آبادیِ رنجم دلِ آباد ندارم
غمنامهء دردم ورقی شاد ندارم
تا قاف فلک بغض گلو شاخه کشیده
در سینه ولی قدرت فریاد ندارم
آزادترین مرغ غزلخوانم و جایی
جز بام و برِ خانهء صیاد ندارم
آن کهنه عروسم که در این حجلهء محزون
چشمی به طربخوانیِ داماد ندارم
هر دوره که دیدم همه در آذر و دی بود
ای عمر مگر گرمیِ خرداد ندارم
شیرین شعف حیِّ علی عشق ندا داد
عشق است ، ولی تیشهء فرهاد ندارم
ای شکوه برو بر سرِ لوح غم این شعر
بنویس که من طاقت فولاد ندارم
پایان غزل آخرِ غمنامهء من نیست
غم هست ولی قافیه ای یاد ندارم
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
رمضانی ست درونم که ز پا تا دلِ سر
کردم از هر چه به جز حضرت معشوق حذر
گر نیالوده ام این دست و دل و دیده به غیر
ترس دارم نرسم بر درِ معراج سحر
کیست کو گشته عیانش چو رود دم به فرود
به فرازی بکند بازدمش میل سفر
شیخ و زاهد همه رفتند سوی کعبه ولی
ما نشستیم به میخانه ی ارباب هنر
تا به دیدار جمال تو نشستم ای دوست
نبرم منتی از پرتوِ انوار قمر
(گفت شاهد) که بیا جانب مسجد گفتم
"من به میخانه ام امشب تو برو جای دگر"
#داریوش_جعفری
@daruosh_jafari
#مصرع_آخر_از_عماد_خراسانی
بستم از بی حاصلی با بیدلان پیمان به سهو
پای این پیمان نشستم تا ورای جان به سهو
تا کمر ماندم به گِل در این خطاکاری ، چرا؟
اینچنین دل را ندادم در گِلِ خوبان به سهو
خنده میکارم به کام این و آن هر آن به عمد
میروم در انزوای خویشتن گریان به سهو
ورشکسته مانده ام در گیرودارِ دادها
ای فلک یکبار هم دادِ مرا بستان به سهو
حاجیان در طوف و من ماتِ بتِ لاتِ فریب
بی منا کردم تمام خویش را قربان به سهو
اختیارم گر دهد این بار دست روزگار
میروم با سر میانِ چاه این کنعان به سهو
داده ام بر باد هستِ خود ، پشیمانم ، چرا
هستیِ خود را ندادم بر دل طوفان به سهو
میکنم تجدید پیمان خطا چون بی هوا
"ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻪﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻬﻮ"
#داریوش_جعفری
"مصرع آخر حضرت حافظ"
telegram.me/daruosh_jafari
هنوز از یاد یاران یادگاری چشم تر دارم
هنوز از روزگاران زخم کاری بر جگر دارم
هنوز از پنجه ی گرگان آدم وار مجروحم.
میان چاه، مهجورم از آنان هم خبر دارم.
گذشت از روز هجرانم خدا داند که دلتنگم
اگر چه در دل تنگم از ایشان بد اثر دارم
فراق یار دشوار است،تخت و تاج،درمان نیست
منم کز شام بی مهتاب روزی تیره تر دارم
شباهنگام در تنهایی و راز و نیاز خود.
روان از دیده آب و،چشم بر قوس قمر دارم.
گریزان شد خیال خواب از چشمان خونبارم
وَ چشمانی هراسان خیره بر راه سحر دارم
ز هر سو زخم میکارند بر نازک تنم اینجا
ومن این تاول خونین ، گرامی چون گهر دارم.
به پاس آشنایی ها چو سربازی خبردارم!
نمیدانم کنند ایشان ز حال خود خبردارم؟
به خود میبالم از این عاشقی این حُسن روزافزون
نمیدانستم این را که اینقَدَر در خود هنر دارم
#داریوش_جعفری
#daruosh_jafari
پیش عاشق جگر شعله ورت را رو کن
پیش دل سوختگان چشم ترت را رو کن
عاشقی صحنه ی رزم است در این جولانگاه
گر که تو مرد نبردی سپرت را رو کن
این تو و نقشه ی این نقش هزاران استاد
صفحه ی سینه بگیر و هنرت را رو کن
آتشی کرده بپا شمع...تو پروانه بشو
دلِ آتش بزن و شور و شرت را رو کن
شعله ای از دل این شمع به پر گیر و بِبَر
طرح خاکستریِ بال و پرت را رو کن
قصه ی عشق همه درد و غم و رنج و بلاست
مرد این راهی اگر پس جگرت را رو کن
این نخستین قدمش بی سروسامانیِ توست
خیز و بر درگهِ معشوقه سرت را رو کن
#داریوش_جعفری
@daruosh_jafari
پشت حصار این دل شیدا کمین داری
من قله ی تردید و تو پیک یقین داری
میخواستم احیاگر قلب تو باشم لیک
دیدم که تو دست شفا در آستین داری
من داغ بر دل دارم از عشقِ تو،اما تو
داغی شبیه داغِ من رویِ جبین داری
راهی برای کس میان قلب سنگت نیست
گویا به دور سینه ات دیوار چین داری
بشکن حصار سینه را دیوار بیهوده ست
وقتی درون سینه قلبی آهنین داری
با من مدارا کن مسلمان توام،تا کی؟
شعر جفا،آهنگ جور،آوای کین داری
این شیوه ی عاشق کشی غیر از تو در کس نیست
زین جام ننگین جان من صدها نگین داری
من مومنِ احکامِ تو هستم چرا؟ای عشق
سنگ بنایِ کینه را با مومنین داری
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
ای دل که جز غم او...کاری دگر نداری
او را غمی ست دیگر...گویا خبر نداری
تکرار کار باطل...چیزی به جز جنون نیست
او نیست با تو و تو...ز آن دست بر نداری
تا صبح روز محشر...بیدار گر که باشی
آه ای قلندر شب...با او سحر نداری
اینجا به جز خزان نیست..اینجا گلی نروید
این خاک شوره زار است...اینجا ثمر نداری
روزت چو شام تار و...شامت به آه و زاری
حاصل بجز فغان نیست...جز چشم تر نداری
کاهی که نم کشیده...از باد بی نصیب است
گویا تو هم چنینی...جز این هنر نداری
برخیز و بذر مهرت...جای دگر بیفشان
کز عمر رفته کاری...زین خوبتر نداری
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
در طالع من جز غم هجران اثری نیست
گویا شب این فاصله ها را سحری نیست
بیمار کسی هستم و این درد الهی ست
گفتند دوا بهر تو جز چشم تری نیست
سرکرده ی بیچاره ترین منتظرانم
بیچاره تر از من سر کویش نفری نیست
برخیز و ببین حضرت دلدار نهانی
خالی ز هوای تو به عالم که سری نیست
از بسکه چکاندیم از این دیده غمت را
از ما اثری مانده بجز مشت پری نیست
تا کی بنویسم ز تو با دیده ی خونبار
تا کی شنوم از گل رویت خبری نیست
گفتم که بدانی ز میِ عشق تو مستم
میخواره تر از من نفری،مست تری نیست
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
غزل چشم تو از هر غزلی ناز تراست
دست من گرکه تو باشی به غزل بازتر است
گفته بودند که عشق است و گهی گونه ی تر
گونه ی سرخ من از لحظه ی آغاز تر است
خونجگرتر شود آن عاشق شوریده و مست
که به شعر و شرر و شور تو دمسازتر است
ز آشنایان کهن راز و خبر آمده است
با تو آن دیده که شد محرم و همراز تر است
نگرفتیم از این پند اگر درس...رسید
لحظه هایی که دل زخمه و هم ساز تر است
خون من پای تو باشد که ز تیرِ غم تو
دیده و دل شده در خون پرِ پرواز تر است
گر چه آباد توام...شاد توام...حضرت عشق
رنج تو از همه غم خانه براندازتر است
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
معنی باد بهاری ذره ای از بوی توست
یاس و ریحان نسترن خود جلوه ای از روی توست
باغی از گل را به بالای دو چشمت کاشتی
آفت جان دو عالم در خم ابروی توست
بین مژگانت دو تا سرچشمه از خورشید عشق
اینکه گفتم چشمه ای از چشم پر جادوی توست
هر زمانی داشتم دستی به دامان دعا
دیدم آندم بی هوا دست دعایم سوی توست
کافرِ بی دین و ایمانم نمیدانی بدان
کیش و آیینم جمال و قامت دلجوی توست
ذکر تسبیح و سلامم شرحی از دلداگیست
سجده ام خاک حریمت قبله گاهم کوی توست
عطر گیسویت مرا تا باغ رضوان میبرد
جان فدای اینهمه حُسنی که در گیسوی توست
#داریوش_جعفری
https://telegram.me/daruosh_jafari
تنها به زیر نور ماهم بی تو تنها من
سنگ صبور خویشم و همراه غمها من
در انتظار صبح وصلت مانده ام...آیا؟
می آیی از ره یا شوم مانوس شبها من
در کوچه سار عشق خواندم قصه ی مجنون
دلخون تر از او مانده ام در هجر لیلا من
آواره تر از باد میگردم به دنبالت
آواره در هر کوی و برزن دشت و صحرا من
تو یوسف کنعان قلب زار من باشی
یعقوب زارت میشوم حتی زلیخا من
محتاج لمس یک نگاهت هر چه مجنون است
لیلا زلیخا مریم و هاجر مسیحا من
رسواترین دلبرده از دلهای عالم تو
رسواترین دلداده ی دلهای رسوا من
این دردهای زخم هجران را مداوا کن
آه ای غریبه آشنا شو آشنا با من
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
آتش به آتش میزنم آتش به سیگار
دل هم در آتش دارم از آن نازنین یار
از این یکی دست و از آن یک هم کشیدم
آه این کشیدنها ندارد غیرِ آزار
از دست این سیگارها و یار زیبا
چیزی نصیبم نیست جز یک قلب بیمار
هم از تو در آزارم ای سیگار خوشرو
هم یار دارد با جمالش میل آزار
با هر کدامش دست دادم...دل سپردم
ناگاه با دل آمدند اینان به پیکار
از در به در انداختم تک تک ولیکن
از پنجره با مکر می آمد به هر بار
این آمدنها مشکل بیچاره دل بود
از دست دل اینگونه ام زار و گرفتار
باید فراری باشم از دست دل خویش
این لکّه ی در سینه این روباه مکّار
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
وقتی که تصویر تو در رویا کشیدم
دست از همه هستی خود یکجا کشیدم
پای همان تصویر تو افتادم از پا
بر احترامت نعره ی برپا کشیدم
از بس که زیبا دیدمت بی خود نشستم
نقشی ز بید و سرو و هم افرا کشیدم
تو خوبتر از ماه بودی یا نبودی
کاری ندارم چون ترا زیبا کشیدم
ای مظهر حسن خیالم کاش بودی
جای تو میدیدی فقط گل را کشیدم
دیدم توّهم خانه ای از توست در من
بیرون شدم از وَهم و از تو پا کشیدم
دستم به سیگاری رسید و دست از تو
همراه دردی هر دو را تنها کشیدم
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
دست باید برد گاهی بر لب جامی که نیست
یا بگیری تنگ در آغوش اندامی که نیست
گاه باید منزوی شد گوشه ی دنج سکوت
یا که دل را داد بر آن یار خوشنامی که نیست
گاه باید تر کنی از آب باران گونه را
گاه از باران رَوی در زیر آن بامی که نیست
روزگاری میرسد کز آشنا باید برید
رفت کنجی در پناهِ دست اقوامی که نیست
لحظه هایی هست چون مادر کنار طفل نیست
سیر میسازند او را جای آن مامی که نیست
نوکر و خادم نداری آستین بالا بزن
رفع حاجتهای خود کن جای خدامی که نیست
نیستها را میشود با همتی خوش هست کرد
نیستها را هست باید کرد مادامی که نیست
نیستی چون بی سرانجام است هستی پیشه کن
هست را پنهان مکن در پشت الهامی که نیست
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
وقتی نباشی حال من بد میشود حتماً
یکسر خیالت از سرم رد میشود حتماً
در کوچه ی یادم ترا هر گاه میبینم
اشکم به راه دیدنت سد میشود حتماً
بغض گلوگیری کنارم گاه گاهی هست
این بغضها هم اشک ممتد میشود حتماً
ده درصد از من وقف من...باقی برای توست
باقی...زمانی ضرب در صد میشود حتماً
دلداده وقتی شیخ هم باشد...نباشی تو
از سجده بیرون رفته مرتد میشود حتماً
تو دوست باش و با دلم قدری مدارا کن
با دوستی مهرت مشدّد میشود حتماً
شاهد ز غیب آمد که شعرم حرف واهی نیست
با دوست چوپان مثل احمد میشود حتماً
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari