اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

جایی که اعتبار گدا فرق میکند 

حتماً اصول جود و سخا فرق میکند 


در خانه ی محقٌر زهرای مرضیه

با آفتابْ...نوعِ عطا فرق میکند 


ما ریزه خوارِ سفره ی احسان حیدریم

پس نحوه ی ارادت ما  فرق میکند


حقِ کتاب و آل نبی چون ادا نشد 

بغض نبی و رنگ کسا فرق میکند 


وقتی ملیکه ای ز زمین میشود جدا 

یعنی که حکم وطرح قضا فرق میکند 


این روزها که حال مادرمان روبراه نیست 

شرح شراره های عزا فرق میکند 


حال و هوای بیت علی درد و ماتم است 

درد و عزای آل عبا فرق میکند 


سیلی شود نصیب تمامیِ مادران؟

یا احترام فخر نسا فرق میکند؟


میخ در است و سینه ی زهرا و شعله ها

این شعله ها به کرببلا فرق میکند


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت 

دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت 



از خانه ی وحی شعله بالا میرفت 

جبریل میان شعله ی در میسوخت 

 


از آتش کینه ای که برپا شده بود 

در عرش دلِ خون پیمبر میسوخت 



زهرا به میانِ خانه...در در آتش 

اما جگر فاتح خیبر میسوخت 



ام الحسنین و مادر زینب؟... نه

مصداق ترین واژه ی اطهر میسوخت 



ز آنروز نود بار به هر روزِ خدا 

پا تا به سرِ همسرِ حیدر میسوخت 



این شعله کشیده شد به جایی که نپرس

در دشت عطش دامن و معجر میسوخت 



پاکوب سم اسب تنِ خونِ خدا

ای وای دوباره باز مادر میسوخت


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد 

تحفه ای از طرف عالم بالا دارد

سجده ی شکر علی دارد و این...جا دارد

پس از این خون خدا زینب کبرا دارد


کوثر جان نبی کوثر دیگر آورد

همسر شیر خدا فاطمه دختر آورد



رونق خانه ی زهراست سر و جان به فداش 

اولین دختر مولاست سر و جان به فداش 

کوثر دوم دنیاست سر و جان به فداش 

شاهد غربت باباست سر و جان به فداش 


اسوه ی صبر و وفا دختر زهرا آمد

مژده ای اهل ولا زینب کبرا آمد



این که ویرانه ی دلها ز غمش آباد است

این که مریم به کنیزیِ درش دلشاد است

این که آیینه ی زهرا و علی بنیاد است

این که در صبر و وفا بر همگان استاد است


این که زینِ اَب و هم قافله ی پنج تن است

شافع روز جزایِ من و امثال من است


مریم و هاجر و آسیه همه خاک درش

علی و فاطمه محو رخِ همچون قمرش

کفو زهرا بود و هاشمیان گرد سرش

او علمدار حسین است و حسین در نظرش


از ولادت همه دم پشتِ برادر بوده

ذوالفقار سخنش حیدرِ دیگر بوده


صدف آل کسا حضرت زینب آمد

دختر شیر خدا حضرت زینب آمد

گهر آل عبا حضرت زینب آمد 

قاصد کرببلا حضرت زینب آمد



از سفر آمده و داغ برادر دارد

با خود هفتاد و دو تا نامه ی بی سر دارد



تو پرستاری و عالم همه بیمار تو شد

ما گرفتار تو ارباب گرفتار تو شد

یوسف فاطمه راهی سرِ بازار تو شد

نام دین مانده اگر مانده از ایثار تو شد


ما مسلمان شده ی همت و ایثار توایم

از ازل تا به ابد جمله بدهکار توایم



خاطرت جمع کنار حرمت ما هستیم  

جان نثار تو و ذریه ی زهرا هستیم 

این عجب نیست...که ما شیعه ی مولا هستیم 

دست داعش نرسد بر حرمت تا هستیم 


نه فقط بهر بقایِ حرمت سربازیم 

وسط خاک بقیع پنج حرم میسازیم


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

ای که بدون نام تو...درد دوا نمیشود 

وی که بدون ذکر تو...زخم شفا نمیشود


حمد فقط سزای تو...سجده فقط به پای تو

جز تو کسی که لایقِ...حمد و ثنا نمیشود 


زنده ی تا ابد تویی...هم احد و صمد تویی 

لم یلد و وجود تو...جزءِ فنا نمیشود 


ای همه میل جان و تن...ای نی و نای این بدن 

نایِ نیِ وجود من...بی تو نوا نمیشود 


مهر تو مایه ی گِلم...ذکرِ تو شور محفلم 

با تو رفیقم و دلم...از تو جدا نمیشود 


معدنِ درد و ماتمم...همدمِ غصه و غمم 

حاجت قلب خسته ام...بی تو روا نمیشود 


عشق تو آشنای دل...مهر تو شد دوای دل 

حق تویی و که حقٌِ حق...هیچ ادا نمیشود


همدمِ جام بوده ام...مستْ مدام بوده ام 

هیچ شراب دلکشی...یاد خدا نمیشود


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

پیش عاشق جگر شعله ورت را رو کن 

پیش دل سوختگان چشم ترت را رو کن


عاشقی صحنه ی رزم است در این جولانگاه

گر که تو مرد نبردی سپرت را رو کن 


این تو و نقشه ی این نقش هزاران استاد 

صفحه ی سینه بگیر و هنرت را رو کن 


آتشی کرده بپا شمع...تو پروانه بشو

دلِ آتش بزن و شور و شرت را رو کن


شعله ای از دل این شمع به پر گیر و بِبَر

طرح خاکستریِ  بال و پرت را رو کن


قصه ی عشق همه درد و غم و رنج و بلاست

مرد این راهی اگر پس جگرت را رو کن


این نخستین قدمش بی سروسامانیِ توست

خیز و بر درگهِ معشوقه سرت را رو کن


#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

داریوش جعفری

به پای ناز نگارم نیاز یادم رفت 

دوباره پاسخ زیبای ناز یادم رفت


چنان تمام حواسم فراق با خود بُرد

که صبح وصل رسید و نماز یادم رفت


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

آشفته ی  زلف  یار  را شانه چه کار

پروانه ی  گرد  نار  را  لانه  چه کار 


با ما  سخن  از  عمارت  شیخ  مگو 

ویران شده ی نگار  را خانه چه کار


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

محکومِ  به  چوبِ دار...بی جان بهتر

پروانه  ی   بی    نگار... سوزان  بهتر


میخانه و بتخانه و مسجد بی دوست

هر   چند   که   برقرار...  ویران  بهتر



#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari