اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

به بهانه شب تولدم و شب زیارتی ارباب

داریوش جعفری

نشسته ای به میانِ دل از شکاف دلم

نشسته ام به هوای تو در مصاف دلم


نشسته ای به میان دل و به شوق وصال

تمام قامت من رفته در طواف دلم


ز بس که از تو سرودم به پاکی ات سوگند

عبیر میچکد از حلقهء مطاف دلم


تمام سینه هوای تو را گرفته و عشق

نمیدهد به هواخواهی ات کفاف دلم


نهان ز هر چه نگاه است دلبری داری

دو چشم من شده جاری به اعتراف دلم


تویی که راز خدایی و سرِّ مستوری

حیا ز عشق تو دارم تویی عفاف دلم


ز غیر تو چه بجویم که از طلوع ازل 

نشسته مهر تو اینجا به اعتکاف دلم


امیرِ هر چه امیری عزیز هر چه عزیز

تو برتری ز جهان و فزون ز لاف دلم


الا که نور هدایت ز دیده ات جاریست

بیا و راه نشان شو به انحراف دلم


#داریوش_جعفری 


telegram.me/jafari_daruosh

داریوش جعفری

حضرت ماه بگو باز مسیرت به کجاست

پسر شاه بگو باز مسیرت به کجاست


لیلیِ حضرت لیلا سوی صحرا نروی 

زلف آشفته سوی حضرت لیلا نروی 


نکند در دل خود میل بلا را داری 

شور عشق و هوس کرببلا را داری 


قیمت آب در آن بادیه چون جان باشد 

چه کنی گر لب طفلان تو عطشان باشد 


خبرت هست که در قافله دختر داری؟

خبرت هست رباب و علی اصغر داری؟


نکند زینب تو بی کس و تنها گردد

نکند معجر او خاکی صحرا گردد


نکند قاری قرآن به سرِ نیزه شوی

سرِ فارغ ز تن و همسفر نیزه شوی


کوفی آداب بدی نسبتِ مهمان دارد

کربلا خاک بلا...خار مغیلان دارد


مکتب شام ریا...مذهبشان نیرنگ است 

رسم مهمانی شان نیزه و چوب و سنگ است


میروی کاش رباب و علی اصغر نبری

میروی کاش در این قافله دختر نبری


میروی کفش فزون از حدِ طفلان بردار

شانه از بهر سر و زلف پریشان بردار


به زنان،معجرشان،فکر و حواست باشد

نظرت بر سر و انگشت و لباست باشد


کیستم من که بگویم به کجا خواهی رفت

یا چرا بر سفر کرببلا خواهی رفت


تو خودت عالم غیبی و خودت آگاهی

پور عین الَلهی و حضرت ثاراللهی 


ولی ای خون خدا بگذر از این کرببلا

تا نگردد سرِ زینب هدف سنگ بلا


مپسند اینکه سرت زینت نی ها باشد 

بعد تو زینب تو بی کس و تنها باشد 


دید اگر داغ تو با جمله ی یاران چه کند

دید اگر راس تو در طشت زرافشان چه کند


ولی انگار جرس خوانده که در راه شوی

فارغ از خویش و فدای خودِ الله شوی


پس بدان پشت سرت دل نگران میمانیم

دل به دل سینه به سینه به نوا میخوانیم


هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله 



#داریوش_جعفری 


@jafari_daruosh

داریوش جعفری

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند 

به همه عضو تنم درد و شرر آوردند


من همان روز ز جان دست کشیدم که اینجا

تحفه...پیراهنی از راه سفر آوردند


عزت آل علی کو که بر این خاک نبی 

خواهری خم شده با دیده ی تر آوردند 


خم به ابرویِ منِ امّ بنین هیچ نبود 

به زمانی که غم مرگ پسر آوردند 


لیک بشکست قدم کز سفر کرببلا 

به مدینه خبر از نیزه و سر آوردند 


آه از آندم که شنیدم ته گودالِ عطش 

ز تنِ اطهر تو جامه به در آوردند 


روضه ای گفت بپا شد دل ویرانه ی شام

سوی دختر سرِ خونین پدر آوردند


بارها گفته ام و بار دگر میگویم 

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

هیچ نسلی همتراز عترت پاک تو نیست 

هیچ درکی وسعتش هم سطحِ ادراک تو نیست


عالمان و عارفان را نیست فتوا غیر از این 

کافر محض است هر کس سینه اش چاک تو نیست 


دست ما کوتاه و انگور ضریحت اوج اوج 

بینوا آنکس که دستش بسته ی تاک تو نیست 


سرو هم بی سایه باشد با همه آزادگی 

گر که شاخ و برگ او از جنس خاشاک تو نیست 


اشک و آه و ناله ات تنها برای چاه بود

ای که کس واقف به سرِّ چشم نمناک تو نیست 


من هم آن مرغم که بال صد عقابم گر دهی 

قدرتِ پرواز من بالاتر از خاک تو نیست


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد 

تحفه ای از طرف عالم بالا دارد

سجده ی شکر علی دارد و این...جا دارد

پس از این خون خدا زینب کبرا دارد


کوثر جان نبی کوثر دیگر آورد

همسر شیر خدا فاطمه دختر آورد



رونق خانه ی زهراست سر و جان به فداش 

اولین دختر مولاست سر و جان به فداش 

کوثر دوم دنیاست سر و جان به فداش 

شاهد غربت باباست سر و جان به فداش 


اسوه ی صبر و وفا دختر زهرا آمد

مژده ای اهل ولا زینب کبرا آمد



این که ویرانه ی دلها ز غمش آباد است

این که مریم به کنیزیِ درش دلشاد است

این که آیینه ی زهرا و علی بنیاد است

این که در صبر و وفا بر همگان استاد است


این که زینِ اَب و هم قافله ی پنج تن است

شافع روز جزایِ من و امثال من است


مریم و هاجر و آسیه همه خاک درش

علی و فاطمه محو رخِ همچون قمرش

کفو زهرا بود و هاشمیان گرد سرش

او علمدار حسین است و حسین در نظرش


از ولادت همه دم پشتِ برادر بوده

ذوالفقار سخنش حیدرِ دیگر بوده


صدف آل کسا حضرت زینب آمد

دختر شیر خدا حضرت زینب آمد

گهر آل عبا حضرت زینب آمد 

قاصد کرببلا حضرت زینب آمد



از سفر آمده و داغ برادر دارد

با خود هفتاد و دو تا نامه ی بی سر دارد



تو پرستاری و عالم همه بیمار تو شد

ما گرفتار تو ارباب گرفتار تو شد

یوسف فاطمه راهی سرِ بازار تو شد

نام دین مانده اگر مانده از ایثار تو شد


ما مسلمان شده ی همت و ایثار توایم

از ازل تا به ابد جمله بدهکار توایم



خاطرت جمع کنار حرمت ما هستیم  

جان نثار تو و ذریه ی زهرا هستیم 

این عجب نیست...که ما شیعه ی مولا هستیم 

دست داعش نرسد بر حرمت تا هستیم 


نه فقط بهر بقایِ حرمت سربازیم 

وسط خاک بقیع پنج حرم میسازیم


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

هر لحظه و هر کجا...نوشتم زینب

در حال غم و بکا...نوشتم زینب


آزادگی و عشق نوشتیم حسین

از صبر و غم و وفا...نوشتم زینب


دستان علی بسته و زهرا...ای وای

آتش...غم ماجرا...نوشتم زینب


بعد از علی و فاطمه در داغ حسن

زهر شرر و جفا...نوشتم زینب


از شهر نبی کنار عباس و حسین

تا صحنهء کربلا...نوشتم زینب


صحرا و شب و سیلی و سنگ از سر بام

هر جا سپر بلا...نوشتم زینب


قاری کلام وحی بر نیزه حسین

تفسیر ز نیزه ها...نوشتم زینب


هم بزم شراب و طعنه و زخم زبان

آواره به کوچه ها...نوشتم زینب


لحن علی و کلام حق بند به دست

در شام غم و بلا...نوشتم زینب 


ویرانه...رقیه...راس ارباب حسین 

پایانهء ماجرا...نوشتم زینب


داریوش جعفری

داریوش جعفری

ای همه مشتاق رخ ماه تو 

دیدهء خوبان همه در راه تو 


حسرت مه دیدن رخساره ات 

مهر  شده عاشق و بیچاره ات 


مایهء آرامش دلها تویی 

آدم و موسی و مسیحا تویی 


پیر شدم از غم تو ای جوان 

باغ دلم رفت به باد خزان 


ای شده روشن ز رخت آفتاب 

پرتو فکن بر سر گلها بتاب 


ای قدمت بر سر روح الامین  

با دم خود  شور فکن بر زمین 


تشنهء جام می تو کام ما 

رخ بگشا یوسف خوشنام ما 


مصر مرا با دمت آباد کن 

قلب زلیخا صفتان شاد کن 


راه هدایت ز اشارات توست 

حسرت ما بانگ لثارات توست 


ای به کفِ لایق تو ذوالفقار 

نیست دگر تاب چنین انتظار  


از سر بام حرم کبریا 

ای پسر حضرت زهرا بیا 

داریوش جعفری 

2/10/94

داریوش جعفری

آخرین جام از می مهرولایت بازشد 

بانگ ساقی درهمه عالم طنین انداز شد

 

ربناخوانیدوشکرحضرت حق راکنید 

موسم سرداری صاحب زمان آغازشد 


#داریوش_جعفری


داریوش جعفری

باز امشب دست بر دامن زدم

دستِ خود بر وادیِ ایمن زدم


تا ثریا رفت سوز ناله ام

فاش شد از چیست که اینسان واله ام


برده عقل و هوش جسمی چاک چاک 

آسمانی غرق خون از جنس خاک


اینکه میگویم عزیز حیدر است

شاه بی تخت و سر و انگشتر است


غرق خون افتاده در گودال کین

سرور هفت آسمان است و زمین


خصم دون بر او جسارت می کند

او به راه حق هدایت می کند 


امر بر معروف باشد کار او

نهی از منکر گل بازار او


گویمش او را چه کردی ای غریب

کاینچنین بردی ز ما صبر و شکیب


فرشیان گردیده گریان از غمت

عرشیان گیسو پریشان از غمت


مادران چون طفل بی مادر شدند

اختران بر خاک و خاکستر شدند


شوکتت خورشید را افروخته 

غربتت جان جهان را سوخته


غرق خون افتاده ای در التهاب

بحری و خود تشنه کام از بهر آب


عالمی جان گیرد از احسان تو

بعد تو آواره شد طفلان تو


غرق خون آواره در صحرا شدند

در الم چون مادرت زهرا شدند


خواهرت گفتا به آوای جلی

از خدا قرآن محمد هم علی


گفت ای قوم سیه کردار پست

کرده بر خون حسین آلوده دست


دستتان آلوده بر خون خداست

اینکه کشتیدش عزیز مصطفاست


باز هم وقت است تا آدم شوید

دست بر دامان صاحب دم شوید


صاحبِ دم جز علی و آل نیست

قصهء آدم به این منوال نیست


(آدمی را آدمیت لازم است

چوب صندل بو ندارد هیزم است)


هر که دارد دست و پا و چشم و سر 

نیست بر این نام جانش مفتخر

 

نسل آدم پیروِ پیغمبریست

برترینش آل زهرا و علیست


حال گویم ای عزیز بوتراب 

گوهری دیدم در این حسن الخطاب


گوهرش الطاف حیِ داور است

این میسر بر طریق حیدر است


باز میگویم به ربِ ذوالجلال

خون من بر حیدر و آلش حلال


خواهمت تا اینکه خود پاکم کنی 

با ولای حیدری خاکم کنی


تشنه ام از کربلایم جام ده 

هیچ آزادی نخواهم دام ده


معنیِ آزادی و آزادگی 

نیست جز بندِ حسین و سادگی


ساده میگویم به آوای جلی

من اسیرم بر حسین ابن علی

 

داریوش جعفری

2/9/92