-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبان 1399 22:02
خنده بر لب ، آه در دل ، چشم تر داریم ما چرخ هم حیران شده از بس هنر داریم ما مست و بیخود گوشه ای در انزوا افتاده ایم بیخبر از خویش و از عالم خبر داریم ما گاه سوی مسجد و گاهی به راهِ بتکده بی ثمر از جادهء مردن گذر داریم ما مستی از آب فنا داریم و در وَهمِ کمال دست بر اندام جامی بی اثر داریم ما گمرهان جهل خود در پای راهی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبان 1399 22:02
شمعیم و جهانِ مان ز پروانه تهی ست محصور غمیم و جان ز جانانه تهی ست دنیا همه شاعرند و دیوان عمل از مصرع پر مغز حکیمانه تهی ست آشوب جهان ز ماست ای دل ، وَرنه از کینه دلِ مردم دیوانه تهی ست این سُست بناییِ دل از غیر که نیست چندیست که این سرا ز بیگانه تهی ست ویرانه ، سرای گنج ویرانیِ ماست بی فیض حضور ، قلب ویرانه تهی است...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبان 1399 22:02
بیقرارانیم و در ما کار غیر از آه نیست رشتهء سر در گمِ اقبال ما کوتاه نیست حکم کار نیک ما جز پنجهء گرگان نبود یوسفان را میدَرَند ای دوست ، اینجا چاه نیست آیه های عدل شد آویز گوش خلق لیک جز به تیغ ظلم چیزی در مرام شاه نیست تیغ عدل افتد اگر در دستت ای شیخ طریق گردن والی بزن ، جز او کسی گمراه نیست ساز هر کس کوک خود را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبان 1399 22:01
چه کنم با شرر خندهء یاران چه کنم با چنین شعله که افتاده به دامان چه کنم روزهایم همه با درد رود تا به غروب مانده ام با شب و با خواب پریشان چه کنم آمدی سایه شدی بر سرم ای ابر سیاه از همین لطف تو در سوز زمستان چه کنم تب طوفانیِ هجران رفیقان به کنار این که هم سفره شده آتش پنهان چه کنم چند وقتیست که دشت از قدم گرگ تهی ست...
-
حضرت مسلم ع
جمعه 30 آبان 1399 22:01
سرفرازی میکنم با نام تو بر دارها من بلاگردان جانت بین این آزارها در میان کوفیان یاری ندارم ای عجب کار امنی نیست حتی تکیه بر دیوارها از زمین تا آسمان فرق است اینجا یا حسین عهد با پندارها ، گفتار تا کردارها ای عزیز فاطمه دستم به دامانت برو دور کن باغ نبی را از دیار خارها یا حسین ای شیر مردِ بیشهء آزادگی نیست ایمن بیشه...
-
غدیر
جمعه 30 آبان 1399 21:59
شررِ جوشِ میِ لم یزلی را عشق است تاج عزت به سرِ شخص ولی را عشق است تا که من کنت نبی گفت ، به هنگام غدیر بین آن صحنه خدا گفت علی را عشق است داریوش جعفری خم ز مستیِ میِ لم یزلی میخواند نبی از شوکت و اجلال ولی میخواند گوش کن زمزمهء امر خدا را که نبی بر جهاز شتران نادِ علی میخواند داریوش جعفری اول و آخر اعجاز نبی نام...
-
مدح امیرالمومنین ع
جمعه 30 آبان 1399 21:58
عاشقی محو خیال روی دلبر بودن است عشق فخر مسجد و محراب و منبر بودن است عشق اول مومنِ راه پیمبر بودن است عشق کفو حضرت زهرای اطهر بودن است عشق تنها مرجعش در قالب مولا علیست عاشقی را کرد معنا از همان عهد قدیم گاه شد در بستر نا امن پیغمبر مقیم گاه دارد پای در عرش خداوند رحیم نیمه شبها میشود هم سفره با طفل یتیم این ولی الله...
-
پیشواز محرم
جمعه 30 آبان 1399 21:58
حالم بهشت میطلبد ، غم بیاورید ماه حسین آمده ، ماتم بیاورید اذن دخول روضه ز زهرا گرفته ایم وقت طهارت است ، زمزم بیاورید یک اربعین معتکف روضه ایم ما شال و لباسِ مشکی و پرچم بیاورید گلهای فاطمه همه خشکیده میشوند از چشم ، عاشقان گل شبنم بیاورید وقتی حدیث اشکِ ولی را شنیده اید حیف است تا سپردن جان کم بیاورید ما ریزه خوارِ...
-
حصرت زینب س امام سجاد ع
جمعه 30 آبان 1399 21:57
لحظه در لحظه در این راه بلا میریزد زخم یک بام ز سنگ دو هوا میریزد هر که دارد هوس کرببلا گریه کند اشک خون منتقم آل عبا میریزد هر که دارد به سرش شور و نوا ندبه کند کز سرِ نی ز لب شاه نوا میریزد ناسزا طعنه جفا سنگِ ملامت دشنام آشنا ریزد و بیگانه جدا میریزد رنج و ماتم نه فقط قسمت من بود که اشک گاهی از دیدهء این قوم خطا...
-
امام سجاد ع
جمعه 30 آبان 1399 21:56
چشمهایم خشک شد از بس که گریان توام هر طرف پشت سرت گریان و حیران توام ای پریشان طرّه ، ای نیزه سوار کاروان دل پریشان خلق از من ، من پریشان توام کودکان در آتش و من در تف تب سوختم سوختم در آتش هجران و سوزان توام ای غریب سر جدا آتش به جان انداختی عمه جان گریان من ، من زار و گریان توام پیش رو راس عمو و پشتِ سر راس علی زین...
-
امام سجاد ع
جمعه 30 آبان 1399 21:55
خیمه ها در آتش افتاد و شب تاری نماند سوختم زین شعله ها در خیمه ام یاری نماند ناله کردم در عزای لاله های پرپرم سر به نی گشتند سرداران و سرداری نماند رعد و طوفان زد به باغ و یاسها بی سر شدند زین گلستان بهاری نقش گلزاری نماند کو علیِ اکبرم کو قاسم و کو جعفرم خیمه ها غارت شد و بهرم علمداری نماند شد قلم قاصر که بنویسد ز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 آبان 1399 21:54
سخت است که منتظر به راهی باشی دائم به خسوف روی ماهی باشی سخت است که ظاهرا بخندی اما در گوشهء دل رو به تباهی باشی #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:43
سخت است که انتظارِ ماهی بکشی در خلوتِ خود مدام ، آهی بکشی بی جرم و گناه کنج ایوان سکوت سخت است که درد بی پناهی بکشی #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:42
اربعین آمد و در سینهء تنگم گله هاست باز گریانم و شرح سخنم فاصله هاست پای من مانده به راه است مدد کن که اینجا یاد ویرانه ام و در نظرم آبله هاست آه ای حضرت آزادهء هستی ارباب نظری ، دیدهء عشاق تو بر قافله هاست همرهِ عمهء سادات دلم در راه است همرهِ خیل یتیمان تو در سلسله هاست مثل آن لحظه که افتاد علی اکبرِ تو درد جاماندگی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:42
تا تو هستی غزل و عشق فراهم دارم تا تو هستی خوشی اندازهء عالم دارم تو سما نه تو جهانی و منم خاک توام حُرمَتِ مهر تو چون سورهء مریم دارم با تو چون مرغ بهشتم پر از آواز و شعف بی تو غمگینم و یک حالت مبهم دارم کیستی ؟ ای صدف مهر و نجابت کز تو هر چه عشق است در عالم همه با هم دارم گر چه دوری ز برم ای بت شیرین دهنم اثر مهر تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:42
از سرم رفت خیالی که تو میدانی و من دارم امّید وصالی که تو میدانی و من پر گرفتم بِرِسَم بر سرِ بامت به وفا با همان بی پر و بالی که تو میدانی و من عامیِ شهر جنون بودم و از فیض نگاه تکیه دارم به کمالی که تو میدانی من سالها دیده به راهم مگر از در آیی بزنم بوسه به خالی که تو میدانی و من چیستی تو که زمین را به زمان میدوزم...
-
امام حسین ع
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:41
تا خدا تشنه و بیمار حسینیم حسین خادمِ خاکیِ دربار حسینیم حسین منتی از کَس و ناکَس نبریم ، آزادیم سایه پروردهء دیوار حسینیم حسین رزق هر سالهء ما میرسد از کرببلا کاسب گرمیِ بازار حسینیم حسین کمترین ذره که ناید به حسابیم ، ولی ابرِ بارانیِ گلزار حسینیم حسین عیسی مریم اگر شد به سرِ دار بلند ما عزادارِ سرِ دارِ حسینیم حسین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:41
از تو دارد سینه ام عطر حضور عشق را فتح کردم با تو کوه بی عبور عشق را دانهء مدفون به زیر خاک خامم ، عاشقان سوختم بردم به جان هرم تنور عشق را ساکن یک انزوای تلخ بودم در سراب سخت پیمودم مسیر راه دور عشق را دست دادم بر قلم آیات آمد وحی شد که ای پسر بنویس و انشا کن زبور عشق را هیچ الهامی نشد بر شاعرانِ هیچ عصر جز بر آن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:40
لبهای مرا به قطره شهدی برسان کوفی شده ام مرا به عهدی برسان جز درد فراق نیست در سینه خدا یک لحظه مرا کنار مهدی برسان #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:40
مبهوت جمال و حسن ماهم بی تو نومیدم و غرق در گناهم بی تو گفتند خدا که هست امّید بِبَند کافر شده ام ، خدا نخواهم بی تو #داریوش_جعفری telegram.me/daruosh_jafari
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:39
با جلوهء روشنایِ ماه آمده ای از راه وفا اینهمه راه آمده ای چندیست که یوسفت شده کاخ نشین ای عشق برو که اشتباه آمده ای #داریوش_جعفری telegram.me/daruosh_jafari
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:38
سر بخواهد پای تا سر پیشِ او سر میشوم جان بخواهد زیر پایش خاک معبر میشوم در طریق عشقبازان جان نثاری عار نیست شیشهء عطرم که با تیغش معطر میشوم گر براند یا بخواند حکم حکمِ دلبر است کج خیال است آنکه میگوید مُکّدَر میشوم در قیاس ما و جانان رفتن از دیوانگی است خاکم و با مهر تابان کِی برابر میشوم آن سراپا حسن ، آن اعجاز مطلق...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:38
هر چه میخواهی بخواه اما ، ندارم بیش از این نیست تابِ فاصله در کوله بارم بیش از این بیستون سینه را کَندی ز مهرت ، در خَفا آشکارا زخم زن بر قلب زارم ، بیش از این ای قرار جان مشتاقان عالم یاد تو این که بینی بیقرارم ، بیقرارم بیش از این کاسه ها را یک به یک بر کام خوبان می نهی گَر بَدَم ، مگذار در حال خمارم بیش از این ای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:34
تختِ ما شد خاک و تختِ سرد شد دیوار ما بس که مُهرِ باخت دارد نامهء پیکار ما دولت زرد چهل سالِ خزان آلوده ایم گر چه گلهای بهاری ریزد از رخسار ما دود شد کشت جوانی ، برف پیری میرسد خرمنی خاکستری شد رونق بازار ما دفتر آسایش ما را به نازی باد برد چرخ دارد در سرش گویا سرِ آزار ما قصهء عمری که سر شد عکسِ در آیینه بود مار را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:34
جای ایمان از خدا نان مضاعف خواستیم نان عطا گردید ، دندان مضاعف خواستیم آسمان یک گوشه از چشمان ما را پر نکرد ابر و باد و برف و باران مضاعف خواستیم شکر نعمت نعمتت افزون کند ، از یاد رفت کفرِ نعمت کرده ، احسان مضاعف خواستیم عرض مطلب سوی جانان برده در وَهم کمال عزتِ جان ، داده و جان مضاعف خواستیم کس حدیثی رو نکرد از اصل و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:33
"میشود فرصت دیدار مهیا حتما" میرسد پاسخ این سیل تمنا حتما برگ در برگ جهان گر چه خزان آلودست بشکفد صبحدمی آن گل رعنا حتما سر و سامان ز سرم رفته و میدانم دوست میزند شانه به زلف دل شیدا حتما از ازل طالع ما گر چه به دوری افتاد تا ابد نیست فغان کار دل ما حتما موج غم گر چه به دل حالت طغیان دارد شود آرام شبی بر لب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:33
از کنج لبت شهد و شکر میریزد و از گوشهء چشم تو گهر میریزد پنهانی و از خیال چون میگذری در زیر قدمهای تو سر میریزد #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:32
چون گرفتم پا ، رها کردم ز دنیا دست را بر زمین دل را نهادم رو به بالا دست را گاه گاهی بخت بست و گاه خود بستم به چرخ گاه گاهی دل ، زمانی چشم ، حالا دست را حیف ، ساعاتی کشیدم از سرِ دل پای را جای آن دادیم بر دامان مینا دست را یوسف از مهر بتان دل را برید ، از بهر او غرق خون کردند یاران زلیخا دست را گر بشویی لوح دل امروز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:32
من گدا زاده ام و شاه جهانم تو شدی خاک ویرانه شدم گنج نهانم تو شدی روشنای دلم از جلوهء نورانی توست شب تاریک شدم ماه عیانم تو شدی پیر عشاقم و گمگشته به راه تو شدم خضر راهم شدی و یار جوانم تو شدی رهگذرها همه رفتند از این راهگذار شمع شب سوز من و راه نشانم تو شدی روسیاهی من از حد به درآمد آقا شافع جرم من و خط امانم تو شدی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1399 21:31
دیده واکن ای دل از خواب گران پرهیز کن بال بگشا تا خدا از این جهان پرهیز کن بال بگشا و خدایی شو ، ولی خاکی بمان همنشین خلق باش از آسمان پرهیز کن روزیَت گر یک دو روزی دیر شد کفران مکن شکر نعمتها کن از آه و فغان پرهیز کن لذتی بالاتر از مهر و وفا با خلق ، کو؟ مرهم جان باش از زخم زبان پرهیز کن عیش جز مردن به راه یک دل...