اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

دوباره گشته ام از یادمان تو لبریز 

و خاطرات نجیبت به گریه دست آویز 


تو از طلوع بهاری شکوفه بارانی

 من از غروب خزانم و خش خش پاییز 


تو آب جاری و پاکی تو نم نم باران 

منم دو چوبهء خشک مترسک جالیز

  

نه غیر مانده برایم نه خویشتن دارم 

تمام من تو شدی و شدم ز تو لبریز 


بگو بگو تو چه هستی تو ای الهه ی حسن 

خدای جاذبه ای یا سحاب سحرانگیز 


نماد باور من چیست خود نمیدانم 

بدان که کرده اسیرم دو چشم شورانگیز

 

تجسم سر زلفت نگاهدار من است 

وگر نه عقل بگوید از این بلا بگریز 


خیال روی تو هر دم قرار جان من است 

اگر که رخ نگشایی رواست با تو ستیز 


تو را به دیده ندیدم چگونه بستیزم 

چو در دلی بنشانم به سینه خنجر تیز 


اگر نرفتی و ماندی دوباره در یادم 

ره نجات نماند به غیر حلق آویز 


#داریوش _جعفری

داریوش جعفری

یااباالفضل ع

تیر زد دشمن به مشکت تا بمانَد تشنگی 

شد تهی مشک و جهانی زین سبب سیراب شد

داریوش جعفری 

بداهه 17/8/94

داریوش جعفری

از نگاه مهربانت مهرها آمد پدید

 وز جمال همچو ماهت ماه ها آمد پدید 


ناله ای کردی  ز جان ادرک اخا گفتی سپس 

نی نوایی زد ز داغت نینوا آمد پدید 


تا عمود کین ز بالا بر سر پاکت نشست 

ماهِ منشق از همان فرق دو تا آمد پدید 


دست دادی چشم دادی جسم دادی بهر یار 

از وفای اینچنین درس وفا آمد پدید

 

خون پاکت تا که جاری شد میان نخلها 

در کنار علقمه بحر منا آمد پدید


 بر سرت آمد حسین فاطمه با قدِّ خم  

گفت دیگر روضهء راس جدا آمد پدید 


بعد تو شد پاره پاره پیکر پاک حسین 

یک به یک سرها جدا شد نیزه ها آمد پدید 


آتشی برپا شد و شد خیمه تاراج خسان 

با اسارت کربلا در کربلا آمد پدید 


داریوش جعفری

داریوش جعفری

چندیست بهاری شده ام میبارم

افتاده هزارها گره در کارم

از توست تمام دردهایم اما

ای عشق هماره دوستت میدارم

داریوش جعفری 


داریوش جعفری

دردیست عجیب در تمام بدنم

 که آزرده شده تمام اجزاء تنم

 ترسم چو شود روح ز جسمم فارغ 

این درد رود به تار و پود کفنم

#داریوش _جعفری 

بداهه