-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 شهریور 1394 18:09
دیدهام بسیار مه رو کس چو او زیبا نبود طرح چشمی همچو طرح چشم او شهلا نبود می خرامید همچو آهو پیش چشمان رقیب با که گویم که اینچنین رسمی در این صحرا نبود بیشماری عاشق و دیوانه در این کار داشت همچو من حتی یکی آشفته و شیدا نبود آنچنان دور از من دلدادهء دیوانه گشت گوییا اصلا کسی چون او در این دنیا نبود قصه ها خواندم رهِ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 شهریور 1394 00:00
باز هم شعر سرودم که کنم وصف تو عالی من و این طبع و تو و وصف...چه امید محالی آمد این وَهم سراغم که تو آلاله و یاسی تو فراتر ز گل و پاکتر از شهد خیالی تو و آن چهرهء عرشی من و این صحنهء فرشی تو و آن سیرت و معنا من و این صورت قالی چه بگویم ز جمالت چه بگویم ز کمالت که تو بالاتر از اوصاف کمالات و جمالی به چه تشبیه نمایم رخ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریور 1394 20:49
کعبه هم چادر مشکیست سرش این یعنی هر چه حسن است پسِ چادر مشکی باشد داریوش جعفری چای تلخی هستم اندر استکانی پر تَرَک کاش با قندِ زبانت طعم من شیرین کنی داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریور 1394 20:46
هر لحظه به دنبال معانی هستم آوارهء بزم شعر خوانی هستم گویند همه که شاعرم اما من شاعر شدم از بسکه روانی هستم داریوش جعفری این بند اسارت معانی عشق است آوارگی و جنون آنی عشق است هردم به طریقی دل ما می شکند اینبار بگویدم روانی.....عشق است داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریور 1394 20:43
باز باران با ترانه با نوایی از خراسان میخورَد بر بامِ قلبم السلام ای شاه خوبان اشکبار شوق یارم بیقرارِ بیقرارم خانهء موسی بن جعفر شد گل افشان از حضورش چشم نجمه گشته روشن از فروغ فوق نورش باز آمد نوبهاری بر زمین از لطف یزدان نسل هفتم را خدا زد گوییا بر نام ایران شد خراسان کوی جانان از شمیم و عطر قرآن باقدوم مهربانی خاک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریور 1394 20:40
آواره ترین سفیر تاریخ منم دلداده ترین دلیر تاریخ منم ارباب ترین امیر تاریخ حسین آزاده ترین اسیر تاریخ منم داریوش جعفری __________ لب تشنه ترین امید تاریخ حسین سردارترین عمید تاریخ حسین بی یار ترین وزیر تاریخ منم صد پاره ترین شهید تاریخ حسین ___________ پرنورتر از مهر جهانتاب علیست بی خوابِ تمام خلقِ در خواب علیست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 شهریور 1394 15:21
گر که سرما بودو رفتی پشت سر در را ببند اشک میریزم ولی تنها... برو تنها بخند میروی سرخوش از اینجا تا کجاها.... مانده ام! جای در بستی عزیزم دست و پایم را به بند میروی زاینجا ولیکن کاش میگفتی کجا شهر عطار و خراسان یا دیار شاه زند بی تو بودن ساده بود اما نمیدانم چه شد چند روزی بی تو بودن شعله بر جانم فکند گفتمت بی من برو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 شهریور 1394 16:39
آه این بند بس است لای این پنجره را باز کنید شاید این مرغِ گرفتار پرش بستهء زاغکِ خوش لهجهء پیری باشد و به شوقش بپرد تا تهِ دشت و بخواند آواز که بِرویَد به همه دشت فقط نرگس و یاس گرچه این مرغ در این بند گرفتار شده ولی انگار که مرده ست همه دشت و دمن با سکوتی سنگین که در این بند تو دادی به لبش نه فقط مرغ و من و زاغک و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 شهریور 1394 11:00
ای قرارم بیقرارم شوق دیدار تو دارم بی حضورت ای بهارم صد گره دارم به کارم خانهء دل را چراغان کن خود از فیض حضورت چشم را روشن کن از طرحِ دو چشم غرقِ نورت گرم کن جان مرا از آفتاب پشت ابرت جلوه کن ای معنی صبر ای صبوری پشتِ صبرت تا به کی چشم انتظاری تا به کی این بیقراری تا به کی آشفته حال و گریه چون ابر بهاری بی تو یا مولی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریور 1394 09:53
نقش دلدار من و رنگ غزل یکسان است شرر عشق و تب و طعم عسل یکسان است (برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر) فتنه ای کرد که بر اهل ملل یکسان است بت من با نگهی جان دهد و بستاند با چنین یار مگر لات و هبل یکسان است؟ بس بلند است و رفیع است که هنگام نگاه دیدمش دامنش و اوج جبل یکسان است (یارب این نوگل خندان که سپردی به منش) جذبه اش بر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 مرداد 1394 14:39
در آسمان بی کسی ام یک ستاره نیست غربت نشین کوفه ام و راهِ چاره نیست طوفان کینه ها شده راهی در این دیار دریای غصه های دلم را کناره نیست آه ای حسین فاطمه برگرد از این مسیر در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست جایی که نور حق به دلِ مردمش نرفت جای طلوعِ نورِ تو ای ماهپاره نیست اینجا تمام در پیِ خلخال و زیورند بحثی در این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 مرداد 1394 23:42
تا مسیرم به درِ خانه ات افتاد حسین خانه آباد شدم خانه ات آباد حسین نه کلاسی و نه درسی و نخواهم ورقی زانکه هستی تو مرا مکتب و استاد حسین دل و دین داشتم و صبر و قراری همه را تو ربودی ز کف و داده ای بر باد حسین صید دام تو شدم عزّت و جاهم دادی جان فدای کرمت حضرت صیاد حسین دل نالایق من تا به غمت گشت اسیر گوییا تازه شدم از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مرداد 1394 12:01
از همان مهر و وفایی که دگر نیست ترا آنقَدَر درد کشیدم که ز هم پاشیدم کاش میشد که بمیرم و نیاید یادم چه خطاها ز تو و چشم سیاهت دیدم تک و تنها شدم و شاد به من خندیدی رفته ای با دگران زار شدم خندیدم رفتی وپشت سرت آب زدم برگردی رفتی وپشت سرت ابر شدم باریدم تا نسوزد دل تو لحظهء باریدن اشک ساده بودم ز نگاه تو رخم دزدیم درد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مرداد 1394 23:04
سالها در کار توجز گریه بیکاریم ما کوهی ازغم بی رخت در سینه ها داریم ما داغ هجران در دلم داغ غریبی بر دلت درگلو زین درد و غمها بغض میکاریم ما همچو ابری در مسیرتندباد فاصله هر کجا از بغض دوری داغ میباریم ما نسخهء درمانی بیماری دلها تویی درد دلها را دوا فرما که بیماریم ما گر به ظاهر زنده و آوارهء کوی توایم در حقیقت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مرداد 1394 17:32
دوست دارم تا در آغوشت چو غم ماوا بگیرم قصهء شیرین گذارم بیتی از لیلا بگیرم دوست دارم با خیالت زلف گلها را بسوزم زیر چتر مهربانی جانب صحرا بگیرم دوست دارم خار باشم پای دامان نجیبت تا به هجران همچو گل تصویری از رویا بگیرم دوست دارم پر بگیرم تا خیالت گاهگاهی ابر گردم از دو چشمت جانب دریا بگیرم دوست دارم هیچ باشم در کنارت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مرداد 1394 15:16
دیشب اندر بستر غم عکسی از دلبر کشیدم از زمین تا آسمانها با خیالش پرکشیدم دست بر دامن گرفتم دامن دل را دریدم دست و پا و چشم و سر ازدامنِ دل بَر کشیدم چشم بستم خواب دیدم دامن رویا گرفتم لب انارین چشمها را چشمهء کوثر کشیدم گونه ها را گونه ای از رنگ گندمگون گرفتم هم که از برق نگاهش بر دلم آذرکشیدم این چه رویای عجیبی بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مرداد 1394 19:47
غزل چشم تو را محتاجم و ردیف غزلی با بانو میروم از سر آغاز نسیم هر طرف میگذرم تا بانو عالمی واژه و تک بیت و سرود معنی دفترِ دنیا بانو هر چه گفتیم و نوشتیم نبود غیر تو بین غزلها بانو باورم نیست زمینی باشی تویی از عالم بالا بانو سیرم از شعر و غزلهای تهی سیرم از عالمی الّا بانو داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مرداد 1394 20:52
همه شب خیال دارم که ببینمش به خوابی چه خیال باطلی در غم هجر او چه خوابی؟ به همان خیال بودم که ندا رسید جان را سخنت چو هوشیاران و تو همچنان که خوابی داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مرداد 1394 18:25
مست از نگاه یارم زان یار دلنوازم شکریست با شکایت اما بگو چه سازم صد سجده کردم او را صد بار ذکر و تسبیح بشکست با خیالش صد دفعه هر نمازم با زلف چون کمندش هر سو کشیده ام تا گم گشت راه مقصود در این شب درازم شعرم به بند بندش تشریح زلف یار است پندارِ خلق باشد شاعر نه بندبازم شد در هوای یارم جان خاک پای یارم این گرچه خود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مرداد 1394 23:43
آبادگر غیرم و نابود خودم بر غیر خلیل هستم و نمرود خودم یک دسته گره گشای خلقم خوانند من دود شدم از گرهِ بود خودم داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مرداد 1394 23:41
بالاتر از آنی که ترا دست بگیرم یا اینکه بخواهم تو شوی مرشد و پیرم ای کاش بدانم ز کجا هست مسیرت تا اینکه به زیر قدمت زار بمیرم داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مرداد 1394 23:40
از دام رخ تو دست کی بردارم یا دفن کنم یا ز زمین بردارم خوشبینم از حالِ خوش و میدانم از راه وفا تو میکشی بر دارم داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مرداد 1394 23:33
دیرگاهیست دلم حسرت دوری دارد و سرم وسوسهء نغمهء شوری دارد ماهی قرمز خوش بالهء دریای دلم به گمانم هوس تنگ بلوری دارد بی سبب نیست سر و گوشم اگر می جنبد هر کجا می نگرم رد حضوری دارد پیشه ام گشته صبوری به فراقش اما سنگ هم تاب چنین رنج صبوری دارد؟ هرکه دیده ست رخش دیده به غیری نگشود دیدن خال و خطش ارزش کوری دارد خواب بودم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مرداد 1394 19:56
شب است و یاد چشمانت ربوده خواب را از سر عجب حال خوشی دارم از آن چشمان افسونگر نشد یک شب که بی یادت به بالش سر نهم شاید پس از من کرده ای عاشق لحاف وبالش و بستر عجب سیمای زیبایی عجب زلف دل آرایی دو تا چشم سیه داری و مژگانی چنان خنجر زغال سرخ لبهایت به آتش میکشد جان را الهی گرد اندامت بسوزم همچو خاکستر نمیدانم خدا اینقدر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مرداد 1394 10:50
طنزشیرین ونمک هم درغزلها لازم است اندکی تغییر در ضرب المثلها لازم است زشت باشد گر دغلکاری به کار دوستان اندکی هم کار زشت پیش دغلها لازم است طالب فیضی اگر افتادگی آموز لیک گاه هم قمپز به پیش بد عملها لازم است طعم شیرین عسل از شهد گل باشد ولی گه شکربر جای شهدین عسلها لازم است روغن و ژل را به موهای مجعد میزنند شانه هم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مرداد 1394 10:50
تکرار عسل طعم رطب یعنی تو مستیِ شرابی از عِنَب یعنی تو مهجور ز دریای سخن یعنی من فرماندهِ دریای ادب یعنی تو داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مرداد 1394 10:49
شور و شوقی زده از عمق دلم تا رگ و پوست نتوان گفت که این حال چه زیبا و نکوست همهء علت این سرخوشی ام در این است که زدم خنده سرِصبح به رخسارهء دوست داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 مرداد 1394 22:40
سرِ سودای حرم با دل خود وا ماندم دلِ من رفت و نصیبی ز حرم نیست مرا داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 مرداد 1394 22:31
اندکی تغییر در ضرب المثلها لازم است تا نگویند زیره بردن جانب کرمان خطاست زیرهء داغ غمی بنشست بر کرمان دل اینچنین قانون شکستن کار شاه کربلاست آب را گویند گردد تا به گودالی رسد پس چرا لب تشنه در گودال شاهی سرجداست داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 مرداد 1394 22:29
شور عشقت به سرم زد و نمک گیر شدم دل و دین بردی و از غیر غمت سیر شدم خواستم تا که کنم سیر سماوات ولی یاد لبهای ترک خورده زمینگیر شدم داریوش جعفری