اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امیرالمومنین ع

دستی که نبی گرفته بر بالا دست

یک عمر به او سپرده دل حالا دست


تنها نه ابوتراب ، میدانم او

دارد به طلوع مهر و بر دریا دست


در شوکت او همین کفایت ، به خدا

چشم است به جایی و شود یکجا دست


از دامن این دست مکش دست که او

دارد به امور عالم بالا دست


ثقلین برای اوست ، از بعد نبی

بستند به بند گردنش ، اما دست


بنشست به صورت گلی در کوچه

تا این که دری شکست از زهرا دست


داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.