اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

سعی کردم نشود یار ز دلدار جدا

 نشود زینب از آن لشکر ابرار جدا 

نکند قصد سفر حضرت دلدار حسین

 از گلستان نشود آن گل بی خار  جدا 

هر چه کردم که نریزد به زمین خون کسی

 بی ثمر بود و سرم شد به سر دار جدا 

میشود از پس این حادثه دلبند رباب 

ز تنش سر به دم تیغ شرر بار جدا

 یک طرف جسم علی اکبر لیلا به زمین 

یک طرف دست گل حیدر کرار جدا 

وای از آن دم که شود راس حسین ابن علی

ز تن از وسوسهء درهم و دینار جدا

به تب و تاب به زنجیر تن عابد زار 

میشود دست طبیب از تن بیمار جدا 

یک به یک سلسله گردند همه اهل حرم 

می رسد سنگ ز بام و در و دیوار جدا 

دختر و مرد و زن وپیر و جوان فرقی نیست 

هر یک از جور و جفا می شود آزار جدا 

کاروان اسرا رهسپر کوفه ولی 

 نشود زینب از او در بر کفار جدا

 هر چه کردم نشود یار ز دلدار جدا 

بی ثمر بود ومرا کرد از او دار جدا 

داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.