اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

باز هم شعر سرودم که کنم وصف تو عالی

من و این طبع و تو و وصف...چه امید محالی

آمد این وَهم  سراغم که تو آلاله و یاسی

تو فراتر ز گل و پاکتر از شهد خیالی

تو و آن چهرهء عرشی من و این صحنهء فرشی

تو و آن سیرت و معنا من و این صورت قالی

چه بگویم ز جمالت چه بگویم ز کمالت 

که تو بالاتر از اوصاف کمالات و جمالی

به چه تشبیه نمایم رخ و لعل و خط و خالت؟

که نمانَد به خیالم سخن از وصف تو خالی

دو غزل وصف تو گفتم و دو صد شعر شنفتم

پُرم از جملهء مبهم پُرم از حرف سوالی

تو مثلهای جهان را همه را نقض نمودی

به چه مانی تو؟ ندانم بنویسم چه مثالی

دگر امّید بریدم و دو صد جامه دریدم

نتوان از تو نوشتن چه امیدی به وصالی؟

ز همین چند سرودن ز همین فکر تو بودن 

شده ام مست که گفتن نتوانم که چه حالی

تو شب قدری و قدر تو ندانم که مقدر

نشده از تو بگویم سخنی در خور و عالی

داریوش جعفری 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.