اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی


چه کنم با شرر خندهء یاران چه کنم

با چنین شعله که افتاده به دامان چه کنم


روزهایم همه با درد رود تا به غروب

مانده ام با شب و با خواب پریشان چه کنم


آمدی سایه شدی بر سرم ای ابر سیاه

از همین لطف تو در سوز زمستان چه کنم


تب طوفانیِ هجران رفیقان به کنار

این که هم سفره شده آتش پنهان چه کنم


چند وقتیست که دشت از قدم گرگ تهی ست

تو بگو با خطر خنجر چوپان چه کنم


ریشهء بخت چو رفته است به تاراج تبر

قد یک قرن شود عمر بهاران چه کنم


سقف بی خانگی ام بر سرم آوار شده

بخت بد گر برسد با نم باران چه کنم


#داریوش_جعفری

حضرت مسلم ع

سرفرازی میکنم با نام تو بر دارها

من بلاگردان جانت بین این آزارها


در میان کوفیان یاری ندارم ای عجب

کار امنی نیست حتی تکیه بر دیوارها


از زمین تا آسمان فرق است اینجا یا حسین

عهد با پندارها  ، گفتار تا کردارها


ای عزیز فاطمه دستم به دامانت برو

دور کن باغ نبی را از دیار خارها


یا حسین ای شیر مردِ بیشهء آزادگی

نیست ایمن بیشه از نیرنگ این کفتارها


یار را با درهم و دینار سودا میکنند

شهر لبریز است یارا زین چنین تجّارها


نسل کوفی نسل اشعث هم تبار خولی اند

مرده اند اینجا ابوذرزاده ها عمّارها


نامه ای دادم به سویت تا بیایی ، عفو کن

من غلط انگاشتم ، برگرد ، گفتم ، بارها


کودک در خواب را تیر سه شعبه میزنند

نقشه ها دارند با جسم و سرِ بیدارها


نیزه هاشان تشنهء خون خداییِ تواند

نیزه ها افتاده دست لشکر خونخوارها


کوچه های کوفیان دارد گواهی میدهد

از بدنهای کبود و سرخیِ رخسارها


بگذر از این شهر سنگ آباد ای روح حجاب

تا نبینی زینبت را زار در بازارها


تا غباری رَد نگردد از سرِ ناموس تو

سر به پایت می نَهَم ای سرورم از دارها


#داریوش_جعفری

غدیر

شررِ جوشِ میِ لم یزلی را عشق است

تاج عزت به سرِ  شخص ولی را عشق است

تا که من کنت نبی گفت ، به هنگام غدیر

بین آن صحنه خدا گفت علی را عشق است

داریوش جعفری


خم ز مستیِ میِ لم یزلی میخواند

نبی از شوکت و اجلال ولی میخواند

گوش کن زمزمهء امر خدا را که نبی

بر جهاز شتران نادِ علی میخواند

داریوش جعفری


اول و آخر  اعجاز نبی نام علیست

خضر روزی خورِ احسان سرِ بام علیست

اَشهَدُ اّنَّ علی بندهء حق است ولی

بندگی تا به ابد بندهء در دام علیست


داریوش جعفری 

مدح امیرالمومنین ع

عاشقی محو خیال روی دلبر بودن است

عشق فخر مسجد و محراب و منبر بودن است

عشق اول مومنِ راه پیمبر بودن است

عشق کفو حضرت زهرای اطهر بودن است

عشق تنها مرجعش در قالب مولا علیست


عاشقی را کرد معنا از همان عهد قدیم

گاه شد در بستر نا امن پیغمبر مقیم

گاه دارد پای در عرش خداوند رحیم

نیمه شبها میشود هم سفره با طفل یتیم

این ولی الله اعظم سرور و آقا علیست


آمد از عرش خدا و پاکبازی کرد و رفت

مشکل بیچاره گان را چاره سازی کرد و رفت

ما مریدان را غریق بی نیازی کرد و رفت

از میان سجده گاهش سرفرازی کرد و رفت

خاکیِ خلوت نشین عالم بالا علیست


 مرد ایمان حیدر است و تا خدا باور ، علی

برترین اعجاز دست حضرت داور ، علی

هم ولی و جانشین شخص پیغمبر ، علی

همدل و همراه و زوج حضرت کوثر ، علی

راهِ اثبات خداوندیِ حق تنها علیست



با علی در آسمانها هم نبی تنها نبود

بی علی مهر محمد در سرِ دلها نبود

جز علی مردی کنار حضرت زهرا نبود

بی وجودش ذره ای از عترت طاها نبود

پس خلافی نیست گر گویم که این دنیا علیست


از همان روز ازل آقا علی شد هست حق

دست در دست محمد داد و شد پابست حق

ساقی کوثر نمیشد گر نمیشد مست حق

شد قسیم النار و الجنه کنار دست حق

اوست با حق از ازل هم تا ابد حق با علیست


او که در معراج شد صوت لسان کردگار

میشود مرز میان حق و باطل را عیار

گفت جبریل امین در مدح مولا آشکار

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

قاضی منبر نشین روز وانفسا علیست


#داریوش_جعفری 


telegram.me/jafari_daruosh

پیشواز محرم

حالم بهشت میطلبد ، غم بیاورید

ماه حسین آمده ، ماتم بیاورید


اذن دخول روضه ز زهرا گرفته ایم

وقت طهارت است ، زمزم بیاورید


یک اربعین معتکف روضه ایم ما

شال و لباسِ مشکی و پرچم بیاورید


گلهای فاطمه همه خشکیده میشوند

از چشم ، عاشقان گل شبنم بیاورید


وقتی حدیث اشکِ ولی را شنیده اید

حیف است تا سپردن جان کم بیاورید


ما ریزه خوارِ سفرهء احسان حیدریم

نان را برای ما ز محرم بیاورید


همراه قدسیان دگر امشب ، کتیبهء

باز این چه شورش است به عالم بیاورید


#داریوش_جعفری

حصرت زینب س امام سجاد ع

لحظه در لحظه در این راه بلا میریزد

زخم یک بام ز سنگ دو هوا میریزد


هر که دارد هوس کرببلا گریه کند

اشک خون منتقم آل عبا میریزد


هر که دارد به سرش شور و نوا ندبه کند

کز سرِ نی ز لب شاه نوا میریزد


ناسزا طعنه جفا سنگِ ملامت دشنام

آشنا ریزد و بیگانه جدا میریزد


رنج و ماتم نه فقط قسمت من بود که اشک

گاهی از دیدهء این قوم خطا میریزد


پا به پای سرِ بر نیزه دویدم ، دیدم

اشک غم از بصر خون خدا میریزد


نقش زیبایی این واقعه در گودال است

که از آن حنجر صد پاره دعا میریزد


#داریوش_جعفری

امام سجاد ع


چشمهایم خشک شد از بس که گریان توام

هر طرف پشت سرت گریان و حیران توام


ای پریشان طرّه ، ای نیزه سوار کاروان

دل پریشان خلق از من ، من پریشان توام


کودکان در آتش و من در تف تب سوختم

سوختم در آتش هجران و سوزان توام


ای غریب سر جدا آتش به جان انداختی

عمه جان گریان من ، من زار و گریان توام


پیش رو راس عمو و پشتِ سر راس علی

زین میان من در کنار نیزه داران توام

۰

خارجی خواندند ما را سنگباران میکنند

سنگباران است و مات صوت قرآن توام


چند وقتی میشود با دیدن آب روان

جان بابا اشک ریز کام عطشان توام


هر طرف کردم نظر آه از نهادم شعله زد

هر طرف رو میکنم در یاد طفلان توام


تا نفس در سینه دارم اشک میبارم پدر

روضه خوانم روضه خوان چوب و دندان توام


#داریوش_جعفری

امام سجاد ع

خیمه ها در آتش افتاد و شب تاری نماند

سوختم زین شعله ها در خیمه ام یاری نماند



ناله کردم در عزای لاله های پرپرم

سر به نی گشتند سرداران و سرداری نماند


رعد و طوفان زد به باغ و یاسها بی سر شدند

زین گلستان بهاری نقش گلزاری نماند


کو علیِ اکبرم کو قاسم و کو جعفرم

خیمه ها غارت شد و بهرم علمداری نماند


شد قلم قاصر که بنویسد ز شرح ماجرا

بس که سنگین داغ دیدم طاقت زاری نماند


کوفه و چشم حرام و سلسله ، ناموس دین

بی قدوم آل عصمت هیچ بازاری نماند


من به روی نیزه هجده ماه کامل دیده ام

بی اثر از ردِّ سیلی ماه رخساری نماند


لعل قرآن بر فراز نی نشان سنگ بود

زخم پشت زخم بود اما پرستاری نماند

 

سجده ای دیدم که در ویران به مُهر عشق خورد

داستان عشق را بستند دلداری نماند


#داریوش_جعفری


سخت است که منتظر به راهی باشی

دائم به خسوف روی ماهی باشی


سخت است که ظاهرا بخندی اما

در گوشهء دل رو به تباهی باشی


#داریوش_جعفری


سخت است که انتظارِ ماهی بکشی

در خلوتِ خود مدام ، آهی بکشی


بی جرم و گناه کنج ایوان سکوت

سخت است که درد بی پناهی بکشی


#داریوش_جعفری

اربعین آمد و در سینهء تنگم گله هاست

باز گریانم و شرح سخنم فاصله هاست


پای من مانده به راه است مدد کن که اینجا

یاد ویرانه ام و در نظرم آبله هاست


آه ای حضرت آزادهء هستی ارباب

نظری ، دیدهء عشاق تو بر قافله هاست


همرهِ عمهء سادات دلم در راه است

همرهِ خیل یتیمان تو در سلسله هاست


مثل آن لحظه که افتاد علی اکبرِ تو

درد جاماندگی ام درد همان هلهله هاست


همه رفتند مدد کن که خجالت نَبَرَم

غیرِ من بِین همه هیئتیان ولوله هاست


گریه و ندبه و زاری همه دم کار من است

اشک حسرت به رخم در وسط نافله هاست


تا چنین است ره و رسمِ من و اذن شما

پُرَم از شکوه و شرح سخنم فاصله هاست


#داریوش_جعفری

تا تو هستی غزل و عشق فراهم دارم

تا تو هستی خوشی اندازهء عالم دارم


تو سما نه تو جهانی و منم خاک توام

حُرمَتِ مهر تو چون سورهء مریم دارم


با تو چون مرغ بهشتم پر از آواز و شعف

بی تو غمگینم و یک حالت مبهم دارم


کیستی ؟ ای صدف مهر و نجابت کز تو

هر چه عشق است در عالم همه با هم دارم


گر چه دوری ز برم ای بت شیرین دهنم

اثر مهر تو در عمق وجودم دارم


تو زلالی تو روانی و به دریای وجود

چه نیازیست ، که من چشمهء زمزم دارم


مهر تو در جریان است ز پا تا به سرم 

باز چون مینگرم ، مهر تو را کم دارم


#داریوش_جعفری


از سرم رفت خیالی که تو میدانی و من

دارم امّید وصالی که تو میدانی و من


پر گرفتم بِرِسَم بر سرِ بامت به وفا

با همان بی پر و بالی که تو میدانی و من


عامیِ شهر جنون بودم و از فیض نگاه

تکیه دارم به کمالی که تو میدانی من


سالها دیده به راهم مگر از در آیی

بزنم بوسه به خالی که تو میدانی و من


چیستی تو که زمین را به زمان میدوزم

تا شود نوبت سالی که تو میدانی و من


وعده کردم به همان شوق که من دانم و تو

وعدهء روز محالی که تو میدانی و من


شب اقبال مرا صبح سحر کی آید

برسد نوبت فالی که تو میدانی و من


تا خدا با توام و منتظرم تا گیرم

پاسخم را به سوالی که تو میدانی و‌ من


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

امام حسین ع

تا خدا تشنه و بیمار حسینیم حسین

خادمِ خاکیِ دربار حسینیم حسین


منتی از کَس و ناکَس نبریم ، آزادیم

سایه پروردهء دیوار حسینیم حسین


رزق هر سالهء ما میرسد از کرببلا

 کاسب گرمیِ بازار حسینیم حسین


کمترین ذره که ناید به حسابیم ، ولی

ابرِ  بارانیِ  گلزار  حسینیم  حسین


عیسی مریم اگر شد به سرِ دار بلند

ما عزادارِ سرِ دارِ حسینیم حسین


نیست آزاده تر از عبدِ اباعبدالله

عاشقانیم و گرفتار حسینیم حسین


پا به جنّت نگذاریم که ما جای جنان

طالب جنّت رخسار حسینیم حسین


هر کجا نام حسین است ببیند که ما

گردش نقطهء پرگار حسینیم حسین


جان گرفتیم ز شیری که شد آغشته به اشک

تا که جان هست بدهکار حسینیم حسین


سجده گاه سرِ ما زانکه بود تربت او

تا ابد عبد گنهکار حسینیم حسین


#داریوش_جعفری

از تو دارد سینه ام عطر حضور عشق را

فتح کردم با تو کوه بی عبور عشق را


دانهء مدفون به زیر خاک خامم ، عاشقان

سوختم بردم به جان هرم تنور عشق را


ساکن یک انزوای تلخ بودم در سراب

سخت پیمودم مسیر راه دور عشق را


دست دادم بر قلم آیات آمد وحی شد

که ای پسر بنویس و انشا کن زبور عشق را


هیچ الهامی نشد بر شاعرانِ هیچ عصر

جز بر آن شوریده ای که او دید طور عشق را


حاجیِ عصیان پناهِ کعبهء جانان شدم

تا مطافِ مهر کردم بیتِ نورِ عشق را


گرم کردی خانهء دل را ز مهرت ، آفرین

ای بنازم قدرتِ اعجاز و شور عشق را


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari


لبهای مرا به قطره شهدی برسان

کوفی شده ام مرا به عهدی برسان


جز درد فراق نیست در سینه خدا

یک لحظه مرا کنار مهدی برسان


#داریوش_جعفری

مبهوت جمال و حسن ماهم بی تو

نومیدم و غرق در گناهم بی تو


گفتند خدا که هست امّید بِبَند

کافر شده ام ، خدا نخواهم بی تو


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

با جلوهء روشنایِ ماه آمده ای

از راه وفا اینهمه راه آمده ای


چندیست که یوسفت شده کاخ نشین

ای عشق  برو که اشتباه آمده ای


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

سر بخواهد پای تا سر پیشِ او سر میشوم

جان بخواهد زیر پایش خاک معبر میشوم


در طریق عشقبازان جان نثاری عار نیست

شیشهء عطرم که با تیغش معطر میشوم


گر براند یا بخواند حکم حکمِ دلبر است

کج خیال است آنکه میگوید مُکّدَر میشوم


در قیاس ما و جانان رفتن از دیوانگی است

خاکم و با مهر تابان کِی برابر میشوم


آن سراپا حسن ، آن اعجاز مطلق ، با نگاه

جانب دل را بگیرد بی گمان زر میشوم


سروِ پیرم گر که دستانِ تبر یاری کند

ساز نه ، حتما عصای دست دلبر میشوم


شیخ از یارم جدا خواهد که این باشد گناه

این اگر آداب ایمان است کافر میشوم


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

هر چه میخواهی بخواه اما ، ندارم بیش از این

نیست تابِ فاصله در کوله بارم بیش از این


بیستون سینه را کَندی ز مهرت ، در خَفا

آشکارا زخم زن بر قلب زارم ، بیش از این


ای قرار جان مشتاقان عالم یاد تو

این که بینی بیقرارم ، بیقرارم بیش از این


کاسه ها را یک به یک بر کام خوبان می نهی

گَر بَدَم ، مگذار در حال خمارم بیش از این


ای قریبِ دور ، پایی در رکاب وصل کن

رنج هجران را توانایی ندارم بیش از این


شد گذر گاه خیال ، از ردّ پایت غرق نور

زیر پاهای تو خواهم سر گذارم بیش از این


توشه ای جز رنج هجران در میان سینه نیست

بیش از این خواهی به بارم ، یا بِبارم بیش از این


موجم و تا ساحل امن تو بی آرامشم

بی کنارت ، نیستم ، بنشین کنارم بیش از این


زندگی طی شد نشد تا خاک دامانت شوم

لااقل بنشین تو بر خاک مزارم بیش از این


#داریوش_جعفری

تختِ ما شد خاک و تختِ سرد شد دیوار ما

بس که مُهرِ باخت دارد نامهء پیکار ما


دولت زرد چهل سالِ خزان آلوده ایم

گر چه گلهای بهاری ریزد از رخسار ما


دود شد کشت جوانی ، برف پیری میرسد

خرمنی خاکستری شد رونق بازار ما


دفتر آسایش ما را به نازی باد برد

چرخ دارد در سرش گویا سرِ آزار ما


قصهء عمری که سر شد عکسِ در آیینه بود

مار را میدید رام ، این دیدهء بیدار ما


راستی در آینه هرگز ندیدم ، ای عجب

این منافق مظهر صدق است در افکار ما


کاشتم یک عمر نخل عشق و رافت ، عاقبت

این تبر شد آن یکی هم چوب ، پای دار ما


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

جای ایمان از خدا نان مضاعف خواستیم

نان عطا گردید ، دندان مضاعف خواستیم


آسمان یک گوشه از چشمان ما را پر نکرد 

ابر و باد و برف و باران مضاعف خواستیم


شکر نعمت نعمتت افزون کند ، از یاد رفت

کفرِ نعمت کرده ، احسان مضاعف خواستیم


عرض مطلب سوی جانان برده در وَهم کمال

عزتِ جان ، داده و جان مضاعف خواستیم


کس حدیثی رو نکرد از اصل و فصل بندگی

کس نپرسید اینکه ایمان مضاعف خواستیم؟


دست چون کوتاه شد زین خواستنها ، عاقبت

ما ز جانان دست و دامان مضاعف خواستیم


(عشق و ایمان و وفا را چون بشر از یاد برد 

آب را نان را زمان را شور جان را باد برد)


داریوش جعفری 

"میشود فرصت دیدار مهیا حتما"

میرسد پاسخ این سیل تمنا حتما


برگ در برگ جهان گر چه خزان آلودست

بشکفد صبحدمی آن گل رعنا حتما


سر و سامان ز سرم رفته و میدانم دوست

میزند شانه به زلف دل شیدا حتما


از ازل طالع ما گر چه به دوری افتاد

تا ابد نیست فغان کار دل ما حتما


موج غم گر چه به دل حالت طغیان دارد

شود آرام شبی بر لب دریا حتما


جامه ای را که کشیدیم ز دامان خطا

میشود چاک به دستان زلیخا حتما


حرف دل گوشهء خلوت به زبان رفت و خدا

میدهد گوش به اعمال فرادا حتما


بی سحر نیست شب تیرهء دشواریها

صبح آید ز پس این شب یلدا حتما


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari


از کنج لبت شهد و شکر میریزد

و از گوشهء چشم تو گهر میریزد


پنهانی و از خیال چون میگذری

در زیر قدمهای تو سر میریزد


#داریوش_جعفری

چون گرفتم پا ، رها کردم ز دنیا دست را

بر زمین دل را نهادم رو به بالا دست را


گاه گاهی بخت بست و گاه خود بستم به چرخ

گاه گاهی دل ، زمانی چشم ، حالا دست را


حیف ، ساعاتی کشیدم از سرِ دل پای را

جای آن دادیم بر دامان مینا دست را


یوسف از مهر بتان دل را برید ، از بهر او

غرق خون کردند یاران زلیخا دست را


گر بشویی لوح دل امروز از آلودگی

سهل خواهی شست از جان صبح فردا دست را


دست گیرِ خلق باش و دل به دست آور که او

روز سختی ها بگیرد از تو دل یا دست را


(شاهدا) یا دست گیر و یا به دست آور دلی

یا ببر بر درگه یکتای بینا دست را


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

من گدا زاده ام و شاه جهانم تو شدی

خاک ویرانه شدم گنج نهانم تو شدی


روشنای دلم از جلوهء نورانی توست

شب تاریک شدم ماه عیانم تو شدی


پیر عشاقم و گمگشته به راه تو شدم

خضر راهم شدی و یار جوانم تو شدی


رهگذرها همه رفتند از این راهگذار

شمع شب سوز من و راه نشانم تو شدی


روسیاهی من از حد به درآمد آقا

شافع جرم من و خط امانم تو شدی


سبب سوز دل و اشک روان تو منم

علت آه من و اشک روانم تو شدی


مادری خورد زمین و پسری خورد زمین

کوچه تا کرببلا مرثیه خوانم تو شدی


#داریوش_جعفری 


telegram.me/jafari_daruosh

دیده واکن ای دل از خواب گران پرهیز کن

بال بگشا تا خدا از این جهان پرهیز کن


بال بگشا و خدایی شو ، ولی خاکی بمان

همنشین خلق باش از آسمان پرهیز کن


روزیَت گر یک دو روزی دیر شد کفران مکن

شکر نعمتها کن از آه و فغان پرهیز کن


لذتی بالاتر از مهر و وفا با خلق ، کو؟

مرهم جان باش از زخم زبان پرهیز کن


عیش جز مردن به راه یک دل آزاده نیست

دل به دست آور یکی ، از این و آن پرهیز کن


خیر خود مستور ساز و عیب های دیگران

از خطاهای نهان ، خیر عیان پرهیز کن


تا ابد مجروح زخم دشنهء (شاهد) بمان

لیک از درمان به دست ناکسان پرهیز کن


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

امیرالمومنین ع

نزنم دم ز کسی جز دم سلطان نجف

نکشم پای دل از سفرهء احسان نجف


روز آغاز ، خدا نقش زده بر دل ما

جان تو جان جهان بسته به جانان نجف


لذتی در دو جهان هم قدِ بینایی نیست

گر که بینی به جهان شوکت ایوان نجف


نشود فاش کسی آنچه میان من و اوست

پای جان است میان ، بر سر پیمان نجف


رفع حاجات محال از منِ آلوده بخواه

از  منِ مست و خرابِ سگ دربان نجف


یوسف و نوح و مسیحا و کلیم و دگران

همه جاروکشِ ایوانِ سلیمان نجف


کاش روزی که شوم خاک گل کوزه گران

بِبَرَد باد مرا سوی گلستان نجف


"نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده

نام ما را بنویسید به ایوان نجف"


#داریوش_جعفری

بیت داخل گیومه با جابجایی دو مصرع از جناب استاد

#محمد_سهرابی

امام حسین ع

از ازل در سر من میل تماشای تو بود

داشتم هر چه به دل جمله تمنای تو بود


آنچه در وقت نمازم کمرم را خم کرد

سجده بر حق به سرِ تربت اعلای تو 


سرِ بازار جنون رفتم و دیدم با چشم

عقل مجنون تو ، آشفته و شیدای تو بود


عزت هر دو جهان بسته به اشک است حسین

نم اشکی که روان جانب دریای تو بود


این چه سری است ازل تا به ابد محتاجیم

احتیاج همه بر مهر و تولای تو بود


تا ابد نوکر تو ، نوکر تو خواهد ماند

تاج شاهی من از خاک کف پای تو بود


شجری دیده ام از سلسلهء نوکری ام

ریشهء آن شجرم در گل بابای تو بود


مادرت گفت بنی به دلم صور دمید

محشر سینهء من خشکی لبهای تو بود


#داریوش_جعفری 

از زمین تا آسمان دیدم تو را نقاش را

یک زمین تا آسمان فرق تو با نقاش را


هر طرف نقشی نمایان بود از اعجاز و حسن

هر طرف دیدم به جا نقش و رها نقاش را


تیغ برّانی میان دیده و دل خانه کرد

دیده میخواهد جدا ، دل هم جدا نقاش را


چشم بستم از تمام نقشهای پیش رو

دل سپردم هر کجا دیدم به جا نقاش را


کفر می ورزند اینجا می پرستند از وفا

نقش ها نقاش را  نقاش ها نقاش را


دست بردار از دلم ای کافر نقشینه پوش

نیست عنوانی به جز نام خدا نقاش را


سینه یک بوم است و یک رنگ است ای دل گوش کن 

کی توان جا داد در آنجا دو تا نقاش را


این تو و این کرسیِ اهل قضا انصاف ده

برگزینم زین میان مهر تو یا نقاش را



داریوش جعفری