باز هم گلخانه ای در شعله سوخت
با کبوتر لانه ای در شعله سوخت
باز در شهر مدینه برملا
شد بنای ظلم بر آل عبا
باز از کین شعله ها افروختند
خانهء اهل ولا را سوختند
ای مدینه ظلم بر صادق چرا
جور بی حد بر بنی عاشق چرا
ای مدینه قصهء زنجیر چیست
ماجرای بند و دست پیر چیست
کاش میشد شیخ بردارد عبا
پیر ما ای کاش بردارد عصا
تا میان راه با صد شور و شین
غرق خاک و خون نگردد چون حسین
این عشیره ظلم بی حد دیده اند
.ناسزا و حرف بد بشنیده اند
این قبیله قلبشان خون است خون
ظلم ها دیدند از قوم زبون
روزگاری دست بابا بسته شد
روز دیگر سینه ای بشکسته شد
هر چه بودند این جماعت اهل دین
بیشتر بودند در آزار کین
گاه غربت بود بین خانه هم
رنجها دیدند در کاشانه هم
وای از آن روزی که امواج بلا
خیمه زد در رزمگاه کربلا
از جفا اصلا فرو مگذاشتند
داغ بر قلب نبی بگذاشتند
آب را بستند بر آل علی
شد جسارتها به اولاد و ولی
بین گودال بلا خون ریختند
سر بریدند و به نی آویختند
نطق قرآن روی نیزه باز شد
ناله ی طفلان طنین انداز شد
که ای خداوند وقار و دلبری
روی نی هم از همه عالم سری
ای همه عالم ترا در زیر دین
کن نظر بر حال طفلانت حسین
گر چه زیر دست و پا افتاده ایم
سرو ماندیم و هنوز آزاده ایم
داریوش جعفری