اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

ای آنکه به دیدگان ما چون قمری

 دریایی و از کویر لب تشنه تری

 ای ابر کرم ببار بر دیدهء ما

 ای ماه به شام تیره ام کن گذری

 محتاج عطای تونه من  کل بشر

 چون غنچه و بلبل به نسیم سحری

 اینگونه که پیداست تو با دست جدا

 شافع به جنان و دستگیر بشری

  آنروز که آمد به سرت حضرت عشق

 باقامت خم کرد چنین نوحه گری

 از بسکه نشست بر تنت نیزه و تیر

 مانند کبوتران شدی   پُر ز پَری

 حیرت زده ام ز دیدن مرقدتان

 این است سوال من زِ هر رهگذری

  از قامت سرو تو چرا مانده فقط

 جسمی که شده به مدفن مختصری

داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.