دلم درحسرتی مانده در این ایام ظلمانی
و اما سخت دلتنگم خودت این را که میدانی
به زیرِ منَّتَت بودم وَ هستم هم که خواهم بود
به لطفی فارغم فرما از این حالاتِ حیرانی
پریشان طره نه یارا پریشان حال ومجنونم
قراری بر دلم آور در این حالِ پریشانی
به لطف اشک و روضه دیگراکنون شهرهء شهرم
دوچندان کن غم و دردم به یک لبخندِ پنهانی
دلم یک کربلا خواهد و لمس گامهایِ تو
بیا و دعوتم فرما شبِ جمعه به مهمانی
وَ صحنی پر زِ اشک و سوز وآه وناله واویلا
عجب حالی عجب شوری عجب صحنی چه ایوانی
عجب رویای رنگینی که مقتل راخودت خوانی
شهید روضه ات گردم شهید بزمِ عرفانی
داریوش جعفری