اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

حضرت ام البنین س

از همان روزی که دق الباب کردی خانه را

مادری کردی دوباره دختری دردانه را

گرم کردی با دمت حال دل کاشانه را

گرد زینب کرده ای تفسیر تو پروانه را

خانه کردی در دل پاک امیرالمومنین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



با کنیزی آمدی تا سرور عالم شوی

مُحرم این خانه گشتی با خدا محرم شوی

آمدی تا هم قد آسیه و مریم شوی

عشق را معنا کنی و سدِّ راه غم شوی

خاک راهت سرمه ی چشم همه اهل یقین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



نور چشمت شد برای نور عالم نور عین

نیستی مادر ولی چون مادری بر زینبین

مثل مادر خانه کردی در دل و جان حسین

خانه ات آباد ای عالم ترا در زیر دین

بر چنین مادر ز سوی حضرت حق آفرین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



باز هم این خانه با عطر وجودت خانه شد

باز هم شب آب با دستان تو پیمانه شد

باز هم با تو دوباره موی زینب شانه شد

کاش بودی تا ببینی راهی ویرانه شد

گفت وقتی بسترش را دید از خاک زمین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



چار گل را کاشتی در خاک باغ آسمان

چار گل آوردی و دادی به دست باغبان

چار گل  در آسمان هم آشیان با عرشیان

باغ تو آباد ای گل پرور زهرا نشان

گشته ای در باغ رضوان با رسولان همنشین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



در وجود پاک عباست ادب اعجاز کرد

شد علمدار حسین و در عرب اعجاز کرد

برد چون نام علی بر روی لب اعجاز کرد

در رجزهایش چقدر اصل و نسب اعجاز کرد

پیشتر از وصف او باید تو را گفت اینچنین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



بیقرارِ شاه بود و بیقرارش بود مشک

اعتبار عشق بود و اعتبارش بود مشک

رفت سوی آب و تحت اختیارش بود مشک

اهل خیمه تشنه و دار و ندارش بود مشک

گفت در پشت سرش زینب به آوای حزین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



مشک را پر کرد از آب و به سوی خیمه شد

آبرویش آب بود و آرزوی خیمه شد

در خیال خویش گرم گفتگوی خیمه شد

مشک شد سوراخ و قاتل بر عموی خیمه شد

شد نشان تیر و نیزه از یسار و از یمین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین



تیری آمد سوی مشک و بود و هستش را گرفت

تیر دیگر از قضا آن چشم مستش را گرفت

تیغ با بغض علی آمد دو دستش را گرفت

خود یاری کرد و آن فرق شکسته ش را گرفت

گفت بر تو فاطمه با دیدن زخم جبین

ای تمام مادران قربان تو ام البنین


#داریوش_جعفری


https://chat.whatsapp.com/IpNlHnhFNXf2m5uHcOCGvF

مناجات

ای آن که به جز تو نیست فریادرسی

سخت است که دور از تو نشینم نفسی

یک کوه امید سوی تو آوردم

مسپار به غیر خود مرا دست کسی

#داریوش_جعفری

حضرت زهرا س

الا ای چاه چاه بی قرینه

به جانم آتش افکنده مدینه

دلم را سوخت زخم دست و بازو

ولی جانم گرفته زخم سینه


داریوش جعفری


صدّیقه ای و وَجیهَةً عِنْدَ اللّهِ 

تو پاکترین ، حقیقتاً عِندَ الله

دارم به درت امید ای دخت رسول

در حشر نظر کنی به من عِندَ الله


#داریوش_ جعفری



 ای نور نماز اشفعی یا زهرا

ای ماه حجاز اشفعی یا زهرا

با چشم امید سوی تو آوردیم

ما دست نیاز اشفعی یا زهرا


#داریوش_جعفری

ای کاش بیاید و از آن خانه بگوید

از حمله ی آن قوم به کاشانه بگوید


ای کاش بیاید و کمی روضه بخواند

از سوختنِ پیکر پروانه بگوید

حضرت زهرا س

ای غریب آشنا بی من مرو

ای تو دردم را دوا بی من مرو


با غم خود ناتوانم کرده ای

ای توان مرتضی بی من مرو


من ندارم پاسخ بغض حسن

جان من ، بی بچه ها ، بی من مرو


راه ناهموار و کارم مشکل است

حضرت مشکل گشا بی من مرو


خفته بر تابوت در پنهان شب

از میان کوچه ها بی من مرو


رفتنت آغاز دردی سخت بود

ای غم بی انتها بی من مرو


ای مسیحا بی تو جانم میرود

زنده کن این مرده را بی من مرو


میروی اما به جان حیدرت

پای گودال بلا بی من مرو


#داریوش_جعفری



https://chat.whatsapp.com/IpNlHnhFNXf2m5uHcOCGvF

حضرت زهرا س

بداهه


امشب شرار بغض حسن داغ گشته است

بازار حزن و درد و محن داغ گشته است

از لحظه ای که بقچه ی در بسته باز شد

بزم عزا برای کفن داغ گشته است


داریوش جعفری 

امیرالمومنین ع

ای جای جای عرش خداوند جای تو

ای برکت زمین همه از ربّنای تو


تنها نه خلق بلکه امامان هر زمان

محتاج یک نگاه تو و یک دعای تو


هر جا هوای تو نبود عین دوزخ است

جنّت به سینه ای است که دارد هوای تو


از ابتدای کار جهان بوده ای و هست

بعد از غروب روز حساب انتهای تو


تو بوتراب و عالم و آدم از آنِ توست

آدم نگشت هر که نشد خاک پای تو


کفرم مبارک است به شک مانده ام ، تو را

خوانم به سجده یا که بخوانم خدای تو


دارم یقین که کافر محض است هر کسی

دانَد خدای عزّوَجَل را جدای تو


هستی تو هستیِ همه هستی و هست خلق

ایجاد گشته تا که شود جانفدای تو


با رخصت از تو زنده کند مرده را مسیح

من زنده مانده ام که بمیرم برای تو


عالم اگر شود به فدای تو یا علی

جبران نمیشود به خدا خونبهای تو


داریوش جعفری 

حقیقت

از بهر دو لقمه نان دو صد غم خوردیم

آزرده شدیم و شهر را آزردیم


ما جز تو ندیدیم حقیقت ، ای مرگ

بشتاب که بی تو زندگی را مردیم

داریوش جعفری 

امام زمان عج یلدا

خاک زمین بسیار سالی در شب یلداست

بسیار سالی در شبیم و فصل ما سرماست


یک عمر در این شب گرفتاریم بی خورشید

خورشید تابانی که نامش یوسف زهراست


آموختم از دیده ی یعقوب ، در هجران

دور است از انصاف چشمانم اگر بیناست


مجنون شدن را شیوه باید کرد چون عمریست

در انتظار چند مجنون دیده ی لیلاست


بعد از گذشت سالهای دور میبینم

بسیار عاشق دارد و بسیار هم تنهاست


وقتی که نشناسی امامت را پر از کفری

صوم و صلات تو یقین بیهوده و بیجاست


چشم دلت را باز کن تا خوب دریابی

هر جا که باشی کربلا هر روز عاشوراست


هر روز دارد برلبش هل من معین ، اما 

در حسرت لبیک ما چشمان او دریاست


داریوش جعفری

گر چه با ما این جماعت آب جیحون میخورند

در عطش آب نجس از دست میمون میخورند

گندم ری را به حکم مکر میبخشند ، لیک 

نان خود را از میان سفره ی خون میخورند


داریوش جعفری 

کمی تا قسمتی در کنج قلبم آسمان ابریست

پراکنده است بارانی که گهگاه از بلندی های چشم تیره میبارد

زمین گونه ها سیراب از ماتم پی ماتم

در این اطراف هم دشتی پر از گلهای سرخ داغ میبینم

گلو مثل مسیل درد

لبریز است از فریاد

چه فریادی که گوش هیچ کس تاب چنین هنجار نا هنجار را در خود نمیبیند

خداوندا

خرابی از کجا آمد

که انسان تاب انسان بودنش کم شد

هوایی نیست در دلها

به جز خودخواهی و خودبینی مفرط

یقینا در میان سینه ی آدم

کسی مرده است با نام نجیب مهربانی یا

به دست آوردن دل بهر همدردی

زمین هم تشنگی دارد به خون پاک مردانی که نای عزت و آزادگی در حنجره دارند

خداوندا یقین دارم تو هم رنجور از این بیداد و آشوبی

و من در سینه ام دارم دلی

مثل گسل آماده ی لغزش

اگر بیدار گردد زلزله در جان من افتد 

یقینا میروم سوی فنا 

پس دستگیری کن 

مدد کن

تا ز جا خیزم بسازم سینه ای نو آدمی نو شیوه ی اندیشه ای نو 

نیک میدانم توانایی 

تو حیّ قادری

بر حال و روز بندگان خویش دانایی

رها کن جز خودت از هر چه بندی که به دور دست و پای دل گره خورده

جهان تشنه است بر خیر کثیر فضل تو یارب

تفضّل کن

که تو حیّ توانایی و دانایی و بر عمق درون بنده ات بسیار بینایی

تفضّل کن خداوندا

تفضّل کن



داریوش جعفری 

امام حسین ع

چاره ی خلقی و هر بیچاره ، میگوید حسین

در هوایت هر که شد آواره میگوید حسین


در ره این عشق دل در سینه ام صد پاره شد

ای خوشا بر دل که هر صد پاره میگوید حسین



هر کسی افتاده در کارش گره ، با چشم تر

بر درت بندد دخیل چاره میگوید حسین


در غمت پیری به تفسیر سرشک طفل گفت

اشک چشم طفل بر رخساره میگوید حسین


ناله ی هل من معین پیچید چون در خیمه گاه

با علیِ اصغرت گهواره میگوید حسین


در غمت تنها نه زهرای بتول و زینبش

این گمان دارم که گریان ساره میگوید حسین


من نمیگویم چه شد با تیغ بر پیکر ولی

مادری در حالت نظّاره میگوید حسین



داریوش جعفری