-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:41
گفتم که رخ از دیدهء اغیار بپوش چشم ازنظروچشم شرربار بپوش یک چشم و دو دست و سرتو واویلا اینها زِ رُخِ فاطمه اینبار بپوش داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:41
گفتم که رخ از دیدهء اغیار بپوش چشم ازنظروچشم شرربار بپوش یک چشم و دو دست و سرتو واویلا اینها زِ رُخِ فاطمه اینبار بپوش داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:39
دوباره گشته دلم مست وبیقرارِحرم نشسته ام به خیال خودم کنارِحرم ز آب دیده بشستم رخم زگردوغبار به شوق آنکه نشیندبه رخ غبارحرم گره فتاده به کارم و همچنان گیرم تمام زندگیم گشته گیرودار حرم قراروصبروشکیبم گرفته ای آقا قرار بر دلم آور تو با قرارحرم خجالت ازتوکشم یاکه ازرفیقانم؟ که قسمتم نشده روضه درجوارحرم نه آب ودانه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:36
یاآقازاده عبدلله بن حسن ابن علی ابن ابیطالب بانگاه دلبر خود مست گشتن عاشقی است دربرمعشوقهء خود پست گشتن عاشقی است دست بر دامان مه رویان نهادن گرنکوست درجوارماه خود بی دست گشتن عاشقی است داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:35
ای مروهء من سعیِ صفایت عشق است ای ذبحِ عظیم حق منایت عشق است نهر عسل و سیبِ جنان چیزی نیست وقتی که حریم کربلایت عشق است داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:33
ای دلارام و امیدِ دلِ دیوانهء من روشنی بخش وصفایِ دل و هم خانهء من در مدینه همه دم دور سرت می گشتم ماه من شد سرِ نی راس تو پروانهء من جای تو سرورِ من منبرِ پیغمبر بود حال جایِ توشده گوشهء ویرانهء من بالشم دست توبودو همه دم میگفتی نازِمن دلبرکم دخترِ دردانهء من توعزیزِ پدری دیده گشا حال ببین بالشم سنگ و سرِ پاک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:30
چون وقت جدال پسر خون خداشد ناله زدل اهل زمین رو به سماشد خورشید حرم همچو رسول دوسراشد گفتند علی جانب میدان جفا شد فریاد کشیدند همه خیمهء سلطان اکبررودای اهل حرم جانب میدان هم پیر و جوان بهرِ علی دل نگرانند گویا همهء انس وملک سینه زنانند دنبالهء مرکب همهء دشت روانند ازدردِ فراغش همه کس نوحه بخوانند هم ناله تمامِ حرم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:26
در دشتِ جنون پای به صحرازد و رفت ازخیمه برون یکه و تنها زد و رفت تادرس وفابه خلقِ حق آموزد پاروی دل وخواهش دریا زد و رفت داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:24
گرفتم از سرِ شوقِ رخش قلم دردست درون صفحه نوشتم تمام یکسر دست نفس به سینه گرفت وقرار ازدل رفت نه جمله ای به زبانم نه طاقتی در دست به خواب رفتم و دیدم درعالم رویا یکی گرفته نشان مشک وجمله لشگر دست هزار زخم به جسمش نشست و بر چشمش یکی گرفت زجسم عزیز حیدر دست چنانکه دید رود آب از کفش بنهاد مهار مشک را به دستی میانِ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:20
ای که خواهی تاشود در هرکجا یارت حسین یابه وقت غم شود دلسوزو غمخوارت حسین گر که ترسا چون وهب یامسلم هستی مردباش تاکه باپای خودش آید به دیدارت حسین داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:19
تابه دیوار دلم عکس میِ ناب نشست بی هوا بر لبِ من روضهء ارباب نشست یادِ لبهایِ ترک خوردهء ششماههء او اشک بردیده به یادِ عطش وآب نشست سوزِغم برجگرم شعله زدو آب شدم باز راهی به سوی خانهء ارباب شدم تا شنیدم که رباب از غم او بی تاب است همرهش ناله زدم مضطر و بی تاب شدم پاره پاره بدن اکبر ارباب به خاک دوگل نو ثمرِ خواهرِ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:15
کعبه رابهرِ علی گر که خدا کرد دوتا علی اکبر تو دوصد کعبه به صحراداری داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:13
ای سینه بسوز جسم سقاست به خاک ای دیده ببارامیرِ دلهاست به خاک ای آب ببین که تشنه لب میمیرد سقای حرم کنارِ دریاست به خاک یک مرد نبود تا ببیند اینجا آرامِ دلِ زینب کبراست به خاک ای وای که خاکِ کربلا گلگون است یک بحر زخونِ دست پیداست به خاک یک دشت پراز جنون به خاک است و به خون قانونِ جنونِ هر چه لیلاست به خاک سلطان ادب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 07:09
کاش میشد که بمانیم عزادارِ محرم کاش میشد بشویم حرِ گنهکارِ محرم عاقلِ بیخبراز خویش و گرفتارترینم کاش دیوانه شوم مست و گرفتارِ محرم هرکجاپای نهادم سخن از سودوزیان است اذن فرما که شوم کاسبِ بازارِ محرم نیست سرمایه مرا جز دو سه قطره میِ اشکم آمدم تا که شوم باز خریدارِ محرم قصهء عشق مرا باخط کوفی ننویسید کاش میشد بنویسیدز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 00:35
این چه بازار شلوغی است پرازنیزهءجنگ حرف مهمان بودوطفل وسرومعجروسنگ این همه شوق عجب قوم عجیبی هستند گوییامنتظر قوم غریبی هستند فکرکردم که به دل شوق زیارت دارند گوش کردم نه فقط میل به غارت دارند فکراینان همگی شوم وبسی ننگین است خانه هاشان پرِسنگ وهمه جا آذین است صحبت ازکودک ششماههء عطشان باشد حرف ازدست و سر و موی پریشان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشت 1394 00:28
اشک تاپاشیدبرآیینه ام جلوه گر شد عشق تو در سینه ام سینه شد صحرای سوزان ازغمت دیده شد گریان زسوز ماتمت اشک شد مِی تاکه بدمستی کنم نوحه ای در بابِ بی دستی کنم تامیانِ دستِ من آمد قلم شعر آمد از علمدار و علم ای پناه خیمه ها ای نور عین ای همه عالم ترا در زیرِ دین نام پاکت کارِعیسی میکند سینه چاکَت کارِ موسی میکند چاک چاک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اردیبهشت 1394 20:32
شور کوفی راببین باطبل ودف سر می برند مادروقنداقه و باباودختر می برند کشتهءمدفون به زیرخاک راسرمیبرند شادمان ازاینکه برنی راس اصغر می برند جسم یوسف را دریدند آن به ظاهر مردها آنکه راگفتند این باشد پیمبر می برند برزمین انداختند دست خداوندادب این یکی راناکسان بابغض حیدرمی برند میبرند انگشت راو می برند انگشترش قربة لله...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اردیبهشت 1394 20:29
همه لب تشنه و آبی به حرم آمد؟ نه قمرم رفت بیارد قمرم آمد؟ نه رفت بامشک که آبی برساندبه حرم ساقیِ از همه لب تشنه ترم آمد؟نه چند شب میگذرد نیست عمو ای بابا تو بگو خواب به چشمان ترم آمد؟ نه در غریبی ز تمام تنم آتش می ریخت مرحمی بر جگر شعله ورم آمد؟ نه سنگ میخوردسرم خاربه پایم اما هرچه فریاد نمودم پدرم آمد؟ نه ماه و...