اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امشب به جان عاشقان شوری دگر پیدا شده

بر دیدهء روشندلان نوری دگر پیدا شده

مطرب نوا سازد ولی کی دلنواز است این نوا

چون ساز دل را سوز ماهوری دگر پیدا شده

بسیار در عالم بود زنبور وشهد وباغ گل

این شهد ما از باغ وزنبوری دگر پیدا شده

دیگر ندارد جلوه ای روی ملک در چشم ما

بر ما ز سوی عرش حق حوری دگر پیدا شده

بسیار مستی کرده ام دیگر نخواهم می که چون

امشب شراب عشق ز انگوری دگر پیدا شده

دل شد خمار عشق وتن گردید همچون دل خمار

زین دردها در پیکرم سوری دگر پیدا شده

یک عمر مستی کردم و کِی مِی خماری دیده ام

دیدم شراب عشق و مخموری دگر پیدا شده

آنسان اسیر عشق او گشتم که چون بارِ دگر

گویا به عالم آتش طوری دگر پیدا شده

در بند دل غمگین شود در بندِ او گشتم ولی 

من را نه غم آمد که مسروری دگر پیدا شده 

امشب نماز عشق را مستانه برپا کرده ام

از این دورکعت عشق مستوری دگر پیدا شده 

داریوش جعفری 1375

1375

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.