اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امیرالمؤمنین ع

نوری که شد روشنگر این کوره راهم

نور علی و نور زهرا بود با هم


خورشید عالم شد علی و روز تابید

بر ظلمت شب فاطمه گردید ماهم


من بیقرار مهر و ماهی اینچنینم

این اشک لرزان سینه سوزان گواهم


من مست و گر گفتند این مستی گناه است

فریاد خواهم زد که من غرق گناهم


تنها نه من دادم قرار خویش از دست

بردند اینان دل ز دست انبیا هم


وقتی گل آدم در آن بالا سرشتند

مجذوب اینان گشت در بالا خدا هم


شاه و ملیکه همنشین با عالمین اند

با من شما با شاه حتی با گدا هم


ما هر چه داریم از نگاه یار داریم

داریم نان و آب را درد و دوا هم


هر داده را از ما بگیرید و نگیرید

مکه مدینه قم نجف را کربلا هم

۱۸/۱۲/۱۴۰۱

#داریوش_جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.