نوری که شد روشنگر این کوره راهم
نور علی و نور زهرا بود با هم
خورشید عالم شد علی و روز تابید
بر ظلمت شب فاطمه گردید ماهم
من بیقرار مهر و ماهی اینچنینم
این اشک لرزان سینه سوزان گواهم
من مست و گر گفتند این مستی گناه است
فریاد خواهم زد که من غرق گناهم
تنها نه من دادم قرار خویش از دست
بردند اینان دل ز دست انبیا هم
وقتی گل آدم در آن بالا سرشتند
مجذوب اینان گشت در بالا خدا هم
شاه و ملیکه همنشین با عالمین اند
با من شما با شاه حتی با گدا هم
ما هر چه داریم از نگاه یار داریم
داریم نان و آب را درد و دوا هم
هر داده را از ما بگیرید و نگیرید
مکه مدینه قم نجف را کربلا هم
۱۸/۱۲/۱۴۰۱
#داریوش_جعفری