سرفرازی میکنم با نام تو بر دارها
من بلاگردان جانت بین این آزارها
در میان کوفیان یاری ندارم ای عجب
کار امنی نیست حتی تکیه بر دیوارها
از زمین تا آسمان فرق است اینجا یا حسین
عهد با پندارها ، گفتار تا کردارها
ای عزیز فاطمه دستم به دامانت برو
دور کن باغ نبی را از دیار خارها
یا حسین ای شیر مردِ بیشهء آزادگی
نیست ایمن بیشه از نیرنگ این کفتارها
یار را با درهم و دینار سودا میکنند
شهر لبریز است یارا زین چنین تجّارها
نسل کوفی نسل اشعث هم تبار خولی اند
مرده اند اینجا ابوذرزاده ها عمّارها
نامه ای دادم به سویت تا بیایی ، عفو کن
من غلط انگاشتم ، برگرد ، گفتم ، بارها
کودک در خواب را تیر سه شعبه میزنند
نقشه ها دارند با جسم و سرِ بیدارها
نیزه هاشان تشنهء خون خداییِ تواند
نیزه ها افتاده دست لشکر خونخوارها
کوچه های کوفیان دارد گواهی میدهد
از بدنهای کبود و سرخیِ رخسارها
بگذر از این شهر سنگ آباد ای روح حجاب
تا نبینی زینبت را زار در بازارها
تا غباری رَد نگردد از سرِ ناموس تو
سر به پایت می نَهَم ای سرورم از دارها
#داریوش_جعفری