-
تک بیت
پنجشنبه 2 مهر 1394 16:37
گر چه خدا ندانمت ، ای بت سرو قامتم لیک به وقت دیدنت زود به سجده میروم.... داریوش جعفری
-
داریوش جعفری
پنجشنبه 2 مهر 1394 15:58
فردا به رسم حاجیان ای کاش میشد...!؟ با تیغ ابرویت بریزی خون من را بداهه داریوش جعفری
-
باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا
سهشنبه 31 شهریور 1394 15:08
باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا که به ویرانهء من باز قمر آمده است دید چون روز من از غم شده چون شام سیاه مهر تابندهء من وقت سحر آمده است غم یاران و عطش دشت بلا یادش هست که چنین دَرهم و با اشک بصر آمده است از سر بام ببینید شما طعنه زنان پدرم تاج سرم گر چه به سر... آمده است آه ای عمه بیا قطرهء آبی برسان با لب تشنه و صد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 شهریور 1394 14:54
باز با زلف کج از گشت و گذارآمده ای!؟ در خزان غنچه زدی؟ مثل بهارآمده ای!؟ گلِ گیسوی پریشان شده را پیش رقیب به حجابی برسان گر به قرار آمده ای صبحدم مست از این خانه برون میرفتی شب مهتاب چرا باز خمار آمده ای؟ سرخوشم ز اینکه پس از آنهمه حیرانی و گشت باز برگشتی و با حال نزار آمده ای سخنی ساده نگفتی دمِ رفتن ز چه رو پر ز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریور 1394 18:45
گفته بودی میرسی در لحظهء جان کندنم آرزو کردم مکرر جان بگیرم جان دهم داریوش جعفری بداهه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریور 1394 18:44
با صورت ماه یاد تو افتادم یک بار دگر دل به هوایت دادم هر چند که میدانم از این احساسم آخر بدهی تو سنگدل بر بادم داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریور 1394 18:43
پرسشی دارم جوابی هم چه خویی بهتر است؟ زشت خویی می پسندی یا نکویی بهتر است؟ چهره را در هم کشیدی تو مگر جنگ آمدی؟ چهره بگشا با حریفم خوبرویی بهتر است همچنان آب روان از جامهء رنگین دل کینه شستن بهتر است؟ یا کینه جویی بهتر است؟ گفتن یک حرف کج صد تا پیِ اثبات آن اینچنین باشد نکو؟ یا راستگویی بهتر است؟ شهرهء حجب و حیا بودن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریور 1394 18:33
تا هست این بغض و نفاق و کینه جویی ها یا ماسکهای رنگ رنگ و این دو رویی ها پیوسته میبارد عذاب از آسمان وقتی ردی ندارد زندگیها از نکویی ها داریوش جعفری 30/6/94
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریور 1394 13:10
بیخبر از خویشتن بودم سفر کردی... برو محو رخسارت شدم از من حذر کردی... برو داشتم کاری مگر با سنگ قلبت بی وفا که اینچنین چون باد از قلبم گذر کردی... برو بارها گفتم بمان پیش من و بی من مرو گوییا داری هوای دیگری در سر... برو عهد نابستن چه بهتر تا ببندی بشکنی حال بستی عهد خود را با کس دیگر... برو میروی خوش باش اما با...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 شهریور 1394 21:11
دست در دست قلم نقش زدم بسم الله بابی انت و امی یا ابا عبدالله سایلم آمده ام بر سر کویت اى شاه بابی انت وامی یا اباعبدالله همه دم ذکر قنوت من دلخون با آه بابی انت وامی یااباعبدالله بفدای تو و سقای حرم حضرت ماه بابی انت وامی یا اباعبدالله حرّم وآمده ام سوی تو با روی سیاه بابی انت وامی یااباعبدالله گفت با دیدهءتر پیر زن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 شهریور 1394 21:10
بی سر و سامان توام بی تو به سامان نرسم جسم من و جان منی بی تو به جانان نرسم شعر منی شور منی نغمهء ماهور منی نوح من و روح منی بی تو به ریحان نرسم شاه منی ماه منی یوسف در چاه منی روشنی راه منی بی تو به کنعان نرسم معتکف روی توام بسته به گیسوی توام رهسپر کوی توام بی تو به ایمان نرسم مرغ گرفتار توام ذرهء دربار توام زخمی و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 شهریور 1394 23:42
تا در دلِ خود میل به محراب نداری در عمر گران بهره ای از خواب نداری بیهوده مکن ناله که سیراب نگردی تا دست به دامان میِ ناب نداری داریوش جعفری 27/6/94
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 شهریور 1394 23:41
تا از میِ نوشین لبش مست نگردی بی پا و سر و بی دل و بی دست نگردی بیهوده بود عمر تو ای شاعرعاشق تا نیست نگردی به خدا هست نگردی داریوش جعفری 27/6/94
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 شهریور 1394 23:39
پُرَم از خیال باطل پُرَم از توهم تو وتویی پر از حریفان و تهی ز خاطر من داریوش جعفری 27/6/94
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 شهریور 1394 23:38
تا دل ندهی یا ز کسی دل نستانی از حال من و درد دلم هیچ ندانی در حیرتم از اینکه چرا از سخن عشق هیچ ات نه شنیدیم و نه دیدیم نشانی بیهوده چه گویم به تو از لذت مستی تا معتکف خلوت جام رمضانی یک عمر حذر کرده ندادی به کسی دل اینگونه که پیداست تو از سنگدلانی تا کی بنشینی به نماز و همه دم ذکر بد نیست دهی گاه دلی بر جریانی یا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 شهریور 1394 17:05
ای که دائم در خیالم از جمالت بوسه چینم داغ عشقت را نهادی بر دل و روی جبینم شعله بر دامن کشیدی ازشرار چشمهایت محو دامن گشتم آمد شعله ها تا آستینم آتش از دامن گرفتم شعله زد بر عمق قلبم سوختم زین آشنایی سوخت هم دنیا و دینم من رکاب حلقهء اعجاز رب لایزالم تو دٌرِ انگشتر اعجازی و هستی نگینم من گرفتار بلایم من به دامت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریور 1394 22:21
در حصر عشقم کرده ای از هر کسی محصورتر هر چند دادی می مرا گشتم به تو مخمورتر وابسته تر گشتم به تو هر بار بر من کرده ای از پشت قاب چشم خود بر من نظر ناجورتر از یاد تو رفتم برون دوری ز دستانم کنون هر چند وصلت خواستم رفتی ز شهرم دورتر گفتی که از احساس من رنج فراوان دیده ای رنجیده خاطر میروی من از توام رنجورتر بیخود نخواهم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریور 1394 18:09
آواره تر از باد به دنبال توام آشفته تر از زلف تو و حال توام با هر که خوشی برو به امید خدا من تا ابدالعمر فقط مال توام داریوش جعفری 24/6/94
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریور 1394 18:07
با دو ابروی کمانت کار خنجر میکنی چشم تا وا میکنی چشم مرا تر میکنی گونه هایت گونه ای از رنگ سرخ دشت رز زلف چون وا میکنی ولله محشر میکنی یک نفس جان بخش و جان پرور چو عیسی میشوی یک نفس دیگر مرا بیمار و مضطر میکنی خاطرت آزردهء این شور چشمی ها مباد گرچه با چشمت مرا راهی به بستر میکنی با صفای هر دمت صد گل شکوفا میشود بازدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریور 1394 14:37
در چهرهء ماهش دو سه تا نقش جنون است نوش سخنش نیش تر از زخم زبون است خوش قامت و خوشروست ولی دل ندیدهش که این فتنهء سیار فقط تشنهء خون است داریوش جعفری 24/6/94
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریور 1394 14:36
حضرت عشق عجب جنس عجیبی دارد آشنا با همه و حس غریبی دارد شعر من گر چه نصیبی نبرد ز این معنی هرکه دل داشت از این فیض نصیبی دارد داریوش جعفری 24/6/94
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 شهریور 1394 21:12
دو غزل نذر دو تا دیدهء زیبا کردم عاشق شعر شدم شور تماشا کردم بیت دوم که زدم دست به اندام قلم جلوهء دیگری از چشم تو پیدا کردم هر چه مضمون نکو بود در آن چشم سیاه همه را مثل خودت بین غزل جا کردم طرح چشم تو چنان در غزلم جا خوش کرد که در این شهر دو صد ولوله بر پا کردم شعر من شور گرفت و غزلم اوج گرفت همه گفتند که من میل به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 شهریور 1394 16:44
آدمی باشد اگر چون خر بد است؟ یا خر بد است؟ آدمی باشد اسیر زر بد است؟ یا زر بد است؟ با لگد افتاده بر در ناسزا گوید بر او ناسزاها گفتن و کوبندهء این در بد است؟ یا در بد است؟ صوت ناهنجار ماشینش جهان را کر کند اینکه میسازد جهان را با صدایش کر بد است؟ یا کر بد است؟ آنکه از مردانگی جز اسم نر بی بهره بود بی نصیب از خصلت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 شهریور 1394 12:54
با تیغ ابرو آمدی میخانه را در خون کنی؟ یا پرده افکندی ز رخ تا خلق را مجنون کنی؟ افتان و خیزان میروی تا فتنه ای برپا کنی؟ از چیست خواهی خلق را دلداده و مفتون کنی گر عشق میخواهی بیا چون عاشقان دیوانه شو زین کار شاید جلو ه ای در دیدهء گردون کنی تا کی ز من دم میزنی دامن بر این غم میزنی باید که از خود بگذری من را ز من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 شهریور 1394 12:38
کاش میشد قصه را تغییر داد قصه ای از سرنوشت از سرنوشت قصه ای بی کینه و بغض و نفاق قصه ای سرشار از بوی بهشت کاش میشد تیرگی را تار کرد هر کژی را گوشه ای انبار کرد کاش میشد فرش کرد این شهر را با گل نرگس شقایق نسترن کاش میشد قصه ای از سر نوشت از گلی بی خار بر روی چمن داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 شهریور 1394 12:37
کاش میشد قصه را تغییر داد قصه ای از سرنوشت از سرنوشت قصه ای بی کینه و بغض و نفاق قصه ای سرشار از بوی بهشت کاش میشد تیرگی را تار کرد هر کژی را گوشه ای انبار کرد کاش میشد فرش کرد این شهر را با گل نرگس شقایق نسترن کاش میشد قصه ای از سر نوشت از گلی بی خار بر روی چمن داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 شهریور 1394 20:16
ای همهء قرار من زخمهء زخم تار من خیز زجا نگار من بی تو هلاک میشوم بسته به دار تو منم موج و کنار تو منم مست و خمار تو منم بی تو هلاک میشوم ای سر زلف تو شرر تا به کی ام کنی حذر جان بستان و دل ببر بی تو هلاک میشوم یاد تو مونس دلم شعر تو شور محفلم مهر تو آب درگلم بی تو هلاک میشوم جام تویی سبو تویی سجدهء بی وضو تویی آب خوش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 شهریور 1394 19:18
مهرانه مهمان دلم ای کاش میشد من را وصالش حاصلم ای کاش میشد در ازدحام بیکسی هایم کجا بود جایش میان منزلم ای کاش میشد تنهاترین خاموش شهرآورد نورم ماه منیر محفلم ای کاش میشد خاک شرر خیز جدا از آب عشقم یک قطره ای دل در گلم ای کاش میشد پروردهء دستی ز طوفان بلایم زخم نسیمی حاصلم ای کاش میشد بی دردتر از من ندیده چرخ گردون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 شهریور 1394 09:58
صبح است و نسیم عشق بر جان ریزد از صورت مهر رنگ جانان ریزد آن شبنم عشق کز رگ روح چکید بر دامن سبز صبح خیزان ریزد داریوش جعفری 22/4/94
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریور 1394 18:22
نام تو جنون هر چه دیوانه و مست ذکر سخن مسجدی و باده پرست ای حضرت عشق گو چه اکسیری تو که اینگونه گرفته ای جهان را در دست داریوش جعفری