شرار عشقت آتش زد فضای کوه و صحرا را
به جوش آورد این آتش تن امواج دریا را
نه کوه و آب و صحراها ، به دام خویش افکندی
ز هشیاران عالم دستها را جمله دلها را
به روی شانهء من داده ای ز آغاز دست خویش
به این باور نخواهم خورد حرص نان فردا را
تو پنهان میکنی جرمم به راه آبروداری
خطا بخشی و مغرورم ثواب آشکارا را
ز بس مغرور گردیدم عبادات عیانی را
ز بد حالی گُزیدم خلوت شکر فرادا را
کدامین حسن را دیدی؟ که بر ما مهر می ورزی
ندیدم کس کند با دیگری اینگونه سودا را
مهارم را مده از کف که بی دست مدد از تو
توان بنده بودن نیست موسی و مسیحا را
تو یوسف را مدد کردی که از دامان عصیان رفت
وگرنه عیش طالب بود دامان زلیخا را
دلی خواهم که با قربت ، انیس آسمان گردد
تو را گیرد میان و وا نَهَد شیرین و لیلا را
#داریوش_جعفری
غمت باشد اگر چون درد بی درمان خریدارم
تو را با لذت آوارگی در زیر این باران خریدارم
بیا ای صبح آرامش که محتاج توام ، در دل..
اگر برپا کنی آشوب و صد طوفان خریدارم
تو آن سرِّ خفیِّ آرزو هستی و میدانی
شدی در سینه ام پیدا و در پنهان خریدارم
چه فرقی میکند؟ در سر نمد یا تاج داری تو
به هر حالت تو را با نیت سلطان خریدارم
نیازم اَخم و مهر و قهر و ناز توست جان من
به سنگم گر نشانی بر سر این خوان خریدارم
از آن خرمن که ارزان می سپردی دست باد ، امشب
اگر یک تار مو دستم رسد ، با جان خریدارم
#داریوش_جعفری
سوی خاک کوفه بر امر تو ای یار آمدم
دل کنار تو نهادم بی تو دلدار آمدم
بار سنگینی به روی شانه ام بگذاشتی
بار سنگینی کِشَم اما سبکبار آمدم
دل گرو دارم به عشقت ای عزیز فاطمه
در فراقت سوی کوفه با دلی زار آمدم
پیش از اینم کوفه را بد عهد میدیدم ولی
بس که بد عهدی کشیدم سر به دیوار آمدم
نامه دادم تا بیایی کوفه را روشن کنی
بی تو ای قرص قمر بر شب گرفتار آمدم
در قیام عشق با دستان بسته رفته ام
رو به خاک سجده ام با لعل خونبار آمدم
ای عزیز فاطمه دستم به دامانت نیا
تا نبینی زیر سنگ کوفیان خار آمدم
آرزو کردم بیایم مانع راهت شوم
چون نشد سوی تو آیم بر سر دار آمدم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
جان من گشتی که من مبهوت جانانت شدم
سوختم در آتش عشقت پریشانت شدم
قبله گاه عشق بودی و پس از توحید ، من
اَشهَدَم را زیر لب گفتم مسلمانت شدم
کعبهء سیّار من در حلقهء طوف توام
بستم احرام جنون و مست پیمانت شدم
بی مدد از عشق باید خانه میماندم ، ولی
دست عشق آمد میان تابع به فرمانت شدم
کاش بودی تا ببینی سنگباران تنم
سنگباران جای زینب جای طفلانت شدم
از سر و چشم و لبم چون چشمه خون جاری شده
گر چه یک لشگر شدم ، سیل خروشانت شدم
بس که شیرین بود مردن در منای عاشقی
پیش تر از عید قربان من به قربانت شدم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
دردم نمیخوانی و درمان هم ندانی
بر قلب رنجورم چنان بار گرانی
در روح بی آرامش من خانه کردی
آرامش روح و روان ناکسانی
خندیدی و با خنده ات دل شادمان شد
با گریه ام یک عمر کردی شادمانی
انگور شیرینی شدم بر خاک پاکت
حلوا شدی اما به کام دیگرانی
بگذر ز من آه ای نفس ای درد پنهان
ای زندگی ، ای مرگباران نهانی
هر چند جز تلخی ندارد قصهء مرگ
شیرین ترین مردن بود این زندگانی
آه ای خدا آغوش واکن تا بیایم
دارم هوای تو ، هوای میهمانی
#داریوش_جعفری
دم به دم عرش و زمین و آسمان را دم علیست
بازدم هم ذکر لبهای بنی آدم علیست
عارفان زانو به خاک مکتب حیدر شدند
عالمان را گَر بِگَردی عالم اعلم علیست
بهر میلادش خدا دیوار بیتش را شکافت
تا بگوید پاکتر از زادهء مریم علیست
از ولادت تا شهادت کرد ثابت بر همه
مُحرم بیت خدا و با خدا مَحرم علیست
ادعا دارم که مولایم نظیرش نیست چون
با خدا با مصطفی با فاطمه همدم علیست
در شب معراج شد صوت لسان کردگار
تا عیان گردد امین ربُناَ الاعظم علیست
از مقاماتش چه گویم آیه های مصحف و
کعبه و رکن و مقام و مروه و زمزم علیست
بر جهاز اشتران دیدند در روز غدیر
آنکه میخواندش وصی پیغمبر اکرم علیست
قاصد از عرش الهی این حدیث آورده است
علت ایجاد شخص حضرت خاتم علیست
معنی حبل الهی را چنین شاهد نوشت
پایهء توحید حق را رشتهء محکم علیست
#داریوش_جعفری
ای دست غم درون نمیدانی چیست
ای دیده تو قلب خون نمیدانی چیست
ای سنگ مزن به شیشه از راه جنون
عاشق نشوی جنون نمیدانی چیست
#داریوش_ جعفری
تمساح صفت دو چشم گریان داریم
اذکار خدایِ حیِّ رحمان داریم
یک تُنگ بلا ، محاسنی پر ز فریب
در پیشهء ظلم بر ضعیفان داریم
همواره چو موجِ مکر و باران ریا
بر دامن و دوش خلق جریان داریم
زالو صفتانیم که قدّیس نما
از خون نجیب زادگان جان داریم
هر چند زبانمان حسینی است ولی
با شمر و اَبا یزید پیمان داریم
یک دست به تسبیح خدا مشغول و
یک دست به سفرهء فقیران داریم
ما تشنهء خونیم و منافق ، اما
خوب است که جلوهء مسلمان داریم
هر چند که معتقد به غصبیم ولی
بر حقّ علی و آل اذعان داریم
#داریوش_جعفری
آنانکه بحر را به نظر در سبو کنند
باید تو را به دیده تر جستجو کنند
خوبان تمام خادم درگاه حُسنِتان
شاهان ز جودتان طلب آبرو کنند
نامردمان اگر چه به دل زخم میزنند
گفتم اگر شبیه تو دارند رو کنند
میبینم آن دمی که همین راکبان زر
اشک روان و حال مرا آرزو کنند
من زنده ام به حبّ شما ای خدای حسن
گر خلق منکر است بگو روبرو کنند
آمد هلال ماه غمت واجب است این
شرح غمت سپاه ملک مو به مو کنند
پیراهنی که در غم تو پاره کرده ام
دادم برای روضهء دیگر رفو کنند
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
برای لحظهء تنهاییِ تو یاور آوردم
دلاور مردی از نسل علی و کوثر آوردم
کنون که شد مهیا مادران را هدیه آوردن
به درگاه سلیمان هدیه ای چون اصغر آوردم
زبانش نیست گویا پاسخ هل من معین گوید
ولی از گریه هایش معنی این را در آوردم
اگر با مشک عباست نیامد آب بر خیمه
برای لعل عطشانت ببین چشم تر آوردم
شده خشک از عطش اینجا اگر باغ گل زهرا
اقاقی یاسمن لاله به رنگ احمر آوردم
شنیدم حرمله تیری سه پر وقف گلو کرده
ببین از بِضعَهُ مِنی برایت حنجر آوردم
ز دستت میبَرَند اینجا رکاب و خاتم و انگشت
مخور غم کز برای سینهء تو گوهر آوردم
تو را خون خدا خواندَند و با خون علی اصغر
ز تفسیر چنین نام بلندی سر در آوردم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
گر اسیر خصم و در ویرانه ای سر میکنم
شام را ویران به راه و رسم حیدر میکنم
نسل من از نسل حیدر وامدارِ کوثر است
پس تاسی در فروع دین به مادر میکنم
این چه اعجاز است یارب گوشهء ویرانه ام
رویت خورشید در پیمانهء زر میکنم
مرغ عشق آل طاهایم که در فصل خزان
گریه بر باغ گلم همراه یک سر میکنم
ای سرِ از تن جدا خوش آمدی آرام باش
دامن خود را برایت مثل بستر میکنم
اقتدار عمه را هر وقت میبینم پدر
عزّتم را بیشتر از پیش باور میکنم
عفو کن با دست اگر گرد از رخت برداشتم
خاطرت زین زخمها شاید مکدّر میکنم
لعل خونبارت اگر از مهر زهرا منع شد
من خودم با اشک لبهای تو را تر میکنم
خاطرت آسوده بابا با همین جسم نحیف
حفظ راه مادرت با حفظ معجر میکنم
جان گرفتیم از نوای حسین
نفس ماست در هوای حسین
هر چه دادند پیر و کوچک را
همه دادند از عزای حسین
هر چه داریم را بدهکاریم
زیر دینیم بر لوای حسین
اهل آبادی حسین هستیم
همه آبادِ کربلای حسین
مکتب ما ز روز عاشوراست
مذهب ماست ماجرای حسین
هر شب جمعه اشک میریزیم
یاد غربت غم و عزای حسین
مادری نوحه می کند ما جان
میکنیم از وفا فدای حسین
دل ما دربدر به صحراهاست
دربدر پشت نیزه های حسین
نیزه های مقابل زینب
راس ساقی و بچه های حسین
تا قیامت به گریه میخوانیم
روضه از خاتم و ردای حسین
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
کربلا ، روضهء گودال امانش را برد
کوفه و سنگ جفا تاب و توانش را برد
گر چه یک عمر فقط اشک بر این غم میریخت
روضهء شام بلا بود که جانش را برد
#داریوش_جعفری
ای که بر خاک ستم خفته و از ما دوری
چه کنم با غم تو با غم این مهجوری
وسط خیمه به پا آتش نمرود شده
دخترت ساکن یک خیمه پر از دود شده
دامن دخترکانت همه آتش دارد
شعله و سنگ ز هر سو به سرم میبارد
تو حسینی ته گودال بلا جای تو نیست
بین این خنجر و خون منزل و ماوای تو نیست
زینبت با تو و انبوهیِ خنجر چه کند
با تنِ زخمی و این پیکر بی سر چه کند
من کجا سنگ کجا شعلهء سوزان به کجا
تو کجا شمر کجا پیکر عریان به کجا
پای عریان به سر خار دویدن دیدم
گرگها را وسط سینه دریدن دیدم
همهء دشت شده هلهلهء قوم عدو
راستی پیرهن و خاتم و انگشت تو کو
خنده و هلهلهء قوم ستمگر بس نیست
یا بنیَّ ز لب حضرت مادر بس نیست
خیز از جا ز لب تشنه به فریاد بیا
کمرم خم شده برخیز به امداد بیا
گر چه ارثیه ز بابا و ز مادر دارم
نتوانم بدنت را ز زمین بردارم
همه رفتند کسی دور و برم نیست حسین
این حرم بی تو دگر مثل حرم نیست حسین
دیده واکن که دگر همنفسی نیست که نیست
بین گودال به جز شمر کسی نیست که نیست
نفسم تنگ شده خیز مرا احیا کن
خیمه ای باز علم کن حرمی بر پا کن
تو فقط باش که آسوده و راحت باشم
میدهم قول خودم کل سپاهت باشم
گر چه تنها شدم و زارم و سرگردانم
من علمدار تو و نهضت تو میمانم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
سخت بود همسفر نیزهء اعدا شدنم
سخت تر بهر سفر بی تو مهیّا شدنم
پشت دروازهء ساعات به من سخت گذشت
حائل سنگ جفا بر سر سقا شدنم
وسط هلهله ها خنده به حالم کردند
خنده بر گریه و همصحبت سرها شدنم
شامیان چون ز علی عقدهء دیرین دارند
سنگ شد سهم من از دختر مولا شدنم
ای سر نیزه نشین حال مرا میبینی؟
شده اعجاز ، از این خاک ستم پا شدنم
کاش بودی که ببینی چقَدَر مردم شام
خنده کردند به برخاستن و تا شدنم
هر چه دیدم بفدای سرت اما ، تو بگو
چه کنم با غم انگشت نماها شدنم
سِتر ناموس نبی بودم و دیدند همه
با حرامی وسط بزم خطاها شدنم
اینهمه درد به جان من اگر سخت گذشت
سخت تر بود فراق تو و تنها شدنم
به خداوند قسم با همه سختی و بلا
مفتخر بر توام و دختر زهرا شدنم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
بس که یک عمر شدم مایه آزار خودم
شده ام زار و نزار از دل بیمار خودم
من بلای دل و هم غرق بلای دل خویش
من گرفتار دل و اوست گرفتار خودم
چند سالیست که خفته است تن نازک من
بی هوا زیر گل و هجمه ی آوار خودم
همدلی نیست کسی نیست که در خلوت خویش
رو به آیینه شدم لیلی رخسار خودم
همه پیمانه و پیمان شکنانند به شهر
که اینچنین تکیه زدم بر پی دیوار خودم
خنکایی نبرد در دل و جان وسعت بحر
زانکه من سوختم از شعله ی کردار خودم
تب طوفانی سردی که به جان شعله زده ست
میرسد از شرر فکرت و گفتار خودم
هر که را مینگرم بی دل و دین مانده که من
شده ام دلبر و دلداده و دلدار خودم
گفت شاهد که ببر لذت یک عیش مدام
می روم تا ببرم لذت دیدار خودم
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
با طنین هاشمی کاری چو حیدر کرده ام
یک تنه در شام فتحی مثل خیبر کرده ام
گر چهل منزل اسیر خصم بودم یا حسین
حفظ شان مادرم با حفظ معجر کرده ام
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
ابری بدون اذن تو باران نمیشود
شمعی بدون نور تو تابان نمیشود
ای مهر تو دلیل همه امتیازها
بی تو بشر که لایق غفران نمیشود
بی حب تو عصای نبی غیرِ چوب نیست
حتی که نار بی تو گلستان نمیشود
ای تربتت شفای همه دردهای خلق
دردی بدون مهر تو درمان نمیشود
چشمی که تر شود به عزایت ، به روز حشر
دارم یقین که ابری و گریان نمیشود
ما داغدار پیرهن پارهء توایم
داغت به هیچ پرده که پنهان نمیشود
ای ماتم عظیم جهان ، تا فدای جان
درد و غم محبِّ تو درمان نمیشود
برگ برات شاه خراسان تویی حسین
بی اذن تو زیارت جانان ، نمیشود
این آخرین شب است که مهمان جنتیم
امشب بدون ذکر رضا جان نمیشود
#داریوش_جعفری
دلم را کرده ای امشب روان سوی خراسانت
دخیلم بسته ای با شال غم در کنج ایوانت
تو آن کردی به جان ما که ابراهیم با آتش
کویر خشک با مهر و تولا شد گلستانت
مس دل را طلا کردی به قدر طرفه العینی
بنازم قدرت جادوی بی تمثال چشمانت
تمام انبیا خدمتگزاران سرِ کویت
گروهی در رواق و عده ای هم نیز دربانت
ملائک صف به صف در نوبت فرًاشی صحنت
چه صحنی کاش میگفتم که خورشید درخشانت
چه داری در حریمت ای مسیح عترت زهرا
مسیحی ها شدند اینجا ز اعجازت مسلمانت
گناه خلق میپوشد قنوت دستهایت ؟ نه
غلط گفتم ، قنوت زائران یاران محبانت
تمام هستی ام را میدهم همواره در راهی
که پایانش شوم یکشب به کنج صحن ، مهمانت
به پابوسی کس عادت ندارم جز خودت ، سلطان
به سودایی که نامم حک شود بین غلامانت
الا ای ضامن آهوی صحرا گوشهء چشمی
جهان تشنه است بر خیر کثیر طعم احسانت
میان ذره ذره عالم هستی اثر داری
تمام خلقِ عالم تحت هر عنوان ثناخوانت
ندارم وحشت از روزی که وانفساست عنوانش
به یمن دیده ای کز روز آغاز است گریانت
به کام تشنهء شاه شهیدان گریه ها کردم
که در پایین سقاخانه ات گردم به قربانت
تو را کشتند با زهری به شکل دانهء انگور
همانهایی که روزی خورده اند از تاکِ دستانت
نه تنها جان تو از آتش این زهر میسوزد
خدا را ، سوخت جان فاطمه از آه سوزانت
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
هر چند کلام وحی را میخوانیم
هر چند اصول شرع را میدانیم
گفتیم به خلق آیه ها را ، اما
خود ، جیره خوران مکتب شیطانیم
#داریوش_جعفری
هر چند وفا به دین و قرآن داریم
هر چند که نان و جان از اینان داریم
گهگاه اگر نتیجهء کار بد است
باید بپذیریم که نقصان داریم
#داریوش_جعفری
زاهد همه ظاهر است حزن و طربش
دریای فریب است یقین و ادبش
فتوای حرامِ باده میداد ، ولی
میریخت شراب سرخ از کنج لبش
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
عاشق همه معشوقه و از خویش تهی ست
از شیوهء مردم کج اندیش تهی ست
گر زهر شود تمام عضو بدنش
ولله قسم زبانش از نیش تهی ست
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
پشت حصار این دل شیدا کمین داری
من قله ی تردید و تو دشت یقین داری
میخواستم احیاگر قلب تو باشم لیک
دیدم خودت دست شفا در آستین داری
من داغ بر دل دارم از عشقِ تو،اما تو
داغی شبیه داغِ من رویِ جبین داری
راهی برای کس میان قلب سنگت نیست
گویا به دور سینه ات دیوار چین داری
بشکن حصار سینه را دیوار بیهوده ست
وقتی درون سینه قلبی آهنین داری
با من مدارا کن مسلمان توام،تا کی؟
شعر جفا،آهنگ جور،آوای کین داری
این شیوه ی عاشق کشی غیر از تو در کس نیست
زین جام ننگین جان من صدها نگین داری
من مومنِ احکامِ تو هستم چرا؟ای عشق
سنگ بنایِ کینه را با مومنین داری
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
من کویری تشنه ام این قرص نان بی فایده است
آب نایاب است میدانم فغان بی فایده است
تیرها رفته است از وقتی که آرش رفته است
تیردان خالی ست حمل این کمان بی فایده است
حق شناسان مرده اند و نیک بینان رفته اند
بیشه خالی شد خرام آهوان بی فایده است
خنده را باید که خرج یار سازی روز وصل
رفت سوی دیگران اشک روان بی فایده است
هر طرف بینم نشان از یار شیرین کار و حیف
بیشتر هر چند می یابم نشان ، بی فایده است
سوختم خاکسترم بر باد رفت و پر کشید
دیر شد ای دوستان آتشنشان بی فایده است
آنچنان سردم ز مهر ماه خود کز بهر جان
روشنای روز و مهرِ مهربان بی فایده است
سوت و کورم ساکن یک انزوای تلخ تلخ
مطرب و ساز و شراب و داستان بی فایده است
بس که بارانی ندیدم در زمین کردم یقین
لاف های غرّش این آسمان بی فایده است
یک ملک بالا سرم آواز میخواند ، بیا
میروم دیگر طبیب ای دوستان بی فایده است
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
در پی اش هر کوچه را با چشم دل سر میزنم
خانه ها را یک به یک با چشم تر در میزنم
جای جای شهر را یاد گل پیراهنش
یادگاری شاخه ای یاس معطر میزنم
گاه در میخانه ساکن میشوم تا جویمش
گاه تکیه بر مقام پاک منبر میزنم
بس که خون دل به دامن ریختم در پای او
با دو چشمم طعنه بر دریای احمر میزنم
کوک کردم ساز دل بر وصل و در اینروزها
ساز رفتن را به آهنگی قویتر میزنم
آسمان با بغض من همراه شد ابری شده
همقدم با قطره ها آرام پرپر میزنم
لافهای غرّش این آسمان بی فایده ست
مثل لافی کز برای ترک دلبر میزنم
#داریوش_جعفری
جوهر خرمهره گهگاهی ز گوهر بهتر است
خیر اگر رنج و عذاب آورد پس شر بهتر است
چون صدای خلق را کس نیست تا قاضی بَرَد
خلق کور و قاصدِ الکن قاضی کر بهتر است
افتخار این جماعت بر پسر زاییدن است
گر نباشد مرد ، باشد کسوتش نر بهتر است
نسل ما گر اینچنین باشد ندارم هیچ عار
مینویسم نسل ما بی پشت و ابتر بهتر است
زر میان کوله داریم و شکم خالی ز نان
کوله با یک قرص نان گردد برابر بهتر است
بار مردم بر زمین و لشگر آهو به صف
جای آهو گر دهد حاکم دو تا خر بهتر است
دست بردار از سرِ ایمان این قوم نجیب
با عمل باشد اگر ، ایمانِ کمتر بهتر است
این اگر آداب ایمان است ای شیخ فریب
میخورم سوگند شیطان از تو کافر بهتر است
#داریوش_جعفری
در این تاریکی مطلق جهان فانوس میخواهد
در این زشتی پر و بالی چنان طاووس میخواهد
تب و درد بشر بالا گرفته حال ما دیگر
طبیبی برتر از بقراط و جالینوس میخواهد
همه در حال طغیانند رود و برکه و دریا
جهان یک ناخدا در وسع اقیانوس میخواهد
در این آتش که میسوزیم با آواز خوش ، بی شک
بقای مادر گیتی تن ققنوس میخواهد
صدای عشق دیگر نیست در نای نی هستی
فضای سینهء آدم دلی محسوس میخواهد
دو صد راه نرفته ماند و ما ماندیم در بیراه
خدایا سینه ها خضر رهی ملموس میخواهد
نه سازی مینوازد ریشه را نه شعر جانسوزی
زمین صوت نجیبی با زمان مانوس میخواهد
همه غرق طلا ماندیم و در افسوس دیروزیم
دل ما سکه و حالی ز دقیانوس میخواهد
#داریوش_جعفری
telegram.me/saruosh_jafari