خفته دل را جان من از غفلتش بیدار...دار
زانکه باید کرد در این صحنهء پیکار...کار
بین بازار عمل تن پروری در کار نیست
اینچنین باشی شوی در دست این بازار...زار
پا ز حد خود فراتر هر که بگذارد...کُنَد
خنده ها بر جسم بی جانش به روی دار...دار
دست بر کش از دورویی سیرتت را پاک کن
تا که بنشانی به گرد خویشتن بسیار...یار
حاصل نیشِ بدِ زخمِ زبانت چیست...چیست
چند خواهی پروری بد گویشِ بیمار...مار
از شهنشاه زمینی دست خواهش را بکش
زانکه میسازد ترا شهزادهء خونخوار...خوار
در طلب باش از خدای خویش مایحتاج را
تا که ریزد زیر پایت از همان دربار...بار
#داریوش_جعفری