سوی تو دست گرفتم ثمرم بخشیدی
جای درهم ز کرم کوه زرم بخشیدی
جز درِ خانه تان نیست پناهی دگرم
دیده ای بی کسم و در بدرم بخشیدی
ذره ای بودم و با مهر بلندم کردی
نوکرم خواندی و تاجی به سرم بخشیدی
گوهر مهر تو شد مایهء آرامش من
شعله از داغ ، به آه سحرم بخشیدی
تا نگاهم به سر تربتت افتاد حسن
از ره لطف دو تا چشم ترم بخشیدی
راستی نیست تو را شمع و چراغ و حرمی
بس کریمی تو عجب نیست حرم بخشیدی
چون به قاتل رهِ رفتن تو گشودی ز نگاه
نگرانم که هم او را ز کرم بخشیدی
کوچه و مادر و سیلی ، تن و تابوت ، عطش
چقدر غم به دل شعله ورم بخشیدی
داریوش جعفری