اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

به که باید دل بست

به همان پیر که یک عمر مسیرش به تباهی بوده

یا به شیخی که نخوانده است نماز

و همه ایل و تبارش به جنون مشهورند


به که باید دل بست

به پسر خواندهء شیطان رجیم

که جهان در تنش از نیت اوست


خسته شد جان بشر از تب این فتنه گران


کاش این چند صباحی که نفس می آید

شکل انسان باشیم

شانه بر زلف و سر و روی پریشان باشیم


زندگی شیرین است 

تا زمانی که بدانیم گرانیِ محبت

همه از ارزانی است

 باید ارزان بفروشی و گران برداری

که اگر سخت و گران بفروشی

حال و روزت به همین شکل زمین میگردد

یا غنی میشوی و خار که من میدانم

یا فقیری و دلت زار که من در آنم


مهربان باید بود 

مهر باید بارید

مثل باران که فقط میبارد

بر سرِ سرو ، وَ یا دانهء خوابیده به خاک

و چه فرقی دارد

به کجا میباری

باید همواره طراوت بخشید

به دل ریز و درشت

به سرِ خرد و کلان


زندگی قصهء گَردی ست 

که گل میپاشَد

تا که گلزار شود اطرافش

گل بریزید به اطراف ، که گلزار شود شهر شما

دانهء مهر بکارید

که برداشت شود خرمن عشق


مهربان باید بود

مهربانی خوب است


#داریوش_جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.