اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

حاجی به طواف خانه ی لم یزلی

میخواند ز عمق دل به آوای جلی

ای صاحب خانه ده پیامی به جواب

بر جای خداوند بلی گفت علی



هر کس به خدا شد آشنا ، گفت علی

درویش به جای ربنا ، گفت علی

گفتند که قصد خالق از خلقت چیست

جز فاطمه و نبی خدا  گفت علی



حق را ز خطا علی جدا فرموده

میزان به علی خدا عطا فرموده

جبریل بود فرشته ی وحی ، ولی

هر نکته که گفت علی خدا فرموده



حاجی به طواف کعبه شد با دل خون

میخواند ز کفر خود به لحنی محزون

یارب به کدام جسم جویم رویت

ناگاه علی ز خانه آمد بیرون


داریوش جعفری

امام حسین ع

وقتی که افتادی شرر بر انس و جان افتاد

انگار عمود از زیر سقف آسمان افتاد


وقتی که افتادی غمت لرزاند آدم را

داغی به جان خاتم پیغمبران افتاد


وقتی که خنجر روی حنجر رفت ، در جنت

خون از دو چشمان امیر مومنان افتاد


بالای گودال بلا آشوب بود و خلق

دیدند زهرا با قدی مثل کمان افتاد


بیچاره زینب از حرم تا قتلگه آنروز

در هر قدم برخاست ، اما بی امان افتاد


افلاکیان دیدند از صدر فرس با سر

(افتادی و آتش به جان عرشیان افتاد)


بر جای لبهای نبی کم بود تیغ شمر

بر سینه ات جای لگدهای سنان افتاد


گفتند وقت رقص نیزه سر به خاک افتاد

از روی نیزه نه ، سرت از آسمان افتاد


طفلان همه از حال رفتند آن زمانی که

بر لعل و دندان تو جای خیزران افتاد


باید بمیرم تا بگویم بین نامحرم

زینب میان بزم عیش شامیان افتاد


#داریوش_جعفری

(افتادی و آتش به جان عرشیان افتاد) لطف استادم حاج حیدر توکلی


نام توجنون هرچه دیوانه ومست


ذکرسخن مسجدی وباده پرست


ای حضرت عشق گو چه اکسیری تو


که اینگونه گرفته ای جهان را دردست


#داریوش_جعفری


ای آشنا به درد منِ خسته جان خدا

ای دست تو توان من ناتوان خدا


باز آمدم به درگه تو با دو صد امید

این بی پناه را تو ز کویت مران خدا


جز درگه عطای تو رو بر چه کس کنم

ای مهر آشکار و عطای عیان خدا


شرح تو چون کنم که سراسر عنایتی

شکر سخاوتت نبود در توان خدا


ستار عیب هر چه خطاکار چون منی

جرمم ببخش و کن به دو عالم نهان خدا


ماه بهار رحمت قرآنی ات شده

باران ببار بر دلم ای مهربان خدا


بگشا دری به روی منِ زار و ناتوان 

ای دست گیرِ انجمن بی کسان خدا


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

روزی از خاک رهت سرمه ی تر میسازم

وز دو چشم سیَهَ ات قرص قمر میسازم


میکشم سرمه به چشمان ترم از قدمت

شب غم را ز رخت مثل سحر میسازم


خبرم گر که کنی هست مسیرت ز کجا

رنگی از شیرهء جان فرش گذر میسازم


میکشم نقش تو بادیدهء تر گونهء سرخ

 این اثر را متد اهل هنر میسازم


از تو و شرح جمالت دو غزل میبافم

آسمان را ز کمال تو خبر میسازم


بستر آذین کنم از فرمت تندیس تنت

تاب گیسوی ترا بالش سر میسازم


بت من روی ترا میکنم انگشت نشان

جلوه ات قبله ی ارباب نظر میسازم


نیستی!با غزل حُسن عسل گونه ی تو

طعم این قافیه را مثل شکر میسازم



#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

#رمضان



بار گناه آورده سویت روسیاهی 

سر در گریبان آمده غرق گناهی


آه ای غیاث المستغیثین بی پناهم

رحمی بفرما بر غریب بی پناهی 


من ناتوان تو حیِّ قادر تو رئوفی

تو بر تمام ناتوانان تکیه گاهی


هر چند عاصی تر ز من عبدی نداری

از راه رحمت بارالها کن نگاهی


با ذکر استغفار می آیم به شوقی

کز راه رٱفت زر نمایی پرِّ کاهی


العفو را صد بار گفتم در قنوتم 

تا اینکه برهانی ز بندم یا الهی


تو مهربانتر هستی از آنکه گذاری

سائل ز درگاهت رود با اشک و آهی


خانه خرابم گر نگیری دست من را

جایی ندارم جز به اعماق تباهی


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh


متبرک شده نام تو به قرآن رمضان

میچکد از سحرت چشمه ی باران رمضان



سفره ی رحمت حق در تو کند جلوه گری

نیست در ماه دگر اینهمه احسان رمضان



تو پر از راز و نیازی تو پر از حال دعا

راه قرب است کنار تو چه آسان رمضان



بس هلال تو سراسر همه نور است مباد

که شود جلوه ی تو مخفی و پنهان رمضان



تو فراخوان زده ای با کرم حضرت حق

شده هنگام وفا بر سر پیمان رمضان



رود رنگین سخاوت شده جاری از تو

شد مصفا ز تو رخسار پریشان رمضان



سحری در تو نشستند درِ خانه ی دوست

(شاهد) و ساقی و باقیِ حریفان رمضان



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

امام رضا ع

نا نوشته ها:

#امام_رضا

عرض ارادت به حضرت خورشید هشتم 

به نیت هشتمین روز ماه مبارک 




در طالعم افتاده مروارید هشتم

مهر منور مرجع تقلید هشتم


کامم در عالم بر نمی آید به غیر از 

اعجاز و لطف اسوه ی توحید هشتم



مجنون صحرا گردم و آهو سرشتم

مجنون زارِ دلبر جاوید هشتم



امشب تمنّاهای خود را میگذارم

در پیشگاه چشمه ی امّید هشتم



دست تهی را میبرم امشب به سویِ 

شاه کرم سلطان صاحب عید هشتم



(شاهد) نشیند تا که روز حشر آید

بر سینه اش مهری زند خورشید هشتم



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

آمدم   بار   دگر   تا   که  پناهم   بدهی

از کرمخانه ی خود عزت و جاهم بدهی


مرغ پر سوخته ام از تو دوا میخواهم 

جلوه  باید تو بر این عمر تباهم بدهی


ناله  در  سینه  دگر  تاب  ندارد  یارب

تو  مگر  رحم  کنی قدرت آهم  بدهی


شعله ای برق نگاهی شرری اعجازی

تا که رنگی به دل و روی سیاهم بدهی


من ازاین چاه معاصی دگرعاصی شده ام

تو رهایی مگر از گوشه ی چاهم بدهی


توبه بشکسته ام و توبه کنم بار دگر

به امیدی که گشایی در و راهم بدهی


(شاهد)م زار نشستم به شب رفته ی خویش

تا که از رٱفت خود ره به پگاهم بدهی


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh


بس که در طالع من فال خراب افتاده

قهوه در کاسه ی دل رنگ حباب افتاده



مرغ خوشخوان جوانی که ز دستم پر زد

برف پیری به سرم مثل حجاب افتاده



دو سه تا عیش زده خیمه به اطراف ولی

به سرم لشگر غم همچو عقاب افتاده



گذرم گاه به گاهی چو به میخانه رسید

پیر میخانه زده جام شراب افتاده



هر دم از دور کسی نسخه ی درمان آورد

قدمی چند که آمد به شتاب...افتاده 



در تفِ بادیه ی تن همه شب میسوزم

دود در چشم و به رخ قطره ی آب افتاده



هر چه کردم که شود دولت بختم بیدار 

هاتفم گفت که بخت تو به خواب افتاده 



سوی دریا شدم آبی بزنم بر رخ بخت 

روشنم شد که مسیرم به سراب افتاده 



قصه ی حضرت (شاهد) نه به لفظ است ببین

هر یکی واژه غمش در دو کتاب افتاده



#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

مخفی که نبوده ای هویدات کنند

گمگشته نبوده ای که پیدات کنند


از لطف و عنایتت چه باید گفتن

یارای کسی نیست که انشات کنند


#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

با خون شهید عهد و پیمان داریم

بر مسلک او هماره ایمان داریم

او زنده به باور خودش مانده و ما

هستیم بر آن عقیده تا جان داریم

#داریوش_جعفری 

نا نوشته ها:

سر به راهِ مذهبم اهل سیاست نیستم

نقطه بین و نکته سنجم بی کیاست نیستم


تابعِ دین نبی اَم شیعه ی راه علی

مادرم زهراست آری بی قداست نیستم





سر به راهِ مذهبم اهل سیاست نیستم

نقطه بین و نکته سنجم بی کیاست نیستم


تابعِ امرِ ولی اَم پیروِ راهِ شهید

شکر ایزد تابع اهل نجاست نیستم


آدمهای بزرگ فرقی نمیکند هر جا که باشند چه زیر پای کوه چه روی سنگریزه نقشی بزرگ از خود بجا میگذارند

#داریوش_جعفری

امیرالمومنین ع

#رمضان 

#امیرالمومنین


آه...فرو ریخت 

خورشید برافروخته شد ماه فرو ریخت 


ای اهل هدایت 

در وقت سحر روشنیِ راه فرو ریخت 


میسوزم از این غم 

نجوای جگر سوز سحرگاه فرو ریخت 


با ناله و با آه

اشک از بصر حضرت الله فرو ریخت 


شمشیر چو بنشست 

بر عرش نوشتند دل چاه فرو ریخت


محرابِ ملائک 

دریاچه ی خون گشت و همانگاه فرو ریخت 


شد لنگر این چرخ 

مُنشَق ز دم تیغ و چه جانکاه فرو ریخت 


مه تیره چو شب شد

از عرش ستون و دل و درگاه فرو ریخت 


امّید یتیمان 

از جور زمان گر چه به یک آه فرو ریخت 


آهِ دلِ زینب 

در سینه به جوش آمد و ناگاه فرو ریخت 


شاهد به فغان گفت 

خون دلم از دیده شبانگاه فرو ریخت


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh


حرمت اهل هنر چون به کنار افتاده

نام استادیِ ما نیز به کار افتاده



واژه پشت سر هم کاشته ام بی مضمون

شعر میکارم و این دانه به بار افتاده



روز روشن همه در کالبد قاب غزل

رد سیمای هنر تیره و تار افتاده



شهر ما صبح بهار است پر از رنگ ولی

زردی شام خزانم به عذار افتاده



گل شکوفا شده و شعر بهارم گل کرد

حیف در دفتر دل قافیه خار افتاده



ادب آداب ندارد دگر امروز...چرا؟

هر چه گفتند همه مثل شعار افتاده



ماه خرداد شد استاد به دفتر بنوشت

شعر شاهد دگر از رنگ و عیار افتاده



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

#امیرالمومنین 

چرخ عالم همه بی مهر تو لنگ است علی 

دلِ بی حبّ تو چون خاره و سنگ است علی 


مقتل و زادگهت زانکه بود بیت خدا

سجده بی عشق تو ولله که ننگ است علی


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

امیرالمومنین ع



میرود ساقی خماران مانده اند

در غم شاهِ سواران مانده اند


جام بشکست و تهی میخانه شد

خانه ی ساقیِ ما غمخانه شد


اینکه گویم ساقی کوثر علیست

سوره ی توحید در او منجلیست


هر چه توحید است در ایمان اوست

از ازل عهد ازل در جان اوست


ذوالفقارش تیغ عدل و داد شد

عالم از مهرش علی آباد شد


گر چه در باغ ولایت شاه بود

محرم درد و غم او چاه بود


با کسی چیزی ز غمهایش نگفت

حرفی از اعمال شبهایش نگفت


در میان کیسه اش این مرد شب

"میبرد شام یتیمان عرب"


گُرده اش ماوای اطفال یتیم

کوکبی باشد به اقبال یتیم


سجده اش جز از برای حق نبود

چون علی کس بنده ی مطلق نبود


گر چه اسرارش فقط با چاه بود

شاهد درد و غمش الله بود 


میرود تا خانه بی بابا شود

کوفه با عصیان خود تنها شود


قدر صاحبخانه را نشناختند 

بی کسان دل را به ناکس باختند 


بر یدلله بند بستند ای عجب

تارک دین را شکستند ای عجب


سر به مهر و دل پریشان میرود 

دل شکسته سوی جانان میرود 


میرود تا عقده ی دل وا کند 

با نگارش اندکی نجوا کند 


گر چه تیغی بین فرقش خورده بود 

میخ در جان علی را برده بود 


بعد زهرایش دگر جانی نداشت 

در میان سینه مهمانی نداشت


گفت ممنونم ز تیغ اشقیا 

کرد آخر حاجت من را روا 


با همین زخم جگر سوز سرم

میروم دیدار زهرا همسرم


گفت شکر حق که تنها نیستم 

غیر زهرا کس نداند کیستم 


رفت قلب شیعه را در غم کشید

روی دلها رنگی از ماتم کشید


نیمه شب چون فاطمه در خاک شد 

سینه ی شاهد از این غم چاک شد



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

#حضرت_زینب


کوثر ثانی طاها هستی و زین آبی 

در رشادت چون علی و در صلابت چون نبی 


کربلا تا شام کردی پنج تن را جلوه گر

ای فدای جلوه ی طاهایی ات هر زینبی


داریوش جعفری 


وقتی سرش شکست

در محضرِ خدا  دلِ پیغمبرش شکست


فُزتُ و بِرَبِّ گفت

محرابْ غرقِ خونِ سرشْ...منبرش شکست


وقتی خبر رسید

دیدند کوفیان که قد دخترش شکست


در نیمه های شب

تشییع شد علی و دل همسرش شکست


آه از جگر کشید

قلب حسن به یاد غم مادرش  شکست


شیب الخضیب شد

پشت حسینِ تشنه ی بی یاورش شکست


اینجا سرِ علی

در کربلا قدِ علیِ اکبرش شکست


مشکی دریده شد 

بغض گلوی تشنه ی آب آورش شکست 


آمد سه شعبه و

حنجر درید و مهد علی اصغرش شکست


در بین طشت بود

دندان شه شکست و دل خواهرش شکست


ویرانه بود و غم 

پروانه شعله شد همه ی پیکرش شکست


زینب شکسته شد

انگار از حسین همه ی لشکرش شکست


شاهد فغان کشید

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای

وز کین چها در این ستم آباد کرده ای


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

دام و دانه بهر وحشی ها بیارا...من که خویش

از ازل رام حریم قدسیِ کوی توام


#داریوش_جعفری

من که عمریست خودم بسته به گیسوی توام 

شیخ آشفته ی آن سلسله ی موی توام



کعبه ی ثانی من هستی و من در احرام

در طواف تو و قربان سر و روی توام


من که میخانه ندیدم بخدا در همه عمر

مست احسان تو و جاریِ در جوی توام


تو که خود با خبر از حال دل زار منی 

من که ای دوست چنان باد پیِ بوی توام


تو که دانی شده دل خون وسط سینه ی من

من که خود زخمی آن تیغ دو ابروی توام


دام را بر سر راهِ دل وحشی بگذار

من که خود معترفم ...رام سر کوی توام


#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

من مست تو و تو مست جام دگران

من محو تو و تو محو نام دگران


این را که من و توییم عالم داند

من سوخته از تو و تو خام دگران



#داریوش_جعفری


@daruosh_jafari

امام حسین ع

#امام_حسین


قرص قمر اگر بکشم زیر پای تو

کم کرده ام ز قدر تو و از بهای تو


تو برتری ز فهم و خیالات و وهم ما

الکن شده زبان بشر در ثنای تو


ای حضرت منا به صفای دلت قسم

جانی نمانده تا که نمایم فدای تو


جان را چه قابل اینکه سر کویت آورم

وقتی خدای تو شده خود خونبهای تو


سر را به سوی کعبه کشیدم به سجده لیک

پیشانی ام ز سجده شده آشنای تو


رفتم طواف کعبه کنم این ندا رسید

برتر ز هر حرم حرم کربلای تو


جایی که اهلبیت نبی در غم تواند

باید فقط که ناله کنم از برای تو


شاهد اگر چه روز و شبش گریه بر تو شد

زینب به خون نشسته ز راس جدای تو


#داریوش_جعفری


@jafari_daruosh

دکان خریده یاسمنم را فروختم

تاجر شدم حیای تنم را فروختم


سودای سوخته همه سرمایه ام ربود

دستم تهی که شد سخنم را فروختم


#داریوش_جعفری

حضرت مسلم ع

#حضرت_مسلم

این شهر دروغ شهر حیلت بازیست

دانشکده ی نیزه و سنگ اندازیست


اینجا همه زاده ی مرادی هستند

بازار رواج شهر خنجر سازیست


داریوش جعفری 

حضرت مسلم ع

#حضرت_مسلم

گلهای تمام کوفه از نیرنگ است

شوق همه مردمان اینجا جنگ است


با لعل شکسته سنگباران شده ام

بگذر که به دست و بامهاشان سنگ است


داریوش جعفری 

امام حسین ع

#امام_حسین 


عاشقی دیوانه ام مجنون بازار توام

با کلاف معصیت مولا خریدار توام


رو مگردان از من و دستم بگیر ای مهربان

گر چه من عاصی تر از حرِّ گنهکار توام


هر چه دارم از تو دارم از همین چشمان خیس

آبرویی هم اگر دارم...بدهکار توام


درد از تو؛داغ از تو؛نسخه ی درمان ز تو

از تو میخواهم شفا...رنجور و  بیمار توام


هم نبی و هم مسیح و هم کلیم الله تو

ای خلیل کربلا مذبوح رخسار توام


یا بُکُش یا اذن فرما تا که سربازت شوم

جان نثارم؛میثم تمّار و مختار توام


مسلم آواره در خویشم غریب و بی کسم

(شاهد) غربت نشینم سر به دیوار توام


داریوش جعفری 

امام حسین ع

#امام_حسین 


مردی که خود را با خدا پیوند میزد

با هر نفس جام ولا را بند میزد


جمع تمام انبیاء بود و محمد

بر لب فقط با نام او سوگند میزد


هر چند بشکستند پیمانش به صد جور

همواره بر جام حریفان قند میزد


در عرصه ی پیکار هم روشنگری کرد

شمشیر داران را به چوب پند میزد


هل معین میگفت...امّا بی گلایه

با تیغ و نیزه دشمنش هر چند میزد 


بر روی نیزه اشک ریزِ خواهرش بود

 هر چند بر اشکش عدو لبخند میزد


داریوش جعفری 

عاشق و دیوانه ام مجنون بازار حسین 

با کلاف معصیت گشتم خریدار حسین


هرچه دارم از حسین است و همین چشمان خیس 

آبرو را هم بدهکارم...بدهکار حسین


#داریوش_جعفری