اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

هاتفی وقت سحر داد به من مژدهء عید 

که ز بیت علوی گشته رخ ماه پدید

 در و دیوار همه محو چنین مولود است

 دلبری کردن او از قدمش مشهود است 

حَسَن از حُسنِ رخش گفت که یوسف این است

  گفت این رهزن دلهای نکو آیین است

 ناخودآگاه ز دیدار رخش ثارالله

  گفت لاحول ولا قوة الابالله

 این کلیمی است که موسی شده دلدادهء او

 انبیا تشنهء یک سجده ز سجادهء او

 روح عیسی به تب و تاب ز تاب گیسوش 

ابر و باد و مه و خورشید کمی از ابروش

 آبروی همهء جام می و آب از اوست 

در دبستان ادب جملهء آداب از اوست 

دامن ام بنین از قدمش پر یاس است

 اینکه گویم نه خداوند که این عباس است 

با دو صد شوق علی لنگر افلاک و زمین 

طفل را خواست به پیش نظرِ ام بنین

گفت این چهره بپوشان ز رخ و چشم حسود

 کاین بود منتقم سیلی و آن روی کبود

 این علمدار حسین است نگهدارش باش 

تادم کرببلا در همه جا یارش باش 

دستِ طفلِ تو بود دست یدالله علی

غضبِ طفلِ تو باشد غضبِ ربِ جلی

این پسر قوت قلبِ من و هم فاطمه است

این پسر در حرم کرببلا قایمه است

این پسر پشت و پناهِ همه طفلان من است

این پسر دلخوشیِ گوهر عطشان من است 

وای از آن روز که بر نیزهء اعدا برود 

همه هستیِ حسین جمله به یغما برود 

داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.