اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

من که از طایفهء ابرم و چون بارانم

با نوایی نمکین نام تو را میخوانم



نغمهء شرشر نابم همه باریدن توست

ورنه خشکیده کویری به رهِ طوفانم 


نوبهارم ز وجودت تو خودت میدانی

بی تو برگی به خزان رفته ام و میدانم


میل من گر نکنی بی تو خزان میمیرم

بی هوایت همه شب واله ام و حیرانم


سالها چشم به راه تو نشستم برگرد

جلوه کن من نه چنین مستحق هجرانم


در تف هجر تو از صبح ازل میسوزم

بی میِ وصلِ تو تا  شام ابد سوزانم


درگذار از چه مسیری؟ که نشینم به رهت

گر اشارت کنی ام خاک رهت میمانم


با که هستی به کجایی چه نشانیست ترا

بی خبر از توام و بادم و سرگردانم


پرده از رخ فکن ای یار که عمریست چو ابر

همه بغضم همه دردم همه دم گریانم

داریوش جعفری 

3/7/94

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.