-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 خرداد 1394 11:27
ای شمیم زلف تو بوی بهشت زادهء لیلا و پیغمبر سرشت ای تو را لیلا شده مجنون علی در طواف قامتت گردون علی ای همه هست و دلارام حسین گشته مفتونت تمام عالمین امشب از یمن قدوم پاک تو وازدوچشم مست و هم نمناک تو نورباران شد فضای آسمان درطرب اهل زمین و قدسیان آفریدت چونکه صورت آفرین داد حسنت از دل خلد برین بسکه سیمای تو موزون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 08:46
چیست این روزی که ازارض وسما بانگ شادی میرسدبرگوش ما چیست این غوغای مستی آفرین چیست این شورسماوات وزمین نغمه خوان زین واقعه هربلبل است گوییا هنگامهء خلق گل است بیت حیدرغرق شوروشادی است روزمیلادشه آزادی است گل به دامان گل پیغمبراست این پسرچشم وچراغ حیدراست این پسر خونِ خداوندِ جلیست قوت قلب نبی و هم علیست اینکه می گویم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 08:12
هاتفی وقت سحر داد به من مژدهء عید که ز بیت علوی گشته رخ ماه پدید در و دیوار همه محو چنین مولود است دلبری کردن او از قدمش مشهود است حَسَن از حُسنِ رخش گفت که یوسف این است گفت این رهزن دلهای نکو آیین است ناخودآگاه ز دیدار رخش ثارالله گفت لاحول ولا قوة الابالله این کلیمی است که موسی شده دلدادهء او انبیا تشنهء یک سجده ز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 08:17
خیز از جا و از این زندگی ام سیر مکن با غمت جان مرا پیرتر از پیر مکن نیست عضوی به تنت شبه علی اکبر من با چنین حال علی سعی به تکبیر مکن قوت پیکر من رفت ز دستم پسرم دیده بگشا پدرت را تو زمینگیر مکن لشکری خنده کنان خیره به احوال من است داغ قلبم تو در این هلهله تکثیر مکن عمه آمد ز حرم ناله زند یا ولدی پاسخش گو پسرم جان پدر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 21:29
کاش افتد به دلت راه بر این در نبری یا دراین سلسله همره دُرُ وگوهر نبری راه ناامن و مسیر است پر از اهل حرام کاش خلخال و طلا و زر و زیور نبری نیست هموار مسیرت همه یکسر خار است کاش میشد که دراین قافله دختر نبری میزبانان تو حساس به نام علی اند بین این چند علی کاش که اصغر نبری واقف حرمت اهل حرمت نیست کسی التماسی ست مرا تا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشت 1394 22:23
قصه ی مجنون تو میدانی که چیست؟ یا جنونش بهرِ لیلاییِ کیست؟ از چه رو شد شهره بر خلقِ جهان؟ از چه عشقش شد عجین با جسم و جان؟ گر که خواهی گوشِ دل را باز کن پَر گُُشا تا کربلا پرواز کن خواست آسایَد دمی در مهدِ عشق شد به صحرا تا بیابَد شَهدِ عشق خواست یابد شَهدِ عشقش حج نمود نیمه ی حج راه خود را کج نمود گفت حج ما به جایی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 17:48
در حریمت آمدم بهر گدایی ای عجب از همان دم تا کنون احساس شاهی می کنم داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 09:59
درخواب دیده ام که به جانم جلا زدی مُهرِ غلامیِ شه کرب و بلا زدی رنگ سیاه دل ز نگاهت جلا گرفت گویا که رنگِ سنگِ دلم راطلا زدی دیدم به یک اشاره دلم با تو محرم است درسینه شعله های غم ودرد و ماتم است گفتم که محتشم تو بخوان نوحه ای که گفت باز این چه شورش است که درخلق عالم است آهم به آسمان وغمم بی کرانه شد آتش به جان نشسته...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اردیبهشت 1394 09:28
یااباعبداله همه جا گشته ام از باب تفرج اما هیچ جا نیست به زیبایی ایوان طلات
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 22:06
بسترم از اشک دیده تر میشه شب هجرون دلم سحر میشه عمر من پس از تو رنج و ماتمه هر چی از غمت بگم بازم کمه ابر چشمام وقتی بارون میباره آسمون خجل میشه کم میاره دستمو بگیر تا اون بالا بریم سرگذشتِمونو به بابا بگیم تو بگو از اومدن به کربلا من میگم درد و غمِ شامل بلا تو بگو ز چشم خیس خواهرت من میگم از عطش برادرت من میگم ستاره...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 20:27
شاهکار غزلم از تو پدیدار شده دلِ خفتیده ام از نام تو بیدار شده هوسِ هر چه خطا از سرِ من میگذرد بینِ من با عملش یادِ تو دیوار شده خوب دانستم از اول که من و نامِ بدم از برای دل تو باعث آزار شده (فاش میگویم واز گفته ی خود دلشادم) هر که بَرْ دارِ تو شد یک شبه سردار شده آنکه شد معتکف کوی تو ای قبله ی عشق از دَمَت نزد خدا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 18:17
این لباس نوکری تنها نه فخر من حسین نزد حق بالاترین عنوان برای انبیاست داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 18:15
بس که گفتم روز وشب زهرا علی زینب حسین مستعار اسم من شد نوکر آل علی داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اردیبهشت 1394 21:30
ای آنکه خاک را تو ز خون کیمیا کنی ما را کشیده ای به جنون کیمیا کنی؟ لطفی کن و بساط کرم را خلاصه کن ترسم وجود کوفی دون کیمیا کنی داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 16:37
میخانه شده خانه ام انگار... که مخمور تا پای نهد.. مست زند عربده.... یاهو داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 14:18
علی جان... در سرایت هر اولوالعزمی شود قنبر ولی قنبرت باشد مدرس در کلاس انبیا داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 13:58
علی ای همای رحمت توکه آیت خدایی کند این قلم به دستم ز دم تو دلربایی زدم این قلم به صفحه ز دلم به وصف نامت که کند صفای نامت ز دلم گره گشایی همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا توبخوان که آیم آندم سرِ کوی تو گدایی دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین که اگرجزاین نمایی ز خدای خود جدایی به جز از تو در دو عالم چه کسی ز بهرِ یارش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 10:55
علی جان... در سرایت هر اولوالعزمی شود قنبر ولی قنبرت باشد مدرس در کلاس انبیا داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اردیبهشت 1394 12:11
صدای پای ملایک به دور بستر توست وَ رنگ باغ جنان در نمای پیکر توست دعایِ صحتِ حنجر نمودمت... آخر زبان گرفتنِ تو علی آرزویِ مادر توست داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 08:28
درازدحام بی کسی دل را به او مأنوس کن چشمان خود دریا کن و راهی به اقیانوس کن از هر چه قید و بندْ باشد در سرت آزاد شو آنگه تمام سینه را در عشق او محبوس کن دست از تعلق بر کش و از هر تجسس دور شو فکر وخیال خویش را در عشق او جاسوس کن خاک حریم یار شو ای وای من بیدار شو سلطان گدا خواهد ز جا برخیز خود را لوس کن مشهور شو مغرور...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 12:13
مریضِ عشقم و باشد تبم غمِ توحسین خدا نکرده نبینم مرا شفا دادی داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:46
دنیای معانیِ نکو فاطمه است ازجنسِ زمین فرشته خو فاطمه است ما هیچ نداریم زِ خود در محشر آنکس که به ماست آبرو فاطمه است داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:45
سینه ام همچون حرم چشمان تارم قتلگاه ازحرم تاقتلگه قلبم صدا میزد حسین داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:43
ای برادر جان مادر ماجرای کوچه چیست گفت ای دلبند من چیزی نگویم بهتراست داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:41
چشمم زِ غمِ مادرمان جیحون است شادی زِ دلِ فاطمیون بیرون است وقتی که سر آغاز به سالی ست غمش آن سال به دیده های تَر میمون است داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:39
سال نو میرسد و چشمهءچشمم نمناک به چه کار آیدم این باغِ گل وشاخهءتاک گفت چون فصل بهاراست به کوشش خوش باش بی وجود تو نروید گلی ازخاک چه باک داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:38
روضه واشک و دَم از توبهترین حالِ من است چشمِ گریان آه و ناله شورِ احوالِ من است باچنین حال و هوا کردم دعا بهرِ فرج چون بهارم این چنین شد بهترین سالِ من است داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:36
محتاجِ دعایِ سحرم با که بگویم داغی زده بر دل شررم با که بگویم ماندم وسطِ جادهء بین الحرمین و سَر دَرگمِ شمس وقمرم باکه بگویم داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:34
تاگذارم به درِخانهءارباب افتاد باز در گوشهء چشمم گهری ناب افتاد این چه سرّیست خدایا که دلم شورگرفت چشم شد خیره به گنبد دهنم آب افتاد داریوش جعفری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 09:32
دلم درحسرتی مانده در این ایام ظلمانی و اما سخت دلتنگم خودت این را که میدانی به زیرِ منَّتَت بودم وَ هستم هم که خواهم بود به لطفی فارغم فرما از این حالاتِ حیرانی پریشان طره نه یارا پریشان حال ومجنونم قراری بر دلم آور در این حالِ پریشانی به لطف اشک و روضه دیگراکنون شهرهء شهرم دوچندان کن غم و دردم به یک لبخندِ پنهانی دلم...