اشک بر داغ تو آتش را گلستان داشته
حبّ تو در سینه ها اعجازِ پنهان داشته
آدم از ذکر تو آدم شد وگر نه تا کنون
داغ دل چشمان تر حال پریشان داشته
در میان عرشه ی کشتی گمان دارم که نوح
از تو می خواندست وقتی چرخ توفان داشته
ما کویری تشنه بودیم از قضا عاشق شدیم
عشق تو در سینه ی ما حکم باران داشته
مِهر تو مُهر نجات است و وهب تمثال آن
چون نه در ظاهر به دل ذات مسلمان داشته
روز محشر در شفاعت دست دارد هر کسی
در میان روضه هایت چشم گریان داشته
ای بمیرم روضه خوان میگفت در میدان حسین
لعل عطشان چشم گریان جسم عریان داشته
لعل عطشان،چشم گریان ،جسم عریان،وای من
با چنین حالت در آن گودال مهمان داشته
باید از داغی چنین آتش بگیرد جان خلق
دخترش وقت غروب آتش به دامان داشته
#داریوش_جعفری