اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی
اشعار داریوش جعفری

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

درخواب دیده ام که به جانم جلا زدی 

مُهرِ غلامیِ شه کرب و بلا زدی

 رنگ سیاه دل ز نگاهت جلا گرفت 

گویا که رنگِ سنگِ دلم راطلا زدی

 دیدم به یک اشاره دلم با تو محرم است 

درسینه شعله های غم ودرد و ماتم است 

گفتم که محتشم تو بخوان نوحه ای که گفت 

باز این چه شورش است که درخلق عالم است 

آهم به آسمان وغمم بی کرانه شد

 آتش به جان نشسته و اشکم روانه شد    

آه ازشهی که با عطش وتیغ و تیر کین

 نامش به  عرصه ی دو سرا جاودانه شد

 گفتم که محتشم بگو از خوان کربلا 

کن شرح واقعه تو ز مهمان کربلا

 گفتا که پیکرِ پسرِ بضعه الرسول

 درخاک و خون فتاده به میدان کربلا 

دیدم که ناگهان دل هفت آسمان گرفت

 گویا که تیر غم دل عالم نشان گرفت 

صد قطعه پیکرش شده وپیرهن که رفت

 انگشترش مگو که چسان ساربان گرفت 

یافاطمه ببین که به جیحون حسین توست

 ازبهر روضه ها پرِ مضمون حسین توست

 این یاسِ پرپری که به دشت شراره هاست

 زخم از ستاره برتنش افزون حسین توست 

زهرا رسید بر سر گودال ناله کرد

و از داغ آن پرستوی خون بال ناله کرد

فریاد زد که شد پسرم تشنه لب شهید

جن و ملک از این غم و این حال گریه کرد

یارب اشارتی به دم تیغ در نیام

تا بانگ بر رسد ز در مسجد الحرام

تا کی جفا و ظلم و ستم کن عنایتی

تا منتقم عیان شود از بهر انتقام

داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.