اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی


رفتم به حرم به جای غم خندیدم

ازیاد عیال وخانمان بُبریدم

این دست خودم نبود گویا به نجف

سرمست شدم روی خدا را دیدم

داریوش جعفری 


یا امام حسن مجتبی 

دست دادم به بَرَت تا ثمرم بخشیدی 

 بر دل نوکر خود جود و کرم بخشیدی

راستی نیست تُرا شمع وچراغ و حرمی 

نکند سایلی آمد وحرم بخشیدی

دایوش جعفری

از جوهر عشق جمله ای با احساس

با بالِ قلم نوشته برصفحهء یاس

 فرزند و عیال و من فدای توحسین 

آندم بِاَبی اَنْتَ وَاُمّی عباس 

داریوش جعفری

زَنگار زِ دل وقت سحر بایدشست

 با ناله و آه و چشم تَر بایدشست

 گرصاف نشد سینه ازاین ناله وآه

 با روضهء ویرانه و سر باید شست 

داریوش جعفری

یارسول الله

هم حق رسالتت ادا باید کرد

 هم چاک گریبانِ ردا باید کرد

 ازبهرسه روز آخرِ ماه صفر

 یلدا نه فقط عمر فدا بایدکرد

داریوش جعفری

آقاجانم ابالفضل 

تومطلعِ هرقصیده وهر غزلی

کوهِ نمکی وموجِ بحرِعسلی 

خَلقاً قمرِعشیرهء هاشمیان

خُلقاً چو علیِ مرتضی بی بدلی  

داریوش جعفری


  ای پشتو پناهِ هر نبی از آدم

 تانوح وسلیمان و مسیح وخاتم 

 ننگ است مدد ز غیر تو یاحیدر

 دارم به لبم علی مدد را هر دَم

داریوش جعفری 

بی حُّبِ علی روز گرفتارِ شب است 

طبع گل وبوستان سزاوارِ تب است 

آنکس که گرفت ذکرحیدر والله 

تاروزِ جزا طعم لبش چون رطب است

 داریوش جعفری

آخرین جام از میِ مهرِ ولایت بازشد 

بانگ ساقی درهمه عالم طنین انداز شد 

ربناخوانید و شکرحضرت حق راکنید 

موسم سرداریِ صاحب زمان آغازشد 

داریوش جعفری

السلام علیک یااباعبداله 

خورشید اگر نَخَوانَدَت وقت شروع 

رخصت ندهد خدایش از بهر طلوع

  ازقبل نماز میدهم برتوسلام

 زیراتواصولی ونمازاست فروع

 داریوش جعفری

رخسارهء کعبه دلنشین ونیکوست

هم بوی گلاب دارد ومشکین موست

ازکعبه برون شد علی وشاعرگفت

ازکوزه همان برون تراود که دراوست

داریوش جعفری


با بالِ قلم نوشته ازجوهرِ عشق

 یک آیه زِخون به صفحهء دفترعشق

 هرغم که نهی به سینه کاریست خطا 

جز حبِ علی و فاطمه کوثرعشق 

 داریوش جعفری

یک عمر به توجفای بی حد کردند

 هرظلم زِ دستشان بَرآمد کردند

 تیرِ ستم و شرارِ زهرِ کین هیچ 

راه تو و مادرت چرا سَد کردند

 داریوش جعفری

آنقدرصدات کردم ازشرم حسین

تاگشت دلم زنام تونرم حسین

انگارنه انگارخطایی کردم

بردی به حرم مرا دمت گرم حسین

داریوش جعفری

کارم همه دم به خویش رویابافی ست  

گشتم همه جاو خود بپرسم کافی ست؟ 

ناگاه ندارسید که ای بنده خموش 

 جزکرببلا هرسفری الافی ست

 داریوش جعفری

لحنِ زینب،  لحنِ زهرا،  صولتِ زهراعلی  

گفت حیدر باحق است وهست حق هم باعلی 

آنچنان ازحق مولا و حسینش خطبه خواند 

ازدر و دیوارِ مجلس بانگ آمد یاعلی

داریوش جعفری

از بسکه کریم است کرم رابخشید

 برمن غمِ سقای حرم رابخشید 

بر تربت اوگمانم آمد سایل

 ازراه کرم بر او حرم رابخشید

داریوش جعفری

باخطبهء اوبه کاخِ شر  شرافتاد  

آتش به دل قوم ستمگر افتاد

 مردانه چنان دفاع کرد از مظلوم

 ناگاه عدو به یاد حیدر افتاد 

داریوش جعفری

چشم برصحنهء گودال وعمو دوخته بود

  شاه را غرقه بخون دیدودلش سوخته بود 

  رفت چون حضرت استاد که بی دست شود

  این عجب نیست   زعباس ادب آموخته بود

داریوش جعفری

گفتم که رخ از دیدهء اغیار بپوش  

چشم ازنظروچشم شرربار بپوش  

 یک چشم و دو دست و سرتو واویلا  

 اینها زِ رُخِ فاطمه اینبار بپوش

داریوش جعفری

گفتم که رخ از دیدهء اغیار بپوش  

چشم ازنظروچشم شرربار بپوش  

 یک چشم و دو دست و سرتو واویلا  

 اینها زِ رُخِ فاطمه اینبار بپوش

داریوش جعفری

یاآقازاده عبدلله بن حسن ابن علی ابن ابیطالب 

بانگاه دلبر خود مست گشتن عاشقی است 

 دربرمعشوقهء خود پست گشتن عاشقی است 

 دست بر دامان مه رویان نهادن گرنکوست

  درجوارماه خود بی دست گشتن عاشقی است

داریوش جعفری

ای مروهء من سعیِ صفایت عشق است  

ای ذبحِ عظیم حق منایت عشق است  

نهر عسل و سیبِ جنان چیزی نیست  

وقتی که حریم کربلایت عشق است

داریوش جعفری

در دشتِ جنون پای به صحرازد و رفت 

 ازخیمه برون یکه و تنها زد و رفت

  تادرس وفابه خلقِ حق آموزد

 پاروی دل وخواهش دریا زد و رفت

داریوش جعفری

ای که خواهی تاشود در هرکجا یارت حسین

 یابه وقت غم شود دلسوزو غمخوارت حسین

 گر که ترسا چون وهب یامسلم هستی مردباش  

 تاکه باپای خودش آید به دیدارت حسین 

داریوش جعفری