اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

چه کنم نیست توانم که بگویم سخنی 

از تو گفتن نبود کار هزاران چو منی 

هرکه خواهد زتو گوید به دو صد سوز جگر

بایدش حق بدهد کوثر و قرآن دگر 

چه کنم مرغ دلم میل تو دارد چه کنم 

خون اگر از دل و از دیده نبارد چه کنم 

تو ولی هستی و اعلاست مقام تو علی 

جن و انس و ملک و چرخ غلام تو علی 

دارم از عمق دلم آه به یاد سر تو

هم که سوزانده مرا یاد سر و همسر تو 

از تو گفتن به همین نکته کفایت که خدا 

گفتگو کرده ز صوتت به رسول دو سرا 

کوفیانی که ز نان و کرمت سیر شدند 

روبه نامت همگی دست به شمشیر شدند 

نانتان خورده و بغض تو به دل کاشته اند 

روی لب ناله و نفرین به تو را داشته اند 

بخدا جز نبی ات واقف اسرار تو نیست 

گمره و خار شود هرکه گرفتار تو نیست

من که دانم ز همه خلق گنهکارترم

به شب قدر زنم ضجه و قرآن به سرم 

میزنم دم ز علی نزد خداوند جلی 

به علیٍ به علیٍ به علیٍ به علی

آنقدَر ناله زنم تا که زمینگیر شوم

یا درِ خانهء اولاد علی پیر شوم 

داریوش جعفری 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.