اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

خودم:

شور دارم در سرم از یمن روی دلبرم

ماه را باید ببینم یا که او را بنگرم

ماه خود حیرانِ روی ماه نیکو منظرم

اشبه الناس است این مولود با پیغمبرم

گر چه عبدی روسیاهم گر چه مرغی بی پرم

افتخارم این بود مست علیِ اکبرم



دارم از امشب به سر شور و شراری بیشتر 

میخرم نازش ز ناز هر نگاری بیشتر

از قدومش آمده در دل قراری بیشتر

میدهد از او بهارم برگ و باری بیشتر


چون غلام حلقه در گوشِ کنار این دَرَم

افتخارم این بود مست علیِ اکبرم



مادرش لیلا و مجنون عالم و لیلاست این

مصطفی سیرت علی صولت خودِ مولاست این

اصل آقازادگی این است و خود آقاست این

ماه و خورشید است این آب است این دریاست این

تشنهء یک قطره از این جام دریاپرورم

افتخارم این بود مست علی اکبرم



قطره ای از مهر او برداشتم دریا شدم

بهر او مجنون و بهر عالمی لیلا شدم

گم شدم در خویش و در عشق علی پیدا شدم

شاکر نان حلال حضرت بابا شدم

منتی از کس ندارم جز به شیر مادرم

افتخارم این بود مست علی اکبرم


پیشتر از من به من لطف و عنایت داشته

حاتم از او مدرک بذل و کرامت داشته

او ولایت محوری را تا به غایت داشته

گر نمیشد کشته شاید هم ولایت داشته

تا خداییِ خداوندی بود در باورم

افتخارم این بود مست علی اکبرم


دل فدای خاندان حیدری جان نیز هم

دارم از این طایفه عزّت و ایمان نیز هم

‌گشتم از اینان محبِّ ربّ و قرآن نیز هم

هر چه هستم از علی هستم مسلمان نیز هم

من غلامی از غلامانِ غلام حیدرم

افتخارم این بود مست علی اکبرم


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

بمناسبت ولادت حضرت زینب سلام الله علیه 


بار دیگر شب عید است و به دل شور آمد 

مستی ام بیشتر از باده ی انگور آمد

 ناخودآگاه قلم بر ورقم جور آمد 

زدم این نقش که در بیت علی نور آمد  



از عنایات خدا زِینِ اَب و آب رسید

مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید  



از رهِ لطف خدا شیر به حیدر داده

گهری از صدفِ حضرت کوثر داده

قاصد کرببلا داده...پیمبر داده

این نبی نیست...بر این طایفه دختر داده



 صدف آل کسا را دُر نایاب رسید

مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید



بعد از این دست من و دامن دلدار خوش است 

بعد از این چشم من و ابر گهربار خوش است

بعد از این قلب من و تیر غم یار خوش است 

بعد از این پای من و آبله و خار خوش است



تب و تاب همه ی مردم بی تاب رسید

مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید 



آمد از ره کمرش خم شده و بی خواب است 

کربلا دیده و کوفه جگرش بی تاب است

شده کم سو بصرش چشم دگر خوناب است

بی علمدار و علی اکبر و بی ارباب است



گفت از راه سفر حضرت مهتاب رسید

مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

قمری باز رسید و به دلم نور افتاد 

ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد 

بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد

قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد 


گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد 


دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت 

نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت 

و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت 

مهر او از دل من غصهء ایام گرفت 


ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد 


عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی 

دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی 

کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی 

بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی 


دختر شیر خدا قبلهء حاجات آمد

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد 



گفت در حالت بیداری و در خواب حسین

 جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین 

شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین

 کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین 


تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد


#داریوش_جعفری

داریوش جعفری

از مهر تو شد بنا...بنای حسنات 

هم صوم  و  صلاة  و  عدل و  احسان و  زکات 


بر مقدم  تو  سزاست  عالم  ریزد

با  دَم  صلوات و  بازدَم  هم صلوات


داریوش جعفری 

باز باران با ترانه 

با نوایی از خراسان

میخورَد بر بامِ قلبم 

السلام ای شاه خوبان

اشکبار شوق یارم 

بیقرارِ بیقرارم 

خانهء موسی بن جعفر 

شد گل افشان از حضورش

چشم نجمه گشته روشن 

از فروغ فوق نورش 

باز آمد نوبهاری 

بر زمین از لطف یزدان 

نسل هفتم را خدا زد 

گوییا بر نام ایران 

شد خراسان کوی جانان

 از شمیم و عطر قرآن 

باقدوم مهربانی 

خاک ما شد آسمانی 

در خراسان چون حرم زد 

خانه نه بیت الکرم زد 

سایه گستر شد به خاکم 

عشق او راسینه چاکم 

حاجی سلطان طوسم 

زائرش را پای بوسم 

تا قدم را در سرایِ 

ضامن آهو کشیدم 

بی هوا بین حریمش 

نعرهء یا هو کشیدم 

مست گشتم روبرویِ

 گنبد و صحن امامم

 بستم احرامی که گفتم 

زائر بیت الحرامم 

شکر میدارم خدارا 

زائرم کوی رضا را

سر به سجده دیدم آنجا

خیل شاهان و گدا را

گر مهیا نیست من را 

طاق و فرش کعبه بوسم 

حاجی سلطان عشقم 

خادم دربار طوسم

دیدم آن نقاره خانه

نغمه ای از او گرفته

دم ز سلطان خراسان 

ضامنِ آهو گرفته

هم فقیر و تاجداران 

همرهِ نقّاره داران

از سرِ شب تا سحرگه

بر لبِ شب زنده داران

یا رضا جان یا رضا جان 

یا رضا جان یا رضا جان

داریوش جعفری

ای زمین وآسمان سرمست تو

ای عنانِ عاشقان در دست تو

نیمه ی شعبان رسید و روز عید 

عاشقان را می رسد اینک نوید 

از درِ بیت الحسن ای دوستان 

باغبان آمد به سوی بوستان

شد دوباره چهرهء حیدر عیان

از جمالِ مهدی صاحب زمان

السلام ای ذوالفقارِ در نیام 

السلام ای دستِ پاکِ انتقام

السلام ای روضه خوانِ علقمه

السلام ای داغدارِ فاطمه

آمدی تا عشق را معنا کنی

قامت ظلم و ستم را تا کنی

روی تو مهتابِ جانِ عاشق است

راهِ تو راهِ امامِ صادق است

کارِ تو کارِ تمامِ انبیاست

نامِ تو نامِ تمامِ اولیاست 

آسمان زیرِ نگاهت پست شد

باده از جامِ نگاهت مست شد

آمدی ما را تو حیران ساختی

از بنی آدم تو انسان ساختی

معنیِ نور و هدایت نامِ تو

مستی و مستانگی از جامِ تو

ای دمِ تو پاکتر از آبها

روی تو روشنگرِ مهتابها

با قدومت ای که بر عالم سری

می کنی بر پا به محشر محشری

با دعایی مرده را عیسی کن

و از نگاهی کارِ صد موسی کنی

ای مسیحِ آدمیت خنده کن 

آدمیت را به یک دم زنده کن

چهره بنمای و جهان آباد کن 

قلبها را از قفس آزاد کن

از فراغت مانده ام در احتضار 

می کُشد آخر مرا این انتظار

آخر ای پرده نشین آسمان

جان زهرا پرده برکِش از میان

داریوش جعفری

ای شمیم زلف تو بوی بهشت

 زادهء لیلا و پیغمبر سرشت

 ای تو را لیلا شده مجنون علی

 در طواف قامتت گردون علی

 ای همه هست و دلارام حسین

 گشته مفتونت  تمام عالمین

 امشب از یمن قدوم پاک تو

 وازدوچشم مست و هم نمناک تو

 نورباران شد فضای آسمان

 درطرب اهل زمین و قدسیان

 آفریدت چونکه صورت آفرین

 داد حسنت از دل خلد برین

 بسکه سیمای تو موزون ریخته

 یک جهان پای تو مجنون ریخته

 شاعران وامانده در اوصاف تو

 سائلان غرق یم الطاف تو

 خواستم گویم زدنیا برتری 

 دیدم از اینها فراتر  محشری

 ای حسین ابن علی دلداده ات

عرشیان درحسرت سجاده ات

عالمی را بیقرارت کرده ای

عرش را تا کربلا آورده ای 

دشت را گلزار کردی ای جوان

ابر خون دارد ز داغت آسمان

دیده واکن ای به قربان سرت

کن نظاره بر کنار پیکرت

درکنارت بانوا و زمزمه

دارد این نجوا حسین فاطمه

(خیز از جا آبرویم را بخر 

عمه را از بین نا محرمم ببر) 

داریوش جعفری

چیست این روزی که ازارض وسما

 بانگ شادی میرسدبرگوش ما

چیست این غوغای مستی آفرین 

چیست این شورسماوات وزمین

 نغمه خوان زین واقعه هربلبل است

 گوییا هنگامهء خلق گل است

 بیت حیدرغرق شوروشادی است

 روزمیلادشه آزادی است 

گل به دامان گل پیغمبراست

 این پسرچشم وچراغ حیدراست

این پسر خونِ خداوندِ جلیست

قوت قلب نبی و هم علیست 

  اینکه می گویم ازاوبی واهمه 

این حسین است نورچشم فاطمه

 آمداین دل راچراغانی کند

 آمداین برخلق سلطانی کند

 زینت دوش پیمبراین بود

 چشم زهراقلب حیدراین بود

این امام نه امام آخراست

 این شفیع انبیادرمحشراست

 انبیا دلدادهءآقاییش

 اولیامحورخ زهراییش

 سرورهفت آسمان است وزمین 

خادم درگاه اوروح الامین 

 این صفای هرچه نی درهرنواست

 این امام سرجدای کربلاست

ای همه هستی شده حیرانِ تو 

هم من و اجدادِ من قربانِ تو

 جان پناهِ ما به هرطوفان تویی

 هستیِ ما مردمِ ایران تویی


داریوش جعفری

هاتفی وقت سحر داد به من مژدهء عید 

که ز بیت علوی گشته رخ ماه پدید

 در و دیوار همه محو چنین مولود است

 دلبری کردن او از قدمش مشهود است 

حَسَن از حُسنِ رخش گفت که یوسف این است

  گفت این رهزن دلهای نکو آیین است

 ناخودآگاه ز دیدار رخش ثارالله

  گفت لاحول ولا قوة الابالله

 این کلیمی است که موسی شده دلدادهء او

 انبیا تشنهء یک سجده ز سجادهء او

 روح عیسی به تب و تاب ز تاب گیسوش 

ابر و باد و مه و خورشید کمی از ابروش

 آبروی همهء جام می و آب از اوست 

در دبستان ادب جملهء آداب از اوست 

دامن ام بنین از قدمش پر یاس است

 اینکه گویم نه خداوند که این عباس است 

با دو صد شوق علی لنگر افلاک و زمین 

طفل را خواست به پیش نظرِ ام بنین

گفت این چهره بپوشان ز رخ و چشم حسود

 کاین بود منتقم سیلی و آن روی کبود

 این علمدار حسین است نگهدارش باش 

تادم کرببلا در همه جا یارش باش 

دستِ طفلِ تو بود دست یدالله علی

غضبِ طفلِ تو باشد غضبِ ربِ جلی

این پسر قوت قلبِ من و هم فاطمه است

این پسر در حرم کرببلا قایمه است

این پسر پشت و پناهِ همه طفلان من است

این پسر دلخوشیِ گوهر عطشان من است 

وای از آن روز که بر نیزهء اعدا برود 

همه هستیِ حسین جمله به یغما برود 

داریوش جعفری

صدای پای ملایک به دور بستر توست

 وَ رنگ باغ جنان در نمای پیکر توست

 دعایِ صحتِ حنجر نمودمت... آخر

 زبان گرفتنِ تو علی آرزویِ مادر توست

 داریوش جعفری

ازبسکه زدم دَم زِ تو دردم به دَرآمد 

سردی زِ سرم رفت وتبی سوی سرآمد 

این مژده به دل آمده ازعالم بالا

هنگامهء شب سَر شده وقت سحرآمد

در وقت سحر دیده گشودم سوی مشرق 

دیدم زِ افق چهرهء شمس وقمرآمد

ای اهل ولا مژده که هنگامهءعیداست 

شب شد سپری قاصد صبح ظفر آمد 

صبح ظفرآن است که برخون شهیدان 

شمشیر دودَم منتقم دادگر آمد

این نور نه نوری است که هردیده ببیند 

آرامِ دلِ روشنِ اهلِ نظر آمد

هوش ازسرِهر منتظِری می رود این بار 

آخرصنمِ خوش خبر و منتظَرآمد 

داریوش جعفری

او نشد بیهوده نامش اسوهء صبر و وفا

هرکجاپامی نهد غم می نشیند دربَرَش 

جای جشن روز میلادش مهیا می شود 

مجلس آرایی کند بر دفن وختمِ مادرش 

داریوش جعفری 

قمری باز رسید و به دلم نورافتاد

ناخودآگاه مسیرم به رهِ طورافتاد 

بیخبر بودم از آن حال ودلم شورافتاد 

قافیه بر ورقم جفت شد وجورافتاد

گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهءسادات آمد 

دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت 

نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت  

و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت 

مهر او از دل من غصهء ایام گرفت 

ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد 

عرضِ تبریک که یافاطمه دختر زادی 

دختری باجَنَم و هیبت حیدر زادی 

کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی 

بهرِدین نبوی خودْ تو پیمبر زادی

 دخترِشیرِ خدا قبلهء حاجات آمد

 کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد

گفت درحالت بیداری و درخواب حسین 

رفت هر جا زِ پِیِ حضرت ارباب حسین 

از برایش شده در سوز و تب وتاب حسین 

 سوخت چون آب شده بهرتونایاب حسین 

تبرِبت شکنِ کوفه وشامات آمد 

کف بزن هلهله کن عمهءسادات آمد

داریوش جعفری