-
داریوش جعفری
سهشنبه 14 مهر 1394 09:39
این نامه ها به درد امیرت نمیخورَد این عهدها به درد سفیرت نمیخورَد تو میروی به کوفه ولی ای امام عشق این ساربان به درد مسیرت نمیخورَد داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
سهشنبه 14 مهر 1394 09:38
برگرد که غرق خون و زارم برگرد با بال شکسته روی دارم برگرد آقا قَسَمَت دهم به جان زینب برگرد نیا که شرمسارم برگرد داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
سهشنبه 14 مهر 1394 09:37
بر چوبهء دار سرفرازی عشق است با میخ قناره عشقبازی عشق است بر بام جفا قیام کردی...تکبیر هنگام سجود پاکبازی عشق است داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
سهشنبه 14 مهر 1394 09:36
ای کشته که سر به پیکرت نیست این ناله صدای مادرت نیست؟ برخیز و به داد این دو تن رس گودال که جای خواهرت نیست داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
دوشنبه 13 مهر 1394 21:55
هرکس به دلش هست غم ثارالله هر قطرهء اشکی بفشاند ولله باید که به کارِ دخت حیدر گوید لاحول ولا قوة الابالله داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
دوشنبه 13 مهر 1394 21:54
از مکه چو سوی کربلا رفت حسین گفتند که بر سوی بلا رفت حسین کعبه به مثال اگر بود ظرف طلا ولله قسم سوی طلا رفت حسین داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
دوشنبه 13 مهر 1394 21:54
از ازل معتکف کوی حسین آبادم (بندهء عشقم و از هر دو جهان آزادم) تا ابد ذکر لب و حرف دلم هست حسین (چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم) داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
دوشنبه 13 مهر 1394 21:53
سرمستم از این که سرورم هست حسین دلشادم از این که دلبرم هست حسین سر بر سرِ تربتش نهم وقت نماز سربار منم تاج سرم هست حسین داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
دوشنبه 13 مهر 1394 21:06
باز امشب دست بر دامن زدم دستِ خود بر وادیِ ایمن زدم تا ثریا رفت سوز ناله ام فاش شد از چیست که اینسان واله ام برده عقل و هوش جسمی چاک چاک آسمانی غرق خون از جنس خاک اینکه میگویم عزیز حیدر است شاه بی تخت و سر و انگشتر است غرق خون افتاده در گودال کین سرور هفت آسمان است و زمین خصم دون بر او جسارت می کند او به راه حق هدایت...
-
داریوش جعفری
دوشنبه 13 مهر 1394 20:31
باز هنگامهء بذل کرمت می آید باز هم فصل عزا و المت می آید شکر دارم که دگر بار حسین جان دیدم باز هم رایحهء ماه غمت می آید داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
دوشنبه 13 مهر 1394 20:30
با همه تنهایی ام عزم سفر کردی؟ برو در میان دشت خون قصد خطر کردی؟ برو یاد داری التماست کردم از اینجا رویم خواهرت را بی پناه و خونجگر کردی برو عزم رفتن کرده ای... بی من کجا؟ ای همسفر گر چه زین رفتن مرا بی بال و پر کردی برو گر چه میدانم چنین رفتن ندارد بازگشت مادرم خیرالنسا را بی پسر کردی برو خوب میدانم که عزم ترک من......
-
داریوش جعفری
دوشنبه 13 مهر 1394 20:29
پشت دروازهء شهر... همگی صف بستند لشکر شام به عنوان ظفر آمده است پسر فاطمه هم... آمده همرهشان با همه اهل حرم لیک... به سر آمده است پسر ام بنین...ساقی نیزه نشین بر سر نیزه چنان قرص قمر آمده است پسر ارشد شاه...بعد از آن قربانگاه غسل خون کرده و بادیدهء تر آمده است طفل دلبند رباب...گر به نی رفته به خواب مثل عباس علی سینه...
-
داریوش جعفری
یکشنبه 12 مهر 1394 20:21
هر که باشدآشنا با درد... با ما آشناست هرکسی رو سوی عشق آورد...با ما آشناست جمله بی دردان عالم یک یک با ما غریب عاشق غافل دل شبگرد...با ما آشناست بین ما...بی دردها و بیدلان را نیست راه دلنوازِ اهلِ درد و مرد...با ما آشناست گر چه چون آتشفشانم در خودم... اما ببین قلبهای گرم و دست سرد...با ما آشناست نیست بین ما و جمله کاخ...
-
داریوش جعفری
یکشنبه 12 مهر 1394 15:51
این شرر چیست که از چهرهء ماهت ریزد؟ این چه شوریست که از ناز نگاهت ریزد؟ اینهمه کشتهء بی بال و پر افتاده... ز چیست؟ که از آن خنجر مژگان سیاهت ریزد لشکر زلف نیفشان به سر دام بلا ورنه صد یوسف مصری سر چاهت ریزد تو مگر باد خزانی که چنین آشفته هر کجا میگذری گل سر راهت ریزد چیست این شور شرربار که در حنجر توست؟ که چنین شعله...
-
سرگذشت من
چهارشنبه 8 مهر 1394 00:28
باز مست چشم و ابرو میشوم باز از اینرو به آنرو میشوم باز عقل از سر دوباره پر کشید سینه ام را عشق در آذر کشید مرغ دل تا آسمان پرواز کرد داستان دیگری آغاز کرد باز شد برگی دگر از سرنوشت مرغ دل این سرنوشت از سر نوشت بعد از آن ایام عصیان و گناه بعد از آن دل مردگیهای تباه دم به دم در سینه نوری شد فزون عشق شد جاری به رگها جای...
-
داریوش جعفری
سهشنبه 7 مهر 1394 16:33
باز با لبخند خود غرق سرورم کرده ای باز با برق نگاهت غرق نورم کرده ای شهد شیرین گلی با نیش زنبور زبان درد بخشیدی به جانم پر ز شورم کرده ای ساکن دریای مواج دلم گشتی ز مهر از همان ره ساکن تنگ بلورم کرده ای هر چه کردم با تو... از روی محبت بود و بس هر جفایی خواستی...دیدی صبورم... کرده ای کوچهء دل پیش از اینها کوچه ای بن...
-
داریوش جعفری
دوشنبه 6 مهر 1394 16:05
به سرم زد هوسِ چهرهء دلدار امشب مست دیدم که تویی دست به دیوار امشب دست در دستِ رقیبم ز گذر میرفتی سخنی ساده نگفتی به منِ زار امشب گر چه گرمایِ دمت مایهء آرامم بود شدم از سردیِ تو ناخوش و بیمار امشب ادّعایت به وفا تا به ثریا میرفت چیست این دست که داری به دگر یار؟امشب فخر کردم به تو در مجلس بیگانه و دوست شده ام مضحکهء...
-
داریوش جعفری
یکشنبه 5 مهر 1394 09:01
بر تو و این چشم سرگردان سزد نفرین عشق بر تو و این قلب بی سامان دو صد نفرین عشق با سراب چشمهایت تا کجاها رفته ام بر تو و این بیوفایی تا ابد نفرین عشق داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
یکشنبه 5 مهر 1394 08:57
چشم من بارانی و خورشید هم در آسمان زین میان رنگین کمان چهرهء دلبر کم است داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
یکشنبه 5 مهر 1394 08:56
دل برد و دلم خون شد و دلدار ندیدم روزم شده چون شام از این یار نهانی داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
یکشنبه 5 مهر 1394 08:55
گفتند می و مستی و میخانه حرام است تکلیف منِ مست ز اوصاف شما چیست؟ داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
یکشنبه 5 مهر 1394 08:54
تا کی بنویسم ز تو با دیدهء خونبار تا کی شب و روزم همه در حسرت دیدار بس کن دگر این جور و جفا تاب ندارم یا جان بستان یا که دگر بیش میازار داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
شنبه 4 مهر 1394 08:22
با سراب چشمهایت تا کجاها رفته ام بر من و این عاشقی ها تا ابد نفرین عشق
-
داریوش جعفری
شنبه 4 مهر 1394 08:21
دوباره میگذرم از مسیر تنهایی که روزگار من این است بی تو... تا به ابد
-
داریوش جعفری
شنبه 4 مهر 1394 08:20
تا اینکه جمال دلنشینش دیدم یک بوسه ز رخسارهء ماهش چیدم اوگفت از این دیار باید بروید دیوانه شدم به گریه میخندیدم
-
داریوش جعفری
شنبه 4 مهر 1394 08:17
گفتی ز چیست ناله ات ای شاعر جوان دلخونم از نبود تو ای جان جان جان
-
داریوش جعفری
شنبه 4 مهر 1394 08:15
ترانه های دلم در فراق غمگینند بیا به جام وصالی دوباره شادم کن
-
داریوش جعفری
شنبه 4 مهر 1394 08:14
دلگیرم از تمام نفسهای بیخودی دلگیرم از تمامیِ این جمعه های هجر
-
داریوش جعفری
شنبه 4 مهر 1394 08:13
دلگیرم از تمام نفسهای بیخودی دلگیرم از تمامیِ این جمعه های هجر
-
داریوش جعفری
جمعه 3 مهر 1394 14:54
من که از طایفهء ابرم و چون بارانم با نوایی نمکین نام تو را میخوانم نغمهء شرشر نابم همه باریدن توست ورنه خشکیده کویری به رهِ طوفانم نوبهارم ز وجودت تو خودت میدانی بی تو برگی به خزان رفته ام و میدانم میل من گر نکنی بی تو خزان میمیرم بی هوایت همه شب واله ام و حیرانم سالها چشم به راه تو نشستم برگرد جلوه کن من نه چنین...