-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:11
در دل از زلف سیاهش گله چندان دارم که به چشم اشک،چنان ریگ بیابان دارم دل دریایی او منزل مه رویان است من از این حال به دل خار مغیلان دارم گفت از زلف سیاهش گله دارم که مپرس من هم از عمق جگر شکوه از ایشان دارم یاد رنگ سر زلفش همه شب تا به سحر خون دل میخورم و گریهء پنهان دارم یوسف چاه نشینم که بر این جسم نحیف زخم از گرگ...
-
سانچی
شنبه 1 آذر 1399 13:11
تقدیم به جان باختگان غیور سرزمینم در نفتکش سانچی پَرکشید آتش و بنشست به ایوان شما آب شد شعله ور از شعلهء دامان شما گرم شد جان من از غیرتتان اما من سوختم از شررِ آتشِ در جان شما گُردهء شهر خمیدست از این داغ عظیم داغ جانسوز شما غربت گردان شما فاقد از رنگ و ریا سینه ز غم میسوزد سینه سوزد ز شرار و غم فقدان شما نه فقط چشم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:10
چون به ایوان نجف بردند این دلداده را عزتی دادند این عبد ضعیف ساده را خاک گشتم در مسیر عشقبازی با علی تا که روشن کرد رنگ و انحنای جاده را عبد دربند علی گشتم خدا را شکر...من آشنا گشتم به معنا معنیِ آزاده را سر بخاک تربتش دادم ز اشک و شور و شوق تا به سیلابی کشیدم صحبت سجاده را چون ز چشمم می تراود قطرهء دلداگی نیست حاجت...
-
سانچی
شنبه 1 آذر 1399 13:10
#سانچی رفت تا مرحله ی واژه ی کمیاب شدن سوختن آب شدن پر زدن و خواب شدن آب شد آتش و زد شعله به پروانه ولی شمع بارید از این سوختن و آب شدن کشتی نوح ندیده است چنین طوفان را به دل آب نشستن دُرِ نایاب شدن عجب این مرحله از عشق جنون آمیز است همدلِ شعله و همسایه ی گرداب شدن چیست این شورِ شرربارِ بلاخیز ِ شگرف که چنین برد تنش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:09
ولادت بانوی عشق خاتون دمشق حضرت زینب س مبارک منظومهء عشق و شور و مستی زینب اسطورهء حلم و حق پرستی زینب دیباچهء بندگی حسین است ولی شیرازهء سرکتاب هستی زینب #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:09
دوست داشتن شرط بر نمی دارد نمیشود کسی را با شرط و شروط خواست بپذیر و دوست بدار انسانهای اطرافت را با شرایطی که دارند نه با شرایطی که برایشان ایجاد میکنی یا دوست بدار یا دست بردار من نمیتوانم تغییر دهم ولی میتوانم تغییر کنم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:09
در دیده هزار نور ماه است هنوز گرمای وجودمان براه است هنوز از برف سفید شد همه شهر ولی از درد نمای دل سیاه است هنوز #داریوش_جعفری
-
حضرت زهرا س
شنبه 1 آذر 1399 13:08
ای جان جان جان که جنان بیقرار توست وا کن دو دیده را که جهان غصه دار توست وا کن دو دیده را و نفس بر علی بده حیدر گره به کار تو و اشکبار توست ای قبلهء کبود علی می روی.؟.چرا؟ این کهکشان عصمت حق در مدار توست دفنت نموده ام به شب تار بی کسی تن را به خانه بردم و روحم کنار توست جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش جانم رهین لطف تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:08
کاروانی که ترا با گل و ریحان آورد گوییا یوسف مصری سوی کنعان آورد ساربان دید چو آشفتگی ام،از سر لطف شانه را بر سر گیسوی پریشان آورد تبم از تن شد و تابی به دل و جان آمد آن دمی کز نفست نسخهء درمان آورد از رخت جوش شرابین به دل و جان انداخت و از لبت شیر و شکر بر لب فنجان آورد سایه ات بر سرم افتاد و نگاهم به رخت پلک بر هم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:08
نه چنینم و چنانم...نه ز جنس آسمانم نه سکوت بی نشانم...نه لبی گهر فشانم نه به کس بود خطابم...نه به روی کس حسابم نه به غیر دل سپارم...نه به فکر این و آنم منم و دلی شکسته...منم و روان خسته تویی آن تمام هستم...که نشسته ای به جانم نه تو دل ربوده ای که...به جفا ز در برانی نه سپرده ام دلم را...که جدا ز تو بمانم هنرِ تو نو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:07
عشق رنج بیکرانی دارد و دارم گواه اشک یعقوب و مقام یوسف و اعماق چاه سوخت رنگین پیکرِ پروانه در سودای شمع بس که گشت از شوق...گِردِ شعله و دود سیاه خانهء مجنون به جا بود و بیابانگرد شد عشق بُردَش اینچنین از خویش بی جرم و گناه بهر قتل عاشق بیچاره خنجر چاره نیست غمزهء معشوق عاشق کش تر است از صد سپاه اینهمه شاهد رسید از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:07
مضمون تمام شعرهایم شد عشق انگیزه ی اوج بالهایم شد عشق سر رشتهء زندگی ز دستم بگرفت زنجیر بلا به گِردِ پایم شد عشق #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:06
من خراب دل خویشم ز تو آباد شدم شوق گفتن ز تو بشکفت که فریاد شدم تو همان سرِّ سکوتی که روانی در من و از تو ای حضرت مضمون غزل داد شدم لب شیرین تو فریاد حلاوت فرمود انعکاس از دل کوه آمد و فرهاد شدم مهر افسونگر پاییز تو اعجاز نمود که چنین غرق شکوفایی خرداد شدم ای صبا از طرف ملک سحر جلوه نما که به شوق رخ تو همسفر باد شدم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:06
تقدیم به تو با عشق درآمیخته ام از دمِ تو از خلق بریده،گشته ام همدمِ تو زخمیِ غمِ عشقم و تو مرهمِ من با خویش غریبم و شدم محرمِ تو #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:06
بیداریِ مان عمیق خوابی بوده آبِ پس و پیشِ مان سرابی بوده این مدت عمر را گران سنجیدیم غافل که فقط فقط حبابی بوده #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:06
در حدّ بضاعتم فقیر تو شدم با قامت راست سر به زیر تو شدم میگفت که این دامِ جنون است نرو بستم درِ عقل و من اسیر تو شدم #داریوش_جعفری
-
حضرت زهرا س
شنبه 1 آذر 1399 13:05
در میان شعله ها نیلوفرم آتش گرفت لانه ام در آتش افتاد و پرم آتش گرفت میخ سرخی سر کشید از لای درب خانه ام سینهء زهرا درید و پیکرم آتش گرفت #داریوش_جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:05
آن که بخشید به تو حسن و دل آرایی را هدیه کرده است به ما نعمت شیدایی را همه سرمایهء من بُرد و به دل مهر تو داد به کجا جای دهم این همه دارایی را با تو الحق شده ام حضرت قارون زمان تا که سودا کنم این گنبد مینایی را به ملامت همه دارند نظر بر من و من میخرم بر دل و جان لذت رسوایی را رخصت از شمع گرفتم که بسوزم،فرمود صبر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:04
اشک هم بر حال زارم اشک میبارد مدام اشک هم از دیده میبارد به پاس التیام هر یکی چشمم یکی دام است سوی پای دل دل شده صید گرفتار هوای این دو دام میکنم امشب دعایی ای فلک آمین بگو سایه ات ای عشق بر جان و سر من مستدام با غمت دمساز باشم؟یا خیالاتِ خوش اَت از کدامین دور باشم؟دل ببندم بر کدام تا به اوجم بردی و بر خاک افکندی ولی...
-
حضرت عباس ع
شنبه 1 آذر 1399 13:04
#حضرت_عباس ای معنیِ وفایِ تمامِ کتاب ها وی اسوهء شروع همه انقلاب ها ای عمقِ بیکرانهء دریای عاشقی ای تشنه پشت کرده به امواج آب ها تو یک تنه سپاهِ خدایی،به امر توست گوشِ امیرِ لشکرِ عالیجناب ها ما تشنهء توایم و ز دستِ تو میچکد بر کام خشک جملهء خوبان شراب ها مدیون جانفشانیِ تو ، اهل عالم و ششماهه و سه ساله و حتی رباب ها...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:03
شور و شوقی داشتم بر دیدنت دارم هنوز سایه بودم بر سرت چون ابر، میبارم هنوز آفتابی بودی و همسایه ام بودی ، ولی در پسِ ابرِ سیه رفتی و تبدارم هنوز پشت دیوار غمت با آه عمری بوده ام آه هایِ سینه سوزِ پشت دیوارم هنوز ای طبیب دردهایم از چه روگردان شدی دیده وا کن تا ببینی بی تو بیمارم هنوز اهل حق گشتم انالحق گفته ام منصوروار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:02
بی تو بی تابم نمیدانی بدان جوش سیلابم نمیدانی بدان با تو دریایم نمی بینی ببین بی تو مردابم نمیدانی بدان روز بیدارم به شوق دیدنت شب نمیخوابم نمیدانی بدان ای طراوت های باران بهار تشنهء آبم نمیدانی بدان حضرت باران بباری قطره ای سبز و سیرابم نمیدانی بدان من برای شرح گنج حسن تو واژه ای نابم نمیدانی بدان با تو سرسبزم روانم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:02
کنار فال حافظ هفت سین و باد نوروزی نوای بلبل شیدا و یاد یار دیروزی همه خوب است در فصل بهار اما از این بهتر همان باشد که نوری بر دل و جانی بیفروزی #داریوش_جعفری نوروز ۹۷ مبارک
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:02
ما غلامانی که پر بر خاک سلطان میدهیم سر به پای مقدم سلطان خوبان میدهیم گر چه افتادیم از پا پای این دلداگی ما عصا بر دست موسی پور عمران میدهیم ما خمار آلودهء جامی ز ساقی مانده و باده پی در پی به جام جمع مستان میدهیم شانهء لرزان و گریانِ همین دردیم لیک شانه بر اشک و سر و زلف پریشان میدهیم چون کویری خشک در هجران روی...
-
امام جواد ع
شنبه 1 آذر 1399 13:01
امشب از بیت رضا نور به دامان داریم موج شادی به دل و روح و تن و جان داریم چه مبارک سحری از دم سلطان داریم هر چه داریم هم از شاه خراسان داریم حیدری زاده گلی نیک نهاد آمده است از عنایات خداوند جواد آمده است خبر آورده که شب را سحری پیدا شد قمر برج ولا را قمری پیدا شد به نهال رضوی برگ و بری پیدا شد ثمر آل علی را ثمری پیدا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:01
از لبانت میچکد مِی ، باغ انگورت کجاست؟ چشم تو ماه است گویا ، چشمهء نورت کجاست؟ هر چه میگردم بهشت من نمیبینم تو را من نمیدانم بگو آن منزل دورت کجاست؟ مهری و ماهی و دریایی و ماهی کیستی؟ در زمین دُرِّ زمانی جای گنجورت کجاست؟ من تو را پیش خدایان هم عبادت میکنم خواهشی دارم ، بفرما وادی طورت کجاست؟ یک نفس دارم طلب ، یک جان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:00
دستها زخمی و دل خونین و تن ها داغ داغ بر نمی آید صدا از نای قمری و کلاغ بلبلان خاموش در کُنجی خزیدند از هراس بس که ردِّ پای صیاد است در این کوچه باغ قصهء اینروزها مکر است و نیرنگ و فریب مثل روباهی که دارد چشم بر منقار زاغ شرح حال عالمی را گر به دل داری چه سود در شب آسودگی از کس نمیگیری سراغ بشنو از من این نصیحت ، آبِ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 13:00
۲۴/۱/۹۷ یافتم از عشق رنگی در دلم گفتمش از خود بگو ای حاصلم گفت من را از دل طاها بجو از نبی و حیدر و زهرا بجو عشق یعنی شاه مردان نیمه شب روی دوشش کیسهء نان و رطب عشق یعنی انقلاب حیدری عشق یعنی مادری پشت دری عشق غربت در میان خانه است قصهء شمع و پر پروانه است عشق یعنی از مدینه تا فرات محو روی دوست از سر تا به پات عشق...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 12:59
ذوقی نداشت برف زمستان بدون تو عطری نداشت فصل بهاران بدون تو آه ای طراوت همهء فصلهای ناب شوری نداشت نم نم باران بدون تو دریا و کوه و چشمه و جنگل،کویر خشک سرتاسر زمین شده زندان بدون تو سیاره ها همه به جنون در هوای وصل چشم ستاره ها همه گریان بدون تو ای همنشین باده و مینا بدون من تنها منم به خلوت خوبان بدون تو تفسیر واژه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذر 1399 12:59
در هوایش شعله از سر تا به پا پا تا سرم سوخت زین آتش تمام تار و پود دفترم یار شیرین کار من بر کام تلخم خنده کرد چشم پوشید از من و حال دل و چشم ترم وقت دل بردن به نازی انحصاری بست عهد کز سرِ جان هم برایت بی محابا بگذرم بر وفای عهد خود بگذشت از جانم ، که هیچ برنخیزم ، گر که صد جان جا شود در پیکرم قعر دریای جنون ساکن شدم...