اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند 

به همه عضو تنم درد و شرر آوردند


من همان روز ز جان دست کشیدم که اینجا

تحفه...پیراهنی از راه سفر آوردند


عزت آل علی کو که بر این خاک نبی 

خواهری خم شده با دیده ی تر آوردند 


خم به ابرویِ منِ امّ بنین هیچ نبود 

به زمانی که غم مرگ پسر آوردند 


لیک بشکست قدم کز سفر کرببلا 

به مدینه خبر از نیزه و سر آوردند 


آه از آندم که شنیدم ته گودالِ عطش 

ز تنِ اطهر تو جامه به در آوردند 


روضه ای گفت بپا شد دل ویرانه ی شام

سوی دختر سرِ خونین پدر آوردند


بارها گفته ام و بار دگر میگویم 

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.