اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

ای که بدون نام تو...درد دوا نمیشود 

وی که بدون ذکر تو...زخم شفا نمیشود


حمد فقط سزای تو...سجده فقط به پای تو

جز تو کسی که لایقِ...حمد و ثنا نمیشود 


زنده ی تا ابد تویی...هم احد و صمد تویی 

لم یلد و وجود تو...جزءِ فنا نمیشود 


ای همه میل جان و تن...ای نی و نای این بدن 

نایِ نیِ وجود من...بی تو نوا نمیشود 


مهر تو مایه ی گِلم...ذکرِ تو شور محفلم 

با تو رفیقم و دلم...از تو جدا نمیشود 


معدنِ درد و ماتمم...همدمِ غصه و غمم 

حاجت قلب خسته ام...بی تو روا نمیشود 


عشق تو آشنای دل...مهر تو شد دوای دل 

حق تویی و که حقٌِ حق...هیچ ادا نمیشود


همدمِ جام بوده ام...مستْ مدام بوده ام 

هیچ شراب دلکشی...یاد خدا نمیشود


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد 

تحفه ای از طرف عالم بالا دارد

سجده ی شکر علی دارد و این...جا دارد

پس از این خون خدا زینب کبرا دارد


کوثر جان نبی کوثر دیگر آورد

همسر شیر خدا فاطمه دختر آورد



رونق خانه ی زهراست سر و جان به فداش 

اولین دختر مولاست سر و جان به فداش 

کوثر دوم دنیاست سر و جان به فداش 

شاهد غربت باباست سر و جان به فداش 


اسوه ی صبر و وفا دختر زهرا آمد

مژده ای اهل ولا زینب کبرا آمد



این که ویرانه ی دلها ز غمش آباد است

این که مریم به کنیزیِ درش دلشاد است

این که آیینه ی زهرا و علی بنیاد است

این که در صبر و وفا بر همگان استاد است


این که زینِ اَب و هم قافله ی پنج تن است

شافع روز جزایِ من و امثال من است


مریم و هاجر و آسیه همه خاک درش

علی و فاطمه محو رخِ همچون قمرش

کفو زهرا بود و هاشمیان گرد سرش

او علمدار حسین است و حسین در نظرش


از ولادت همه دم پشتِ برادر بوده

ذوالفقار سخنش حیدرِ دیگر بوده


صدف آل کسا حضرت زینب آمد

دختر شیر خدا حضرت زینب آمد

گهر آل عبا حضرت زینب آمد 

قاصد کرببلا حضرت زینب آمد



از سفر آمده و داغ برادر دارد

با خود هفتاد و دو تا نامه ی بی سر دارد



تو پرستاری و عالم همه بیمار تو شد

ما گرفتار تو ارباب گرفتار تو شد

یوسف فاطمه راهی سرِ بازار تو شد

نام دین مانده اگر مانده از ایثار تو شد


ما مسلمان شده ی همت و ایثار توایم

از ازل تا به ابد جمله بدهکار توایم



خاطرت جمع کنار حرمت ما هستیم  

جان نثار تو و ذریه ی زهرا هستیم 

این عجب نیست...که ما شیعه ی مولا هستیم 

دست داعش نرسد بر حرمت تا هستیم 


نه فقط بهر بقایِ حرمت سربازیم 

وسط خاک بقیع پنج حرم میسازیم


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh


#حضرت_زینب

داریوش جعفری

بی تابم و بیمارم از بیداد رخسارت

هر شب پریشان خاطرم با یاد رخسارت


میگردم اما نیستی هر چند می آید

در هر کجا بر گوش جان فریاد رخسارت


ویران شدم از پرده بیرون شو تجلی کن 

آباد کن ویرانه را... آباد رخسارت


انگار خالق رنگهای بی بدیل داشت

در پای بوم و نقشه ی ایجاد رخسارت


عاشق کشی افسونگری ویرانه سازی ها

یک نقطه از تشریح استعداد رخسارت 


باید پیمبرها برانگیزد خدا وقتی

مخلوقه ها ماندند در ارشاد رخسارت


فرهادِ بی بنیادِ در فریاد خواهم ماند 

تا صید من گردی شوم صیاد رخسارت 


شیرین ترین لیلای لیلاها اگر باشی

من میشوم مجنون ترین فرهاد رخسارت


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

جایی که اعتبار گدا فرق میکند 

حتماً اصول جود و سخا فرق میکند 


در خانه ی محقٌر زهرای مرضیه

با آفتابْ...نوعِ عطا فرق میکند 


ما ریزه خوارِ سفره ی احسان حیدریم

پس نحوه ی ارادت ما  فرق میکند


حقِ کتاب و آل نبی چون ادا نشد 

بغض نبی و رنگ کسا فرق میکند 


وقتی ملیکه ای ز زمین میشود جدا 

یعنی که حکم وطرح قضا فرق میکند 


این روزها که حال مادرمان روبراه نیست 

شرح شراره های عزا فرق میکند 


حال و هوای بیت علی درد و ماتم است 

درد و عزای آل عبا فرق میکند 


سیلی شود نصیب تمامیِ مادران؟

یا احترام فخر نسا فرق میکند؟


میخ در است و سینه ی زهرا و شعله ها

این شعله ها به کرببلا فرق میکند

داریوش جعفری

هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت 

دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت 



از خانه ی وحی شعله بالا میرفت 

جبریل میان شعله ی در میسوخت 

 



از آتش کینه ای که برپا شده بود 

در عرش دلِ خون پیمبر میسوخت 



زهرا به میانِ خانه...در در آتش 

اما جگر فاتح خیبر میسوخت 



ام الحسنین و مادر زینب؟... نه

مصداق ترین واژه ی اطهر میسوخت 



ز آنروز نود بار به هر روزِ خدا 

پا تا به سرِ همسرِ حیدر میسوخت 



این شعله کشیده شد به جایی که نپرس

در دشت عطش دامن و معجر میسوخت 



پاکوب سم اسب تنِ خونِ خدا

ای وای دوباره باز مادر میسوخت


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

باز امروز هوای دل من طوفانیست

ابر چشمان سیاهِ غزلم بارانیست


باز دلتنگ هوای تو شدم میدانی؟

که به دنبال تو کارم همه سرگردانیست


هر طرف می نگرم ردّ و نشانی از توست

هر طرف از تو دو صد کشته و صد قربانیست


صبح شنبه زدم از خانه برون در پیِ تو

هفته ای رفته و از تو خبری گویا نیست


تا به کی فال بگیرم که تو کی می آیی؟

تا به کی رنگ تفاّل زدنم هجرانیست


شرح این درد نه در بیت بِگُنجَد نه غزل

بحر انشای فراقت به دو عالم جانیست


کاش هاتف خبر آرَد به سوی منتظران

شب جمعه شب وصل است و شب پایانی ست

#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

یاد ایامی که اجر و اعتباری داشتیم

روز روزِ روشن و شب شامِ تاری داشتیم


روزها با هم کنار هم به خوبی می گذشت

شب به یاد روزها شب زنده داری داشتیم


یاد باد آن روزگاران یاد باد ایام خوش

روز و شب ها با محبت روزگاری داشتیم


از هجوم دردها آوای خوش می ساختیم

تا شفای دردها با هم قراری داشتیم


یاد ایامی که در زردِ خزان و سوزِ برف

دست در دست وفا بوی بهاری داشتیم


بیقراری بود عنوان تمامِ قصه ها

قصه های مهربان و بیقراری داشتیم


خنده بود و اشک بود و سختی و آسودگی

کنج فنجان جرعه آبِ خوشگواری داشتیم


قصه ی ایام رفته ، رفته رفته رفت رفت

یاد باد آن روزگارانی که یاری داشتیم


#داریوش_جعفری

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند 

به همه عضو تنم درد و شرر آوردند


من همان روز ز جان دست کشیدم که اینجا

تحفه...پیراهنی از راه سفر آوردند


عزت آل علی کو که بر این خاک نبی 

خواهری خم شده با دیده ی تر آوردند 


خم به ابرویِ منِ امّ بنین هیچ نبود 

به زمانی که غم مرگ پسر آوردند 


لیک بشکست قدم کز سفر کرببلا 

به مدینه خبر از نیزه و سر آوردند 


آه از آندم که شنیدم ته گودالِ عطش 

ز تنِ اطهر تو جامه به در آوردند 


روضه ای گفت بپا شد دل ویرانه ی شام

سوی دختر سرِ خونین پدر آوردند


بارها گفته ام و بار دگر میگویم 

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

هیچ نسلی همتراز عترت پاک تو نیست 

هیچ درکی وسعتش هم سطحِ ادراک تو نیست


عالمان و عارفان را نیست فتوا غیر از این 

کافر محض است هر کس سینه اش چاک تو نیست 


دست ما کوتاه و انگور ضریحت اوج اوج 

بینوا آنکس که دستش بسته ی تاک تو نیست 


سرو هم بی سایه باشد با همه آزادگی 

گر که شاخ و برگ او از جنس خاشاک تو نیست 


اشک و آه و ناله ات تنها برای چاه بود

ای که کس واقف به سرِّ چشم نمناک تو نیست 


من هم آن مرغم که بال صد عقابم گر دهی 

قدرتِ پرواز من بالاتر از خاک تو نیست


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh