اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

بیقرارانیم و در ما کار غیر از آه نیست

رشتهء سر در گمِ اقبال ما کوتاه نیست


حکم کار نیک ما جز پنجهء گرگان نبود

یوسفان را میدَرَند ای دوست ، اینجا چاه نیست


آیه های عدل شد آویز گوش خلق لیک

جز به تیغ ظلم چیزی در مرام شاه نیست


تیغ عدل افتد اگر در دستت ای شیخ طریق

گردن والی بزن ، جز او کسی گمراه نیست


ساز هر کس کوک خود را دارد و آوای خود

روشنای مهر هم دیگر به روی ماه نیست


این مسیل خشک را بستند از بالای شهر

سیل را بردند ، حتی کوزه ای در راه نیست


دست بردار از دلم ای عابرِ عیاشِ چرخ

این سیه روزی که من دارم تفرجگاه نیست



#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.