نزنم دم ز کسی جز دم سلطان نجف
نکشم پای دل از سفرهء احسان نجف
روز آغاز ، خدا نقش زده بر دل ما
جان تو جان جهان بسته به جانان نجف
لذتی در دو جهان هم قدِ بینایی نیست
گر که بینی به جهان شوکت ایوان نجف
نشود فاش کسی آنچه میان من و اوست
پای جان است میان ، بر سر پیمان نجف
رفع حاجات محال از منِ آلوده بخواه
از منِ مست و خرابِ سگ دربان نجف
یوسف و نوح و مسیحا و کلیم و دگران
همه جاروکشِ ایوانِ سلیمان نجف
کاش روزی که شوم خاک گل کوزه گران
بِبَرَد باد مرا سوی گلستان نجف
"نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده
نام ما را بنویسید به ایوان نجف"
#داریوش_جعفری
بیت داخل گیومه با جابجایی دو مصرع از جناب استاد
#محمد_سهرابی
از ازل در سر من میل تماشای تو بود
داشتم هر چه به دل جمله تمنای تو بود
آنچه در وقت نمازم کمرم را خم کرد
سجده بر حق به سرِ تربت اعلای تو
سرِ بازار جنون رفتم و دیدم با چشم
عقل مجنون تو ، آشفته و شیدای تو بود
عزت هر دو جهان بسته به اشک است حسین
نم اشکی که روان جانب دریای تو بود
این چه سری است ازل تا به ابد محتاجیم
احتیاج همه بر مهر و تولای تو بود
تا ابد نوکر تو ، نوکر تو خواهد ماند
تاج شاهی من از خاک کف پای تو بود
شجری دیده ام از سلسلهء نوکری ام
ریشهء آن شجرم در گل بابای تو بود
مادرت گفت بنی به دلم صور دمید
محشر سینهء من خشکی لبهای تو بود
#داریوش_جعفری
از زمین تا آسمان دیدم تو را نقاش را
یک زمین تا آسمان فرق تو با نقاش را
هر طرف نقشی نمایان بود از اعجاز و حسن
هر طرف دیدم به جا نقش و رها نقاش را
تیغ برّانی میان دیده و دل خانه کرد
دیده میخواهد جدا ، دل هم جدا نقاش را
چشم بستم از تمام نقشهای پیش رو
دل سپردم هر کجا دیدم به جا نقاش را
کفر می ورزند اینجا می پرستند از وفا
نقش ها نقاش را نقاش ها نقاش را
دست بردار از دلم ای کافر نقشینه پوش
نیست عنوانی به جز نام خدا نقاش را
سینه یک بوم است و یک رنگ است ای دل گوش کن
کی توان جا داد در آنجا دو تا نقاش را
این تو و این کرسیِ اهل قضا انصاف ده
برگزینم زین میان مهر تو یا نقاش را
داریوش جعفری
دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر
که زانو در بغل دارد ، به بالای سرت حیدر
دو دستم بسته بود و ، دیده ام میدید نامردان
گل یاس مرا کردند ، نیلی همچو نیلوفر
یل خیبر شکن بودم ، شکستی قامت من را
دلم دریایی از غم شد ، دو چشمم چشمهء کوثر
به روی بسترت بانو ، گلاب سرخ میریزی
ببین از ابر چشمانم ، بریزد دانهء احمر
سری بردار از بستر ، ببین هر گوشه یک طفلی
ز دیده اشک میبارد ، به زخم سینهء مادر
سری بردار زهرا جان ، ببین آشفته حالی را
حسن از کوچه نالان است ، زینب مات میخ در
ز اشک و آه خود بسته ، حسین احرام در خانه
گهی گرد تو میگردد ، گهی بوسد ز پا تا سر
صفای خانه را بردی ، از این آه جگر سوزت
سری بردار و برپا کن ، به خانه رونقی دیگر
اجل دور تو میگردد ، ولی جان از علی گیرد
علی را گر که میخواهی ، سری بردار بستر
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
از آن زمان که چهرهء مادر عوض شده
سه ماه میشود که برادر عوض شده
آتش به درب خانهء ما رفت و دیده ام
دید این که هیبت یل خیبر عوض شده
هر گوشه ای به خانه نواهای ناله است
شور و صفای خانهء حیدر عوض شده
خون میچکد ز سینهء مادر خدا خدا
انگار جای چشمهء کوثر عوض شده
یک شب که آمدم به پرستاری اش ، به چشم
دیدم که رنگ مادر و بستر عوض شده
ظلم و ستم به کوچه بنا شد و بعد از آن
اینجا تمام حالت پیکر عوض شده
مادر بیا ببین که به گودال قتلگاه
جای سری که از دم خنجر عوض شده
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
بعد از نبی چون شیوه و باور عوض شد
جای خسان با صاحب منبر عوض شد
وقتی که جهل خلق جاری بود در شهر
قدر جهال و جان پیغمبر عوض شد
خرمهره ها گشتند بر مرکب نگین و
معیارِ قدر و قیمت گوهر عوض شد
در بین کوچه پیش چشمان حسن بود
از ضرب سیلی چهرهء کوثر عوض شد
در بود و آتش بود و حیدر دست بسته
با ضربهء پا حالت مادر عوض شد
زهرا به روی بسترش خونابه میریخت
حال و هوای خانه هم دیگر عوض شد
آه و فغان و ناله بود و اشک و زاری
حتی توان از پیکر حیدر عوض شد
پیوسته ظلم از کوچه شد تا بین گودال
پیکر به روی خاک و جای سر عوض شد
بالای گودالی بنیّ گفت و میدید
جای لبش با تیغهء خنجر عوض شد
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
ای روضه خوان تو روضه نخوان حال آه نیست
ماه جمال فاطمه همرنگ ماه نیست
امشب کنار مرقد شه بستری گذار
آخر که حال مادرمان رو به راه نیست
#داریوش_جعفری
تو را من دوست میدارم نمیدانی و میدانم
نمیدانی که با دل در دلت ناخوانده مهمانم
عجب رویای رنگینی میان سینه پروردم
که پیش پای تو کردم فدا پا و سر و جانم
به راه یک پری دادم تمام عمر شیرین را
فداییِ پریزادی به شکل و فرم انسانم
به هر ترفند بگشودم دهانت را به یک آری
در آن حالی که میخواندی مرا همزادِ شیطانم
نشستم بین چشمانت که وقتی خواب میبینی
نگهبانت شَوَم از فتنهء شومِ حریفانم
میان لمس دستانت پر از آرامشم ، اما
خیال هجر میسازد پریشانم پریشانم
اگر نازل شود آیات کفرم ، فاش میگویم
که در این کفر شور انگیز حق تا صبح میمانم
داریوش جعفری
در جنان بر فاطمه چون چشم پیغمبر گریست
آسمان هم تیره شد از بس که بر کوثر گریست
نیمه شب همراه نخل کهنه ای با سوز دل
شکوه از مسمار کرد و فاتح خیبر گریست
دید در دستان زهرا قدرت یک شانه نیست
شانهء خود را عصایش کرد و چون مادر گریست
روی نیلی زخم پهلو درد بازو چشم تار
فاطمه با دردها بر غربت حیدر گریست
ماذنه فریاد شد حی علی خیر العمل
در نماز خویش بر آن مردم کافر گریست
این نماز بی قیامش خانه را غمخانه کرد
هم حسین و هم حسن هم زینب مضطر گریست
وای مادر مادرِ طفلان چنان جانسوز بود
عرش را لرزاند و بر حال دل کوثر گریست
مادرِ این روضه ها تنها نه چشم عاشقان
آمدی دیدی که زیر تیغ هم حنجر گریست
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
بدهکارم به آن بانو که حسن از آسمان دارد
فضائل های انسانی به قدر کهکشان دارد
بدهکارم به آن بانو که خلقت تا به پایانش
به دل رشک از شکوه جایگاهش در جنان دارد
بدهکارم به آن بانو که حق در روز وانفسا
به پای حرمتش عفو و عطا تا بیکران دارد
بدهکارم به آن بانو که جان خویش را نذرِ
بقای دین و قرآن و امیر مومنان دارد
همان بانو که رویش در خسوف ابر سیلی ماند
ولی این ماه را از چشم حیدر هم نهان دارد
میان خانهء وحی الهی دخت پیغمبر
رخ نیلی تنی مجروح و اندامی کمان دارد
چرا این مادر آیینه و آب و عطش بر لب
دعا از مرهم عجل وفاتی در دهان دارد
بیا ای آخرین فرزند زهرا روضه خوانی کن
بخوان از مادرت ، ماهی که قبری بی نشان دارد
و در پایان بگو از زینت دامان آل الله
بگو زینب چرا در خیمهء سوزان مکان دارد
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
قلبم ، نگاه من ، نفسم از برای تو
چشمم تمام خاک شده زیر پای تو
دل برده ای به عشوه و جان میکنی طلب
جانی نمانده تا که نمایم فدای تو
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
کو محبت ، کو صداقت ، کو وفا ، عاشق کجاست
سیل غم سر را گرفت ای ناخدا قایق کجاست
راستی از سینه ها بار سفر را بست و رفت
راست پنداران کجا رفتند کو صادق ، کجاست
سجده ها سجاده ها بازاریابی میکنند
می پرستند از خطا مخلوق را ، خالق کجاست
سر ، سرای منطق و دل جای عشق است ای دریغ
کس به جای خود ندیدم , عشق کو منطق کجاست
بر که باید دل سپرد و تا کجا آسوده بود
کیست دل را نشکند یار امین , لایق کجاست
گوش تا گوش جهان فریاد و آه و گریه است
شانهء امنی برای گریه و هق هق کجاست
بایِ بسم الله تا نونِ وَالَضّالین وفاست
بیوفایی کشت ما را آیه های دِق کجاست
بر سرم جز آتش و آب و عذابِ جهل نیست
سیل غم سر را گرفت ای ناخدا قایق کجاست
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
مثل سربازی که پا از روی مین برداشته
عشق هم پای از سرِ خاک زمین برداشته
ما مسلمان اصول عشق بودیم ، از ازل
رنج باعث شد که دل دست از یقین برداشته
بس که نوش از این و آن داریم با نیش زبان
کام ، دست از شهد و شیر و انگبین برداشته
آینه رخساره را خوش مینماید ، ای عجب
آینه دل را نمی بیند که چین برداشته
اعتباری نیست بر این جامهء رنگین چرخ
کز تن این روزگاران آستین برداشته
این از آن و آن از این برداشت رزق عیش خود
چون رکاب خاک کز آدم نگین برداشته
مهر کار نیک و بد بنشست در ایوان دل
مهر درد است این چروکی که جبین برداشته
عشقبازان ، نیک پنداران ، رئوفان را اجل
دیر وقت است از زمین با آفرین برداشته
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
امشب بر آن سرم که زنم دم ز نامتان
مصحف گشوده ام که شوم هم کلامتان
ای کعبه مفتخر ز تجلای گامتان
پر شد سبوی جان خمارم ز جامتان
ای عرش و فرش گشته به تو مبتلا علی
آدم به نام نامی تو مبتلا شده
خضر نبی ز مهر تو صاحب بقا شده
دستی به نیل دادی و موسی رها شده
تو مرتضی شدی که نبی مصطفی شده
ای حامیِ جمیع همه انبیا علی
عرش و تمام لوح و قلم بیقرار تو
شمس و ستاره ها و قمر در مدار تو
تو مظهر خدایی و او در کنار تو
اسلام ناب زنده شد از ذوالفقار تو
اذن عروج شخص نبی بوده یا علی
پا بر حرم زدی و ز تو خانه خانه شد
آشفته زلف اهل نظر با تو شانه شد
مقصد تویی طواف حرم هم بهانه شد
نامت میان جان شده و جاودانه شد
ای رفته از زمین خدا تا خدا علی
در خانه آمدی که شوی هم کلام حق
ساقی شدی به خلق دهی می ز جام حق
از جنس آدمی و مرامت مرام حق
ای بر تو و تبار شریفت سلام حق
تو با خدای لم یزل و اوست با علی
خلقی ز خُلق تو به جنون از رهِ خرد
بعد از خدا تویی احد و حُسن تو سند
دست خدا شدی و خدا را شدی اسد
هر کس که خواست با خودِ رب آشنا شود
باید شود به مسلک تو آشنا علی
از ابتدای کار جهان با خدا تویی
دست مدد برای همه انبیا تویی
بر اقتدای خلق جهان مقتدا تویی
در کار بندگیِ خدا انتها تویی
حسنت فزونتر از همهء ماسوا علی
ساقی شدی که خلق شود از تو جرعه نوش
رزق یتیم و پیر جذامی کشی به دوش
ناطق تویی به محشر و عالم همه خموش
آقا شده ز سفرهء مهرت رطب فروش
خوانَد تو را زمین و زمان یک صدا علی
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
غزل چشم تو از هر غزلی نازتر است
دست من گر که تو باشی به غزل بازتر است
گفته بودند که عشق است و گهی گونهء تر
گونهء سرخ من از لحظه ی آغاز تر است
خونجگر میشود آن عاشق شوریده و مست
که به شعر و شرر و شور تو دمسازتر است
ز آشنایان کهن راز و خبر آمده است
با تو آن دیده که شد محرم و همراز تر است
نگرفتیم از این پند اگر درس...رسید
لحظه هایی که دل زخمه و هم ساز تر است
خون من پای تو باشد که ز تیرِ غم تو
دیده و دل شده در خون پرِ پرواز تر است
گر چه آباد توام...شاد توام...حضرت عشق
رنج تو از همه غم خانه براندازتر است
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
روشنای روز را از مهر جاویدان طلب
آب را از چشمه نه از چشمهء باران طلب
عشق باران است گاهی ، گاه دردی سینه سوز
حالتِ این حال , از مجنون سرگردان طلب
راه را عشق است , اما عشق چیز دیگریست
کعبه را بگذار و بگذر جلوهء جانان طلب
پیشهء مردان تمامی خیر باشد ، یاد دار
خیر را بر خویش و غیر ، از پای یک میزان طلب
رفع حاجاتی که ما داریم کار خلق نیست
خواهش دل را فقط از حضرت سلطان طلب
حاتم و حاتم نمایان کیسه هایی خالی اند
هر چه میخواهی فقط از دولت قرآن طلب
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
شور دارم در سرم از یمن روی دلبرم
ماه را باید ببینم یا که او را بنگرم
ماه خود حیرانِ روی ماه نیکو منظرم
اشبه الناس است این مولود با پیغمبرم
گر چه عبدی روسیاهم گر چه مرغی بی پرم
افتخارم این بود مست علیِ اکبرم
دارم از امشب به سر شور و شراری بیشتر
میخرم نازش ز ناز هر نگاری بیشتر
از قدومش آمده در دل قراری بیشتر
میدهد از او بهارم برگ و باری بیشتر
چون غلام حلقه در گوشِ کنار این دَرَم
افتخارم این بود مست علیِ اکبرم
مادرش لیلا و مجنون عالم و لیلاست این
مصطفی سیرت علی صولت خودِ مولاست این
اصل آقازادگی این است و خود آقاست این
ماه و خورشید است این آب است این دریاست این
تشنهء یک قطره از این جام دریاپرورم
افتخارم این بود مست علی اکبرم
قطره ای از مهر او برداشتم دریا شدم
بهر او مجنون و بهر عالمی لیلا شدم
گم شدم در خویش و در عشق علی پیدا شدم
شاکر نان حلال حضرت بابا شدم
منتی از کس ندارم جز به شیر مادرم
افتخارم این بود مست علی اکبرم
پیشتر از من به من لطف و عنایت داشته
حاتم از او مدرک بذل و کرامت داشته
او ولایت محوری را تا به غایت داشته
گر نمیشد کشته شاید هم ولایت داشته
تا خداییِ خداوندی بود در باورم
افتخارم این بود مست علی اکبرم
دل فدای خاندان حیدری جان نیز هم
دارم از این طایفه عزّت و ایمان نیز هم
گشتم از اینان محبِّ ربّ و قرآن نیز هم
هر چه هستم از علی هستم مسلمان نیز هم
من غلامی از غلامانِ غلام حیدرم
افتخارم این بود مست علی اکبرم
#داریوش_جعفری
از سفر آمد تمام حاصلم
آمد و شد حاصل من قاتلم
از سفر آمد پرستو غرق خون
پاره پیکر زخمی و تن لاله گون
در حمایت از تبار فاطمه
کرده جانش نثار فاطمه
آمدی بابا فدای پیکرت
سر زدی بر دختران مضطرت
ای مدافع از حریم فاطمه
ای شهید راه ماه علقمه
قلب زینب را تو خوش کردی پدر
جان بابا زینبت را هم ببر
داغ بر قلب رقیه کاشتی
بر دل زهرا غمت بگذاشتی
در غیابت ما رقیه مانده ایم
.شکوه را از سینه هامان رانده ایم
رفتنت شد افتخار دخترت
کن دعایم تا دهم جان در برت
سید احسانی و احسان کرده ای
جان سپردی ریشه در جان کرده ای
ای مسیر روشنت چون آفتاب
از فراقت جان ما در پیچ و تاب
شکر حق بابا نرفتی روی نی
خواهرت اینجا ندیده بزم می
شکر حق راس تو سرگردان نشد
دختر تو ساکن ویران نشد
با شما ای کاش هم پیمان شویم
هم مسیر سیدالعطشان شویم
تا نفس می آید و تا زنده ایم
ای شهیدان از شما شرمنده ایم
داریوش جعفری
نشسته ای به میانِ دل از شکاف دلم
نشسته ام به هوای تو در مصاف دلم
نشسته ای به میان دل و به شوق وصال
تمام قامت من رفته در طواف دلم
ز بس که از تو سرودم به پاکی ات سوگند
عبیر میچکد از حلقهء مطاف دلم
تمام سینه هوای تو را گرفته و عشق
نمیدهد به هواخواهی ات کفاف دلم
نهان ز هر چه نگاه است دلبری داری
دو چشم من شده جاری به اعتراف دلم
تویی که راز خدایی و سرِّ مستوری
حیا ز عشق تو دارم تویی عفاف دلم
ز غیر تو چه بجویم که از طلوع ازل
نشسته مهر تو اینجا به اعتکاف دلم
امیرِ هر چه امیری عزیز هر چه عزیز
تو برتری ز جهان و فزون ز لاف دلم
الا که نور هدایت ز دیده ات جاریست
بیا و راه نشان شو به انحراف دلم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
آبادیِ رنجم دلِ آباد ندارم
غمنامهء دردم ورقی شاد ندارم
تا قاف فلک بغض گلو شاخه کشیده
در سینه ولی قدرت فریاد ندارم
آزادترین مرغ غزلخوانم و جایی
جز بام و برِ خانهء صیاد ندارم
آن کهنه عروسم که در این حجلهء محزون
چشمی به طربخوانیِ داماد ندارم
هر دوره که دیدم همه در آذر و دی بود
ای عمر مگر گرمیِ خرداد ندارم
شیرین شعف حیِّ علی عشق ندا داد
عشق است ، ولی تیشهء فرهاد ندارم
ای شکوه برو بر سرِ لوح غم این شعر
بنویس که من طاقت فولاد ندارم
پایان غزل آخرِ غمنامهء من نیست
غم هست ولی قافیه ای یاد ندارم
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
رمضانی ست درونم که ز پا تا دلِ سر
کردم از هر چه به جز حضرت معشوق حذر
گر نیالوده ام این دست و دل و دیده به غیر
ترس دارم نرسم بر درِ معراج سحر
کیست کو گشته عیانش چو رود دم به فرود
به فرازی بکند بازدمش میل سفر
شیخ و زاهد همه رفتند سوی کعبه ولی
ما نشستیم به میخانه ی ارباب هنر
تا به دیدار جمال تو نشستم ای دوست
نبرم منتی از پرتوِ انوار قمر
(گفت شاهد) که بیا جانب مسجد گفتم
"من به میخانه ام امشب تو برو جای دگر"
#داریوش_جعفری
@daruosh_jafari
#مصرع_آخر_از_عماد_خراسانی
بستم از بی حاصلی با بیدلان پیمان به سهو
پای این پیمان نشستم تا ورای جان به سهو
تا کمر ماندم به گِل در این خطاکاری ، چرا؟
اینچنین دل را ندادم در گِلِ خوبان به سهو
خنده میکارم به کام این و آن هر آن به عمد
میروم در انزوای خویشتن گریان به سهو
ورشکسته مانده ام در گیرودارِ دادها
ای فلک یکبار هم دادِ مرا بستان به سهو
حاجیان در طوف و من ماتِ بتِ لاتِ فریب
بی منا کردم تمام خویش را قربان به سهو
اختیارم گر دهد این بار دست روزگار
میروم با سر میانِ چاه این کنعان به سهو
داده ام بر باد هستِ خود ، پشیمانم ، چرا
هستیِ خود را ندادم بر دل طوفان به سهو
میکنم تجدید پیمان خطا چون بی هوا
"ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻪﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻬﻮ"
#داریوش_جعفری
"مصرع آخر حضرت حافظ"
telegram.me/daruosh_jafari
آفتاب ای آفتاب ای آفتاب ای آفتاب
روشنی داری به عمق سینه هامان بی نقاب
مهر تو جاری به دشت سینه های خشک شد
مهر تو دریای رحمت بود از عهد سراب
باده ای،آبی،شرابی،بحر جان افزا تویی
دیگران در پیشگاه تو سرابند و حباب
ای خرابی ها همه آباد از اعجاز تو
بیشتر از این خرابم کن خرابم کن خراب
گر خدا خوانم تو را کفر است ، پس میخوانمت
بوتراب و بوالعجائب ، بوالحسن ، عالیجناب
گفت پیغمبر علی میزان حق و باطل است
پس علی حق است و معیار است در روز حساب
صوت حیدر بود در گوش سمیع مصطفی
آن زمانی که میان عرش حق شد کامیاب
پس علی آمد که حتی در میان عرش هم
جلوهء حیِّ توانا را کشد در احتجاب
راه بی حیدر رهی تاریک و بی جان است و سرد
مثل دنیایی که در عمرش ندیده آفتاب
گر چه خوش باشد به کام زاهد نیکو سرشت
وعدهء شیر و شکر نحر عسل جام شراب
از شراب و مستی و نحر عسل شاهد مگو
ما و خّم مستیم عمری از غدیر بوتراب
داریوش جعفری
نا نوشته ها:
سالها دور از فرح ماندیم و غم نزدیک ماست
صبح درد و شام هم رنج و الم نزدیک ماست
آب کمیاب و حرامِ چشم ما رویای خواب
سیم سهمِ سوگلی ها گشت و سم نزدیک ماست
دائما یکسان نباشد حال دوران ، قصه نیست
گاه جور و گاه هم ظلم و ستم نزدیک ماست
سنگ خارا بهت زد زین سخت جانی بس که دید
تیشه با دم تیر هم با بازدم نزدیک ماست
سهم آلام همه تاریخ را ما خورده ایم
ثبت کردم با سند اینجا قلم نزدیک ماست
(آیه ای خواندم که دنیا را فنا خواهد گرفت)
خوب شد حالم که فهمیدم عدم نزدیک ماست
حتم دارم میرود دوران غمهای زیاد
میرسد آن روزگارانی که کم نزدیک ماست
مطرب خوش نغمه ای هم زین گذر خواهد گذشت
زیر آواریم ، اما ارگ بم نزدیک ماست
ما پر از کفریم و این مصرع دروغی بیش نیست
در میان باغ جنت محتشم نزدیک ماست
#داریوش_جعفری
(کل من علیها فان)
telegram.me/daruosh_jafari
نگاهی کو که بیند خلوت تنهایی ما را
غم و درد و جنون و قصهء رسوایی ما را
نوایی نیست ، سازی نیست ، صوت دلربایی کو؟
به عالم پر کند اشعار بی پروایی ما را
انیس خلوت خویشیم و با خود مست و مخموریم
یکی نقدی نمی بخشد سرِ سودایی ما را
بیا بنشین میان جان تو هم مهمان من باشی
مگر ساحل شوی این دیدهء دریایی ما را
به جان دیده ام دیدم الم را تا به جایی که
دو چشمم خون شد و شد پرده ای بینایی ما را
میان آتشیم و خنده بر لب ذکر میگوییم
شرار شعله داند اوجِ شب شیدایی ما را
به جام جان یاران باده از جان میکنیم اما
ندارد با وفایی حرمت سقّایی ما را
به غیر از شاهد غیبی کسی را نیست یارایی
به تصویری عیان حاشا کند زیبایی ما را
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
بداهه
روی صورت چند وقتی هست
تارهایی سفید میبینم
شور و حال جوانی خود را
همه را ناپدید میبینم
به سرم شوق سَرو ماندن هست
به دلم میل کوهکن بودن
هر چه در نای من گذشتِ زمان
ناز کرد و دمید ، میبینم
دیگر از ادعا گذر کردم
ناتوانم ضعیف و رنجورم
لرزه هایی به پا نشسته و دست
همچنان شاخ بید میبینم
آب از سر گذشته ، رفتنی ام
توشه ام پر زِ پُرز و پوشال است
وقت رفتن رسیده بی تعارف
وقت رفتن رسید ، میبینم
رنگهایی به بوم ، صورتگر
پشت هم میزد و لعابی بود
کم کَمَک رنگ ها کمی کم شد
و لعابها ته کشید ، میبینم
ماجراهای تلخ یا شیرین
اتفاقات خوب و بد دیدم
خوب یا بد دو تا جوان را هم
پشت پایم مرید میبینم
ماجرایم عوض شده انگار
عیب کس را نمیکنم امروز
همه را بیشتر به او نزدیک
همه را بایزید میبینم
آینه قصه ای برایم خواند
قصه ای که شروع آن این بود
روی صورت چند وقتی هست
تارهایی سفید میبینم
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
با تو بیزارم از این زاری و بیزاری ها
بی تو بیمارم و بیچاره ز بیماری ها
دام رخسار تو بند است به پای دل من
بی تو مهجورم و در بندِ گرفتاری ها
ای سراپای وجودت همه اعجاز ، بیا
ختم کن قائلهء ظلمت و مکّاری ها
تا به کی حرف سوالی که تو کی می آیی
تا به کی شب همه شب ظلمت و بیداری ها
صبح ما کی ز سر لطف عیان میگردی
دیده کم سو شده دل مرد در این تاری ها
نور جانبخش نگاهی به سرِ شهر بریز
گم شده سر به کلاف دلِ بازاری ها
ای دل آزرده ترین یوسف تاریخ بیا
از دل شهر ببر میل دل آزاری ها
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
نا نوشته ها:
نسیمی جانفزا گهگاه از کوی تو می آید
سلامی هم ز ما از جان و دل سوی تو می آید
اگر مهجور و نالانم اگر چشم تری دارم
زلال اشکهایم از دل جوی تو می آید
به چشم عاشقان سوگند هنگام پریشانی
که این آشفته حالی هایم از موی تو می آید
ز هر حسنی که میبافم غزل یک فال میگیرم
به فال تلخ فنجان پشت هم روی تو می آید
به اخم چشمهایت آلت عاشق کشی داری
بُکُش کین حالت زیبا به ابروی تو می آید
تو را با هر که میبینم سرورم بیشتر گردد
تویی لیلای مطلق این هم از خوی تو می آید
برو هر جا که تو باشی شود باغ بهشت آنجا
برو که این باد سرگردان به مینوی تو می آید
تمام شهر میگردند در دشت و دمن جز من
دلم هر جا که تو باشی به اردوی تو می آید
#داریوش_جعفری
برای خلق زیبایی هزاران فوت و فن دارم
غزلهایی به شیرینیِ گفتار کهن دارم
ز لحن ام عشق میبارد ز کامم شهد میریزد
کلامی هم به طعم دانه های توت کن دارم
تک و تنها قلم میرانم و با خویش میخوانم
نه میل انجمن دارم نه جا در انجمن دارم
در این غوغای پوشالی به کس دل را نمی بندم
نه سودایی به شیرین و نه میل کوهکن دارم
نمبدانم چرا ؟ امّا به این رنگ و لعاب خوش
به این خال و خط دنیا عمیقاً سوء ظن دارم
نمیبندم به دنیا دل به این ابیات خرسندم
که روزی میرسد کز دار دنیا یک کفن دارم
دل آگاهم که روزی میرسد بر تیره ای از خلق
حسد ورزند بر ره توشه و حالی که من دارم
#داریوش_جعفری