

داریوش جعفری

۱۲/۲/۱۴۰۱

امام حسین ع

الا ای آن که راه عشق را بر ما نشان دادی

هزاران دُر ز چشم ما نشان این و آن دادی


فقط یک بار حر العفو گفت و سر به زیر آمد

ز رافت بین آغوشت گرفتی و امان دادی


یقین دارم که این دل مرده را با یک نگاه خود

برای یا حسین گفتن بها دادی و جان دادی


تمام خلق سیرابند از دست علمدارت

به خاک سرد با خون شهیدانت توان دادی


نه تنها خاک شد سیراب از خون شهیدانت 

که از خون گلوی اصغرت بر آسمان دادی


در آن حالت که حیران ساربان فکر غنیمت بود

کرم کردی و در گودال دست خود تکان دادی


فقط در بین اعضایت یکی انگشت سالم بود

که آنهم دست آخر با نگین بر ساربان دادی


مگر چیزی نبود آنجا که پیش دیده مادر

گلوی تشنهء خود را به دستان سنان دادی

داریوش جعفری

۳۰/۱/۱۴۰۱

امام حسن ع

تو بی حرم ماندی و گنبد هم نداری

حتی به روی قبر خود پرچم نداری


هر چند قبر خاکی ات بی روضه خوان است

چیزی ز شاه بی کفن تو کم نداری


آتش گرفتم آنزمان که روضه خوان گفت

حتی درون خانه هم محرم نداری


ای منتهای معنی و مفهوم غربت

جز خنده قاتل یکی مرهم نداری


جز وای مادر بر لبان تو نیامد

جز داغ او در سینه خود غم نداری


ای وارث خاتم خدا را شکر اینجا

ترسی ز غارت رفتن خاتم نداری


غارت زده یعنی حسینی که تن او

عریان شد و زلفی چو او درهم نداری


غارت زده یعنی حسین بی برادر

یعنی که آب خوش به قدر نم نداری

داریوش جعفری

۲۹/۱/۱۴۰۱

متفرقه

بیا گاهی از این مجنون به حکم عشق کن یادی

که من در دام تو اما تو جای دیگر افتادی


دلم را بردی از دستم  که درمان غمم باشی

ندانستی از این درمان چه دردی بر دلم دادی


دلم دستم روانم کرده ای پابند در محبس

در این زندان نوشتی تا ابد آزاد آزادی


از این جایی که من هستم فقط اندوه میبینم

کجای این جهانی تو که در مستی چنین شادی


بدان ای سنگدل هرگز نیابی جایگاهی خوش

اگر چه تو به روی خاک من مغرور استادی


اگر خواهی که نام تو بماند بر لب آدم

بیا گاهی از این مجنون به حکم عشق کن یادی 


#داریوش_جعفری


۱۸/۱/۱۴۰۱

امام زمان

بیا این قطره های هجر را واصل به دریا کن

سکوت تیره شب را طلوع صبح فردا کن


در این چشمان بارانی بجز اندوه چیزی نیست

بیا و اشکهای شوق را در ما تماشا کن


جهان سرد است تاریک است ما ماندیم در ظلمت

خودت راه حضور حضرت خورشید را وا کن


"نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش  دلخواهی"

بیا با ناز چشمی شهر را یکباره شیدا کن


جهان دل مردگی دارد مسیح عشق کاری کن

بیا این مرده را با یک دم جانبخش احیا کن


قریبِ سیزده قرن است آدم گمشده اینجا

به جان مادرت آقا بیا ما را تو پیدا کن

داریوش جعفری


۱۶/۱/۱۴۰۱

امام زمان

از شب برسی به روشن روز خوش است

وصل رخ یار و بخت پیروز خوش است

یک عمر نشسته ایم آدینه شود

آدینه وصل ، وقت نوروز خوش است


#داریوش_جعفری

۴/۱/۱۴۰۱

امام زمان

گفتند که یار میرسد آدینه

آن سرو به بار میرسد آدینه

آدینه نیامده است ، ان شاءالله

امسال بهار میرسد آدینه


نوروز زمان وصل یار است بیا

پر گل دل دشت و لاله زار است بیا

ما ساکن یک عمر خزانیم ، یقین

آنجا که تویی فصل بهار است بیا


با بارش چشم یار را میخواهیم 

شادابی یک بهار را میخواهیم 

یک عمر به التماس خواندیم دعا 

ما وارث ذوالفقار را میخواهیم 


از هجر تو ما گره به کاریم بیا

مکتوب خزان ، ابر بهاریم بیا

رسم و ره نامه های ما کوفی نیست

آقا بخدا نیزه نداریم بیا


#داریوش_جعفری

۴/۱/۱۴۰۱

امام زمان

یارب تو در این بهار او را برسان

با صوت خوش هزار او را برسان

یک عمر نشسته ایم ما چشم براه

پایان بده انتظار ، او را برسان



#داریوش_جعفری

۴/۱/۱۴۰۱

متفرقه

در دل نشدی هیچ ندانی خون چیست

تا غرق نگشته ای نگو جیحون چیست

گر درک رخ حضرت لیلا کردی

آنوقت بگو حال دل مجنون چیست


#داریوش_جعفری

۳/۱/۱۴۰۱

امام زمان

با بارش چشم یار را میخواهیم

شادابی یک بهار را میخواهیم

با دست توسل به سوی طفل رباب

ما وارث ذوالفقار را میخواهیم

داریوش جعفری

۲۸/۱۲/۱۴۰۰

متفرقه

چنان در جان و دل جا کردی ، آخر

مرا در شهر رسوا کردی آخر

دلم خوش بود بر دیدارت ای گل

چقدر امروز و فردا کردی آخر


داریوش جعفری

متفرقه

دلم میخواست امشب با تو باشم

سر من رو بگیری روی شونت

بدی رو صورتم دست نوازش

بچینم سیب سرخ از روی گونت


دلم میخواست آغوش نگاهت

همیشه رو نگاهم وا بمونه

اگر رفتی سفر بی من همینجا

دلت پیش دل من جا بمونه


تو رو میخوام مثه نور ستاره 

تویی زیبایی شبهای تارم

نمیدونی چقد وقتی که ابره

سیا میشه هوای روزگارم


دلم دریایی تنها یه دفعه

هواتو کرده تو ساحل بمونی

هواتو کرده یک شب تا خود صبح

براش با موج لالایی بخونی


دلم میخواد همون شب که میایی

میون دست تو آروم بگیرم

همون لالایی رو بازم بخونی

همونجا بین آغوشت بمیرم


#داریوش_جعفری

۲۷/۱۲/۱۴۰۰

فرودگاه مشهد

حضرت علی اکبر ع

آمد و حادثه ی عشق ، به دل پیدا شد

ذره ذره به دل اهل دو عالم جا شد


دل و دین برد ز دست و دل لیلا یعنی

یوسف خانه ی لیلا به جهان لیلا شد


صورتش قرص قمر بود و به هنگام نزول

گوییا قرص قمر پیش رخش رسوا شد


چه جمالی که به هنگام تماشاش حسین

گفت انگار رسول دو سرا احیا شد


رفت تا پله اولای جهانتاب شدن

رفت تا حیدر و پیغمبر و هم زهرا  شد


دهم ماه ز رخساره بر انداخت نقاب

یادمانِ رخ او بود که عاشورا شد


رفت آهسته ولی زودتر از هاشمیان

پر زد و داغ عظیمی به دل بابا شد


لحظه ای که به عبای نبوی جای گرفت

واژه ی خوب جوان علوی معنا شد


اربا اربا بدنش تا به سر خاک افتاد

پای غم بر دل اولاد پیمبر وا شد


#داریوش_جعفری


۲۲/۱۲/۱۴۰۰

امام حسین ع

شب عشق است و از بالا گلی روی زمین آمد

رکاب عشق را آذین نمودند و نگین آمد


فقط حیدر امیرالمؤمنین باشد ولی امشب

علی رخساره ای بر دامن ام البنین آمد


صفا بخش دل حبل المتین گردید و زین معنی

خودش باب الحوائج گشت و چون حبل المتین آمد


ستاره ریخت از یمن قدومش بر سر هستی

تمام هستی زینب شد و شور آفرین آمد 


به شاگردی مدال فخر از شیر جمل دارد

جوان کربلا از درس استادی چنین آمد


اذان گفت و نبی در خاطر مردم از آن آمد

رجز خواند و علی در دیده مردم از این آمد


وفا را کرد معنا با تمام خویش این یعنی

بنای دست مردانه برون زین آستین آمد


حرم لب تشنه بودند و دل دریا به دریا زد

به سویش تیر دشمن از یسار و از یمین آمد


بریدند از تنش دستش ، مبادا تا رود خیمه

به فرق حضرت دریا عمود آهنین آمد


کنار علقمه از پا فتاد و پیش اربابش

به دستانی بریده سر به زیر و شرمگین آمد


اگر چه نیست اینجا مادرش بر دامنش گیرد

ولی ، زهرا بجای مادرش ام البنین آمد


#داریوش_جعفری 


۱۴/۱۲/۱۴۰۰

حضرت عباس ع

شب عشق است و از بالا گلی روی زمین آمد

رکاب عشق را آذین نمودند و نگین آمد


فقط حیدر امیرالمؤمنین باشد ولی امشب

علی رخساره ای بر دامن ام البنین آمد


صفا بخش دل حبل المتین گردید و زین معنی

خودش باب الحوائج گشت و چون حبل المتین آمد


ستاره ریخت از یمن قدومش بر سر هستی

تمام هستی زینب شد و شور آفرین آمد 


به شاگردی مدال فخر از شیر جمل دارد

جوان کربلا از درس استادی چنین آمد


اذان گفت و نبی در خاطر مردم از آن آمد

رجز خواند و علی در دیده مردم از این آمد


وفا را کرد معنا با تمام خویش این یعنی

بنای دست مردانه برون زین آستین آمد


حرم لب تشنه بودند و دل دریا به دریا زد

به سویش تیر دشمن از یسار و از یمین آمد


بریدند از تنش دستش ، مبادا تا رود خیمه

به فرق حضرت دریا عمود آهنین آمد


کنار علقمه از پا فتاد و پیش اربابش

به دستانی بریده سر به زیر و شرمگین آمد


اگر چه نیست اینجا مادرش بر دامنش گیرد

ولی ، زهرا بجای مادرش ام البنین آمد


#داریوش_جعفری 


۱۴/۱۲/۱۴۰۰

حضرت عباس ع

شب عشق است و از بالا گلی روی زمین آمد

رکاب عشق را آذین نمودند و نگین آمد


فقط حیدر امیرالمؤمنین باشد ولی امشب

علی رخساره ای بر دامن ام البنین آمد


صفا بخش دل حبل المتین گردید و زین معنی

خودش باب الحوائج گشت و چون حبل المتین آمد


ستاره ریخت از یمن قدومش بر سر هستی

تمام هستی زینب شد و شور آفرین آمد 


به شاگردی مدال فخر از شیر جمل دارد

جوان کربلا از درس استادی چنین آمد


اذان گفت و نبی در خاطر مردم از آن آمد

رجز خواند و علی در دیده مردم از این آمد


وفا را کرد معنا با تمام خویش این یعنی

بنای دست مردانه برون زین آستین آمد


حرم لب تشنه بودند و دل دریا به دریا زد

به سویش تیر دشمن از یسار و از یمین آمد


بریدند از تنش دستش ، مبادا تا رود خیمه

به فرق حضرت دریا عمود آهنین آمد


کنار علقمه از پا فتاد و پیش اربابش

به دستانی بریده سر به زیر و شرمگین آمد


اگر چه نیست اینجا مادرش بر دامنش گیرد

ولی ، زهرا بجای مادرش ام البنین آمد


#داریوش_جعفری 


۱۴/۱۲/۱۴۰۰

حضرت عباس ع

امشب از بیت علی شکل قمر معنا شد

گهری آمد و معیار گهر معنا شد

از دل کوه نمک طعم شکر معنا شد

شب قدر آمده و قدر سحر معنا شد

گوییا جلوهء ماه است که در قاب آمد

مژده ای اهل ولا دلبر ارباب آمد


این پسر جلوه ای از هیبت حیدر دارد

حسن رخسارهء او از همگان سر دارد

نه تبسم که به لب قند مکرر دارد

محشری کرده به پا دست به محشر دارد

صبر و آرام برای دل بی تاب آمد

مژده ای اهل ولا دلبر ارباب آمد


عرش مبهوت شد از شوکت و زیبایی او

فرش حیران شده از قامت و رعنایی او

عقل مجنون شدهء شیوهء لیلایی او

دل مرید ادب و حسن و دل آرایی او

بهر تعلیم ادب شیوه و آداب آمد

مژده ای اهل ولا دلبر ارباب آمد


آمده تا مددِ لشکر ابرار شود

حرم آل علی را همه دم یار شود

به غم فاطمیون محرم و غمخوار شود

به حسین ابن علی میر و علمدار شود

فخر و دلگرمی و آرامش اصحاب آمد

مژده ای اهل ولا دلبر ارباب آمد


شیر زاده است و جگر چون یل خیبر آورد

سیرت از حُسنِ حسن صولت حیدر آورد

منسبِ نوکری از دامن مادر آورد

سر تعظیم فقط پیش برادر آورد

به شب تار حرم حضرت مهتاب آمد

مژده ای اهل ولا دلبر ارباب آمد


در حریمش ز ملک خادم و حاجب دارد

به کف فاطمه در حشر دو نایب دارد

هر که بی اوست ، یقین عزّت کاذب دارد

نام عباس علی سجدهء واجب دارد

کعبهء عشق شد و طوف تنش آب آمد

مژده ای اهل ولا دلبر ارباب آمد

#داریوش_جعفری

امام حسین ع

چیستم من ؟ گر پذیرد یک غبار از معبرش

کیستم من ؟ رو سیاهی از غلامان درش


کیست او ؟ عالی مقامی که هزاران خضر راه

عرض حاجت ها برند از عجز سوی محضرش


زینت هر مسجدی باشد غبار خاک او 

زینت عرش است نام باب و جدّ اطهرش


عزّت و آزادگی عنوانی از دیوان اوست 

مردی و مردانگی خطی به پای دفترش 


خاک عزّت یافت از خون گلوی پاره اش

آب شد آب از تلظّی های لعل اصغرش


شرح و تفسیر وفا و شیوه اخلاص را

خلق می‌گیرند از آموزه ی آب آورش


کعبه دارد آرزو تا یک شب جمعه به فخر

خاک گردد در حریمش زیر پای مادرش


هر شب جمعه تمام انبیا پایین پا

روضه می‌خوانند یاد اربا اربا اکبرش


فاطمه می آورد پیراهنی همرنگ خون

نوحه می‌خواند ز عریان پاره پاره پیکرش


گاه میخواند ز حنجر ، گاه با صوت حزین

زار می‌گوید که بردند از سر پیکر سرش


وای از آن ساعت که یارانش همه بر روی نی

یک به یک رفتند سوی شام ، اما...خواهرش

داریوش جعفری

۸/۱۲/۱۴۰۰