اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

گر که از عمق وجودت گلِ مضمون ریزد

 مثل باران ز جگر قافیه بیرون ریزد


 جای دیوان دو سه خط از دلِ  لیلی بنویس

 تا ببینی به ورق لشکرِ مجنون ریزد


 این عجب نیست اگر صحبت فرهاد کنی

 پایِ هر بیتِ غزل از قلمت خون ریزد 


گر بفهمی چه تبی بر تنِ جام است ز می

از لبِ دفتر شعرت میِ گلگون ریزد



خواستم شعر بگویم که ز زیبایی طبع

دستی از غیب به پا ثروت قارون ریزد


نشدم شاعر خوش لهجه...چرا؟ پیری گفت

شاعر آن است سخن ساده و موزون ریزد


#داریوش_جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.