اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امیرالمومنین ع

آفتاب ای آفتاب ای آفتاب ای آفتاب

روشنی داری به عمق سینه هامان بی نقاب



مهر تو جاری به دشت سینه های خشک شد 

مهر تو دریای رحمت بود از عهد سراب



باده ای،آبی،شرابی،بحر جان افزا تویی

دیگران در پیشگاه تو سرابند و حباب



ای خرابی ها همه آباد از اعجاز تو

بیشتر از این خرابم کن خرابم کن خراب



گر خدا خوانم تو را کفر است ، پس میخوانمت

بوتراب و بوالعجائب ، بوالحسن ، عالیجناب



گفت پیغمبر علی میزان حق و باطل است

پس علی حق است و معیار است در روز حساب



صوت حیدر بود در گوش سمیع مصطفی

آن زمانی که میان عرش حق شد کامیاب



پس علی آمد که حتی در میان عرش هم

جلوهء حیِّ توانا را کشد در احتجاب



راه بی حیدر رهی تاریک و بی جان است و سرد 

مثل دنیایی که در عمرش ندیده آفتاب



گر چه خوش باشد به کام زاهد نیکو سرشت

وعدهء شیر و شکر نحر عسل جام شراب



از شراب و مستی و نحر عسل شاهد مگو

ما و خّم مستیم عمری از غدیر بوتراب



داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.