اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

گفت قاسم که عمو جان بده اذنم که کنم رو سوی میدان و کنم جان به فدایت که حسین گفت برو سوی حرم  نور دو چشمان ترم  شعله مزن بر جگرم بعدِ علی اکبرِ رعنا به دلم نیست دگر تابِ غمت زانکه امانت پدرت داد ترا  تا که کنم مردی و داماد ترا 


رفت حرم گریه کنان زار وَ خونبار چرا من نشوم همسفرِ لشکر ابرار


 وَ شد دست به دامانِ خدا حضرت دادار که فرما رهِ چاره که شدم زار و گرفتار وَ یادی ز پدر کرد که میگفت اگر زار شدی بی کس و بی یار و گرفتار شدی باز کن این نامه که گیرد ز دلت رنج و بلا را


 گشود آن ورق و رفت چنان باد به سوی شه دین که ای همهء داروندارم اگر از همسفران فاصله دارم به همین خطِ پدر فاصله بردار

 

حسین دید وَ داد اذن جهادش که رود در بر کفار همان لشکر خونخوار همان قوم ستمکار همان بد صفتان کینه به دوشانِ علی حیدر کرار 


که شد جانب میدان و نبودی به بَرَش جوشن و خود و سپری

 رفت کفن پوش و صدا زد که منم ابن حسن شیر یل حیدر کرار وَ پروردهء دستان علمدار 

اگر مرد کسی هست بیاید وسطِ معرکه اینبار


 که آمد به نبردش پسر ازرق شامی و یکی پشت دگر چهار برادر همه را بی سر از آن معرکه بر نار فرستاد که آمد خودِ نامرد و گفتا که گذارم به دلِ اهل وعیال و حرمش داغ 


ندانست که این پورِ علی صف شکنِ بدر و حنین است و استاد فنونش پسر ام بنین شخص علمدار حسین است وَ با ضرب عمودی سر او کرد دو تا  ناگه از آن سوی گروهی ز قفا ضربه زَدَندَش که زمین خورد ز بالای فرس ناله کشید ای پسر فاطمه بر داد برس بسته مرا راهِ نفس سُم ستوران و ندارم رمقی

 

بر سر جسمش به فغان گفت حسین خیز و ببین داغ زدی بر جگرم ای پسرم نور دو چشمان ترم 

تا که چنین گفت 

صدا زد که عمو کشته شدن در رهِ تو از  عسلم نوشتر است و چو علی اکبرِ لیلا تن و جان را به رهِ دین خدا کرد فدا و جگر اهل حرم سوخت از این داغ و رهِ ناله گرفتند همه اهل حرم آه ز بیداد که شد هم قدِ عباس تنِ قاسم داماد وَ این آیتی از غربت فرزند رسول دو سرا حضرت ارباب حسین است

داریوش جعفری 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.